3 - 11 - 2024
رد پای تاریخ در رفاه امروز ما
گروه اقتصاد- آیا نهادهای فراگیر باعث رشد اقتصادی میشوند؟ نهادهای فراگیر خود چگونه ایجاد میشوند؟ این دو سوال مهمی است که نظریه عجماوغلو سعی در توضیح آنها دارد. او و همکارانش در این زمینه کتابها و مقالات بسیاری نوشتهاند و قسمت دوم یعنی چگونگی ایجاد نهادهای خوب همچنان در حال تکمیل است. تئوری آنها ترکیبی از تداوم و تغییر نهادها در تاریخ اقتصادی است و هدف این نوشتار ارائه خلاصه دگرگونی نظریات آنها در دو دهه گذشته است.
دارون عجماوغلو و سایمون جانسون از امآیتی به همراه جیمز رابینسون از دانشگاه شیکاگو جایزه نوبل علوم اقتصادی2024 را بهدلیل مطالعاتی در مورد چگونگی شکلگیری نهادها و تاثیرگذاری بر رفاه دریافت کردند. کارهای آنها نقشمحوری نهادهای جامعه را در شکلدهی به رونق اقتصادی بلندمدت آن نشان میدهد. تئوریهایی که آنها در مورد تداوم و تغییر نهادی ایجاد کردند، هم تحقیقات تجربی را غنیتر و هم زمینه را برای ادبیات گسترده ایجاد کرده است و نحوه تفکر اقتصاددانان در مورد نابرابریهای اقتصادی جهانی را تغییر میدهد.
یکی از ماندگارترین معماها در اقتصاد، نابرابری گسترده در ثروت و رفاه بین مناطق مختلف جهان است. پس از آغاز انقلاب صنعتی در بریتانیا، رشد اقتصادی بهسرعت در برخی مناطق گسترش یافت، درحالیکه برخی دیگر تنها در قرن بیستم شاهد بهبود قابلتوجهی در استانداردهای زندگی بودند و بسیاری از آنها هنوز صنعتی نشدهاند.
شکاف بین ثروتمندترین و فقیرترین کشورها هنوز سرسختانه باقی مانده است. امروزه، تولید ناخالص داخلی سرانه در ایالات متحده تقریبا 50برابر بیشتر از تولید ناخالص داخلی فقیرترین کشورهای جهان است و نیمی از ثروتمندترین جمعیت جهان بیش از 90درصد درآمد جهانی را تصاحب میکنند. این نابرابریهای چشمگیر نیز در طول زمان به طور قابلملاحظهای پایدار بودهاند.
زمینه بحث
براساس تئوری رشد نئوکلاسیک، کشورهای فقیرتر باید در نهایت به کشورهای ثروتمندتر برسند زیرا آنها فناوریهای جدید را اتخاذ میکنند و سرمایه به جایی میرود که میتواند بالاترین بازده را داشته باشد و کجا بهتر از کشورهای فقیر. در این مدلها، تاریخ اهمیتی ندارد زیرا اقتصادها به یک حالت ثابت بلندمدت همگرا میشوند. در عمل اما نابرابریهای درآمدی به شدت پایداراند، بهطوریکه کشورهای فقیرتر نتوانستند شکاف خود را با کشورهای ثروتمند طی چندین دهه کاهش دهند. عجماوغلو، جانسون و رابینسون نشان دادهاند که نهادها – قوانین رسمی و غیررسمی حاکم بر نحوه عملکرد جوامع- نقش مهمی در شکلدهی به رشد اقتصادی دارند. نهادهای فراگیر که مشوق مشارکت گسترده در فعالیتهای اقتصادی و سیاسی، حمایت از حقوق مالکیت، ارتقای فرصتهای برابر و حمایت از حاکمیت قانون هستند، برای رفاه بلندمدت ضروری است. درحالیکه برخی رشدها میتواند بدون فراگیری اتفاق بیفتد، آنها استدلال میکنند که رشد صنعتی پایدار زمانی که نهادها فراگیر هستند، بسیار محتملتر است.
نهادها میتوانند به شدت خودتقویتکننده باشند و نهادهای تاریخی را به تاثیر اساسی بر شکوفایی اقتصادی امروز هدایت کنند. به عبارتی آنها پایدار هستند و مقاومت قابلتوجهی در برابر تغییر از خود نشان میدهند. آنها دیدگاه تاثیرگذار خود را در مورد توسعه بلندمدت اقتصادی در اوایل دهه2000، در زمانی که ناامیدی فزاینده از موفقیت محدود سیاستهای توسعه قرن بیستم وجود داشت، معرفی کردند.
در دهههای1960 و 1970، استراتژیهای توسعه اقتصادی اغلب بر ابتکارات دولتی تاکید داشتند. درحالیکه این سیاستها بهطور قابلقبولی در برخی موارد مانند توسعه صنایع سنگین کره جنوبی موفقیتآمیز بود، در دهه1980 بهدلیل شکستهای گسترده از چرخه توجه عمومی خارج شدند. برای مثال، سیاستهای جایگزینی واردات در آمریکای لاتین تا حد زیادی نتوانست صنایع رقابتی ایجاد کند و به بحران بدهی دهه1980 منتهی شد. بهطور گستردهتر، مسائلی مانند رانتخواری و ناکارآمدیهای بوروکراتیک منجر به سرخوردگی از مدل دولتی شد.
در پاسخ به این کاستیها، اجماع واشنگتن پدیدار شد که از آزادسازی بازار و اصلاحات ساختاری حمایت میکرد اما در اواخر دهه 1990 و اوایل دهه 2000، محدودیتهای آن بهطور فزایندهای آشکار شد، همانطور که توسط اقتصاددانانی مانند جوزف استیگلیتز (2002) برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال2001 برجسته شد. در همان زمان، اقتصاد دستخوش دگرگونی بود و به سمت روشهای تجربی و دادهمحور حرکت میکرد. این چشمانداز در حال تغییر، زمینه مناسبی را برای تئوری نهادی عجماوغلو فراهم کرد تا تفکر در مورد توسعه اقتصادی را تغییر دهد.
محققان توضیحات مختلفی را برای کاستیهای سیاستهای توسعه قرن بیستم ارائه کردند. برخی استدلال میکردند که مشکل تعداد زیادی از ابتکارات است که بدون رویکرد علمی برای تعیین اینکه چه چیزی موثر است و چه چیزی موثر نیست، راهاندازی شده است. این امر منجر به فشار عمدهای برای سیاستگذاری مبتنی بر شواهد شد که نمونه آن جایزه نوبل در علوم اقتصادی2019 بود که به آبیجیت بانرجی، استر دوفلو و مایکل کرمر اعطا شