13 - 03 - 2025
راه نجات ایران
«جهانصنعت»- همایون ابراهیمی، دبیر سندیکای شرکتهای تاسیساتی و صنعتی ایران ازجمله مدیران باسابقه بخش خصوصی به شمار میرود که با وجود تمام بحرانها، نقصها و نامهربانیها بر این باور بوده که هنوز برای ساختن ایران فرصت است. او معتقد است دولت و حکومت باید به این نکته یقین پیدا کنند که «این مملکت را بخش خصوصی میسازد نه نهاد نظامی، امنیتی و … بنابراین باور داشتن به بخش خصوصی، شاید بزرگترین اتفاقی است که میتواند این مملکت را نجات دهد». وقتی از او درباره وضعیت صنعت در سال آینده پرسیدیم، بغض امانش نداد، چند لحظهای سکوت کرد و از «امید» و «آمادگی» برای روزهای سختتر سخن گفت. مشروح این گفتوگو را میخوانید.
«ناترازی انرژی» یکی از مهمترین چالشهای اقتصاد و صنعت ایران در سال1403 است. نگاه سندیکای شرکتهای تاسیساتی و صنعتی به این مساله چیست و شرکتهای تاسیساتی چه اقداماتی میتوانند برای کاهش این پدیده انجام دهند؟
شاید در ابتدا ارائه تعریفی از تاسیسات لازم باشد. عموما مفهوم تاسیسات تقلیل داده میشود. از یک شیر مخلوط خانه تا ساختهایی در پتروشیمی را تاسیسات میگوییم. تعریف من از تاسیسات این است: هر ساخته دست بشر، اگر تاسیسات در آن جاری و ساری نباشد، آن جسم صرفا یک جسم مرده است، مثل یک مجسمه. پس این تعریف را از تاسیسات داشته باشیم و آن را تقلیل ندهیم. تاسیسات میتواند یکی از گلوگاههای ناترازی انرژی باشد. البته «ناترازی» یک عبارت محافظهکارانه است و در بسیاری موارد ورشکسته هستیم. در موضوع آب ورشکسته هستیم، ناترازی نداریم. ناترازی یک اختلاف جزئی در ورودی و خروجی است. وقتی آبهای چندین میلیون ساله را مصرف کردهاید، بنابراین ورشکسته هستید نه ناتراز. بحث انرژی هم همینطور است. با توجه به تعریف ارائه شده از تاسیسات، به نظر میرسد شرکتهای تاسیساتی و خود تاسیسات، گلوگاهی است برای ناترازی انرژی و میتواند در بهینهسازی مصرف کمک کند.
اشاره خوبی به بحث بهینهسازی کردید. وضعیت بهینهسازی در ایران چگونه است؟
مقررات مختلفی برای بهینهسازی داریم که عموما درست اجرا نمیشود. حتی سازمانهایی هم که به اجرای درست این مقررات ملزم هستند، آنها را درست اجرا نمیکنند. وقتی اسم بهینهسازی مصرف را میآوریم، همه روی مصرفکننده نهایی و مردم تمرکز میکنیم. در حالی که بیشترین انرژی در جاهای دیگر مصرف میشود. بزرگترین مصرفکننده گاز نیروگاههای تولید برق و پتروشیمیها هستند. اگر تعریف بهینهسازی را گسترش دهیم، آنوقت «نگهداری» را هم جزو بهینهسازی میدانیم. شما تاسیساتی دارید که قرار است یک جایی را زنده و پویا نگه دارد، خود آن هم به درمان و نگهداری نیاز دارد. اگر تاسیسات را نگهداری نکنید، هم آسیب میرساند و نهتنها مصرف را بالا میبرد بلکه راندمان را کاهش میدهد و عمر تاسیسات را کم میکند، بنابراین نگهداری را باید جزء بهینهسازی قلمداد کنیم. عموما این بهینهسازی از ابتدای تولید تا مسیر توزیع و تبدیل انرژی باید ادامه داشته باشد، در نتیجه بهینهسازی از ابتدای فرآیند باید شکل بگیرد و تا انتها- مصرفکننده- ادامه یابد.
بهینهسازی در ایران تا چه اندازه از نظر فناوری با استانداردهای جهانی انطباق دارد؟
تردید نکنید که از دنیا عقبتر هستیم چراکه دور خودمان را دیوار کشیدهایم. با تمام این اوصاف سعی میکنیم از استانداردهای آمریکایی و اروپایی برای بهینهسازی استفاده کنیم. هرچند شخصا معتقدم که بهینهسازیها باید بومی باشد. در کشورمان چند آبوهوای مختلف داریم، بنابراین بهینهسازی در مناطق جنوبی با مناطق شمالی، غربی و شرقی متفاوت است اما استانداردسازی براساس استانداردهای بینالمللی بوده که ممکن است در اجرا نتوانیم آن را عملیاتی کنیم. اول برای اینکه از تکنولوژی دنیا عقب ماندهایم. دوم اینکه ساختار فرهنگی و بومی ما ممکن است با آن سازگار نباشد، پس حالا باید برای بهینهسازیها، فرهنگسازی کنیم. بهطور مثال، در خانه هوشمند، سیستم هوشمند موتورخانه ارزیابی میکند که درجه دمای هوای داخل و خارج خانه چقدر است. الان باید داخل خانه گرم یا سرد باشد؟ از استانداردهای خودش هم تخطی نمیکند چون ماشین است اما ما احساس داریم و از قوانین تخطی میکنیم. این سیستم خیلی هم گران نیست اما آیا میتوانید همه جا این سیستم را راهاندازی کنید؟ دستکم انتظار این است که سازمانهای دولتی تمکین کنند و این را بپذیرند ولی سازمانهای دولتی نمیتوانند بپذیرند چون مامور حراستشان 24ساعته بوده و هوا در زمانهای غیراداری سرد است، سیستم گرمایش را پس روشن میگذارند بنابراین در اینجا سیستم هوشمند کار نمیکند و بزرگترین گرفتاری، بهینهسازی سازمانهاست، نه منازل مسکونی. بزرگترین مشکل ما در بهینهسازی، سازمانهای متولی بهینهسازی هستند!
کلیپی دیدم از آقای قالیباف، رییس مجلس در جلسهای که یکی از حاضران پنجره را باز کرده بود. قالیباف در واکنش به این اقدام گفته بود که اینجا خودمان نمیتوانیم دما را تنظیم کنیم پس از مردم چه انتظاری داریم؟ اینجا جایی است که ماشین به حرف شما گوش نمیکند و پنجره را باز نمیکند بلکه دما را کاهش میدهد.
تاکنون دولت و نهادهای دولتی چه میزان اعتبار برای بهینهسازی تخصیص دادهاند؟ میزان مطلوب این اعتبار چقدر است؟
آمار و اطلاعات را باید از خود حضرات سوال کنید که شما چقدر اعتبار تخصیص دادید و کدام بخش آن را عملیاتی کردهاید؟ اما در پرانتز بگویم که چندی پیش، همایشی با عنوان تاسیسات؛ گلوگاه ناترازی انرژی با حضور مدیران دولتی برگزار کردیم. مساله تخصیص اعتبار آنجا مطرح و گفته شد، آنچه تخصیص دادهاید، عملیاتی نشده است. اصولا دولت پول ندارد و این نکته جدیدی نیست. از این رو، ما به عنوان بخش خصوصی راهحلهای دیگری را به دولت ارائه کردیم. میگوییم برای شما انرژی صرفهجویی میکنیم. شما هم انرژی صرفهجویی شده را به ما بدهید. دولت میگوید من پولش را به شما میدهم! این در حالی است که پولی برای پرداخت به ما وجود ندارد، بنابراین تمام این طرحها و راهحلها با شکست روبهرو شده است. در عمل هر مقداری که برای بهینهسازی بودجه تخصیص داده شده، بیشتر خرج راهروها، کتاب، نوشتار و از این قبیل امور شده است. از این رو راهحل ما، یک راهحل جدیدی بود تا دولت بدون پرداخت پول، این اعتبار را حاصل کند. ما میگوییم این میزان مترمکعب گاز صرفهجویی کردیم، این گاز صرفهجویی شده مال ما. اعتبارش را به ما بدهید تا اجازه داشته باشیم آن را در بورس ارائه کنیم و به کسی که نیاز به گاز دارد و شما گازش را قطع میکنید، بفروشیم.
وضعیت بیبرقی و بیگازی کنونی حاصل ناکارآمدی یک دولت، یک سال یا یک ماه نیست، دستکم حاصل دو دهه ناکارآمدی است. نه نیروگاه جدید داریم و نه بهرهبرداری جدیدی از مخازن. شرکای ما بیش از همیشه در حال برداشت از مخازن مشترک هستند. به تکنولوژی و افراد دیگری که این کار را انجام میدهند اعتماد نمیکنیم و میخواهیم همه کار را خودمان انجام دهیم. بهینهسازی هم به همین دلیل معطل مانده است.
بزرگترین چالش شرکتهای تاسیساتی در سال 1403 چه بود؟
چالشها را به امسال تقلیل ندهم. شرکتهای تاسیساتی، شرکتهای احداث کشور هستند. احداث یعنی همه چیز از تونل گرفته تا جاده، پل، لولهکشی و … . اجرای این طرحهای کلان در اختیار دولت است. دولت بودجه عمرانی را به پروژههایی که تعریف کرده، تخصیص میدهد. بودجه عمرانی دولت نسبت به حجم و تورم هر سال کمتر شده است. به گونهای که امسال عملا بودجه عمرانی نهتنها زیاد نشده بلکه کاهش یافته است. به عبارت روشنتر اگر ساختمانی با 100میلیون تومان ساخته میشد، الان با یک میلیارد تومان ساخته میشود، بنابراین اینکه شما بودجه عمرانی خودتان را 200میلیون تومان زیاد کرده باشید، عملا کاری نکردهاید.
عدم وجود بودجه عمرانی باعث شده شرکتهای صنعت احداث بیکار شوند. اصولا و عموما، هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ ساختار سیستم سه عاملی پیمانکار، مشاور و کارفرما، پیمانکاران و صنعت احداث، یا تمایل نداشته یا آمادگی انجام فعالیتهایی به غیر از فعالیتهای اختصاصی خود را ندارند. آموزش ندیدهاند و فرهنگیسازی هم نشده است. شرکتی که دارای رتبه یک است و به لحاظ منابع و… بزرگ محسوب میشود، نمیتواند خودش را راضی کند که شهرکسازی کند. مضاف بر اینکه برخی فعالیتها اساسا در بخش خصوصی وجود ندارد، مثل جای دیگر نیست. در کشورهای آزاد، بخش خصوصی همه کارها را انجام میدهد. دولت اجازه کار مورد نظر را میدهد، تسهیلگری و نظارت میکند، بعد بخش خصوصی پس از انجام کار، از مصرفکننده هزینههای خود را در میآورد. چنین چیزی در ایران نداریم، بنابراین نمیتوانم یک پروژه گازرسانی را تعریف کنم چون گاز مال دولت است، بنابراین از دولت آقای احمدینژاد به بعد، سیستم صنعت احداث کشور به شدت ضعیف شد و واقعا رو به اضمحلال است، یعنی آدمهای بسیار قوی و کسانی که بسیار دلسوز هستند، ماندهاند. خیلیها رفتهاند و خیلیها تعطیل کردند. بزرگترین آسیب این وضعیت بیکاری است، به صورتی که در حال حاضر، نیروی مورد نیاز برای شرکتهای تاسیساتی وجود ندارد. یا مهاجرت کردهاند یا به لحاظ بار درآمدی شرکتها نمیتوانند پاسخگوی آن شخص باشند چون میگوید همین درآمد را در تاکسی اینترنتی در میآورم. نمیتوانید او را راضی نگه دارید. در حال حاضر نهتنها پرسنل، کارفرما ناراضیاند، بلکه به طور کلی تمام افراد جامعه ناراضی هستند. خیلی جالب است که هم بیکاری دارید و هم نیروی کار کم است! همه اینها از آنجا نشات میگیرد که یک دولتی میآید و میگوید بخش خصوصی تا حالا خورده و حالا باید پس بدهد و من بخشی درست میکنم به اسم خصوصی که عملا خصوصی نیست، بلکه خصولتی است، یعنی در عمل دولتی هستند. فلان مدیر دولتی را در راس شرکتی که درست کردهاند، قرار دادهاند. وقتی صحبت از بخش خصوصی میکنیم، یعنی مدیریت آن در اختیار بخش خصوصی است، نه اینکه اسمش خصوصی باشد. از آن زمان به بعد با حضور شرکتهای نظامی، اطلاعاتی و انتظامی، عموما صنعت احداث کشور در یک سراشیب تندی قرار گرفت و شرکتهای عضو ما هم شامل حالشان شدند.
سال آینده را چطور میبینید؟ خبری هست که به آن دلگرم شویم یا باید خودمان را برای روزهای سختتر آماده کنیم؟
من اینجا هستم، شما هم هستید، خیلی از اعضای سندیکا نیز هستند. پشت این عبارت فقط امید وجود دارد. فقط امیدواریم شرایط بهتر شود و مطمئنا آمادهایم برای روزهای سختتر. آینده آسان نخواهد بود اما همچنان امیدهایی وجود دارد.
با توجه به این امید، توصیهای به دولت برای اینکه روزهای سختتر، سریعتر بگذرد، دارید؟
ما نشریهای در سندیکا چاپ میکنیم و معمولا یادداشت اولش را من مینویسم. سالهاست که در این یادداشتها، توصیههایمان را به دولت کردهایم. نکته این است که گوش شنوایی وجود ندارد. توصیه ما این است که ما، «ما» هستیم. همه مردم «ما» هستند. وقتی پیروزیم که «ما» باشیم. تفکیک کردن آدمها به انواع مختلف خودی و غیرخودی، دولتی و غیردولتی و… فقط باعث میشود که این «ما» شکسته شود. توصیهای که میتوانم کنم این است که دولت قدرت بخش خصوصی را باور کند. این بخش به لحاظ مالی فقیر بوده و حالا فقیرتر شده است. البته عمدا فقیرش کردند زیرا آنها هیچ رقیبی را برنمیتابند. رقیب سیاسی، اجتماعی، صنفی، اقتصادی و … را برنمیتابند. این بزرگترین آسیبی است که دولتها به خودشان زدهاند. این ناشی از چه نوع استراتژی است، نمیدانم ولی اگر بخش خصوصی را باور کنند، بخش خصوصی قدرتمند است، مدیریت مناسب و راندمان بالایی دارد. از نیروی انسانی بهطور درست استفاده میکند. بزرگترین سرمایه ما نیروی انسانی است. این در حالی است که فارغالتحصیلان زیادی در ایران وجود دارد اما همگان را به دیگر کشورها راهی کردیم. ما خرج میکنیم و بقیه دنیا استفاده میکنند. باور دولت و حکومت باید این باشد که این مملکت را بخش خصوصی میسازد، نه نهاد نظامی و امنیتی. نهاد نظامی کار خودش را کند و اجازه دهد، بخش خصوصی مملکت را بسازد. مراقب باشد که کسی به بخش خصوصی تعرض نکند. همین کفایت میکند. باور داشتن به بخش خصوصی شاید بزرگترین اتفاقی است که میتواند این مملکت را نجات دهد.
توصیه به بخش خصوصی و همصنفیهایتان چیست؟
فقط اینکه امیدوار بمانند. ما یک وظیفه ذاتی داریم و روی آن اصرار میکنیم. ما این مملکت را آباد میکنیم، پس بمانیم.
وضعیت صادرات تاسیسات و خدمات مهندسی طی سال 1403 به چه شکلی پیش رفت؟
وضعیت عمومی را همه میدانند. متاسفانه تولیدکننده اجازه صادرات ندارد. نه اینکه ما اجازه نمیدهیم بلکه به خاطر اینکه جای دیگر به او اجازه واردات نمیدهند. کارآفرینی میشناسم که کارخانهای در کشورهای اطراف تاسیس کرده تا از آنجا کالای خود را صادر کند. همه دنیا میگویند محصولاتت عالی است. یک کتابچه بزرگ فقط از جوایز بینالمللیاش دارد. آلمانی میگوید، به کالای تو نیاز دارم اما نمیتوانم از تو بخرم. به همین علت، کسب و کار خود را به یکی از کشورهای اطراف برده است. آنجا کارخانه تاسیس کرده تا به آلمان صادر کند.
این محدودیتها باعث میشود که سوءاستفاده و رانت ایجاد شود. کالاهایی تولید میشود که در دنیا مورد استفاده نیست اما مجبوریم در داخل کشور استفاده کنیم.
درباره صادرات خدمات فنی و مهندسی، هر جا دولت به لحاظ سیاسی و در چارچوب استراتژیک خود و غیره پشت موسسات و شرکتها بوده، کار به صورت عالی پیش رفته است. فرض کنیم با کشوری رفاقت استراتژیک داریم، صدور خدمات فنی و مهندسی به آنجا راحت است اما بازارهایی داریم که از دست ما گرفته شده است، همین کشور همسایه ما که در صنعت احداث فعالیت میکند و به واسطه حمایت دولتشان، پیمانکارانشان بینالمللی شدهاند و نکته قابل توجه این است که نخستوزیر آن کشور در سفرهای خارجی خود اول میرود پیش پیمانکاران کشور خودش و با آنها ناهار میخورد و بعد میآید پیش سیاسیون کشور میزبان و درباره روابط دوجانبه مذاکره میکند. ما چنین چیزی نداریم و شاید هم ملاحظاتی داریم که این کار را نمیکنیم. هیچ وزیر ایرانی را نمیبینیم که از پیمانکار داخلی تعریف کند. اگر تعریف کند یعنی اینکه آن وزیر مشکل دارد. آن وزیر با پیمانکار سر و سری دارد. نمیتوانیم این را درک کنیم که حمایت آن وزیر باعث میشود که این پیمانکار کارش را بهتر انجام دهد. در عراق صدور خدمات فنی داشتیم. در سوریه زیاد نداشتیم. در ونزوئلا داشتیم! با اینکه ساعت خواب ما با همدیگر فرق میکند اما ونزوئلا در زمره کشورهای دوست و استراتژیک ما است. دو و سه کشور در شمال کشور داریم اما صادرات خدمات مهندسی هیچکدامشان خوب نبوده، برای اینکه به حمایتهای دولتی نیاز داریم. شما نمیتوانید یک ضمانتنامه بگیرید، اگر هم بگیرید، مورد تایید آنها نیست. سیستم مالی دنیا به روی ما بسته است. دور خودمان یکسری دیوار بزرگ کشیدیم و یکسری درهای کوچک باز کردهایم برای مقاصد کوچک. در این شرایط نمیتوانیم صادرات و واردات داشته باشیم. حتی نمیتوانیم از مهاجرت متخصصان جلوگیری کنیم، از این رو نمیتوانیم کشور آبادی داشته باشیم و… روزی باید به این نتیجه برسیم که دنیا یک روستای بسیار بزرگ است و همه میتوانند همهجا رفتوآمد کنند، همه باید با هم مراوده داشته باشند. دو تا همسایه بد هم ممکن است در این روستا باشد، جواب سلامشان را هم نمیدهیم اما همه همسایههای دور و نزدیک ما بد نیستند. دنیا یک روستای بزرگ است، این خطهای روی نقشه هم فقط یک خط است. آیا میتوان آدمی را در دنیا یافت که بگوید تمام ژنهای من مربوط به یک منطقه خاص است؟ قطعا نه! پس چطور، منی که ریشه در نقاط مختلف جهان دارم، نمیتوانم با اینها زندگی کنم؟ براساس منافع ملی خودمان میتوانیم با تمام همسایههای روستای خودمان مراوده کنیم. هرجا که منافع ملی ما اجازه نمیدهد، رفتوآمد نمیکنیم، عید به عید هم سلامعلیکم نمیکنیم و به خانهشان هم نمیرویم اما آنها شامل همه دنیا نیستند. دنیای پیشرفتهای داریم که از آن دوریم و یک دنیای عقبماندهای داریم که به آن نزدیک هستیم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد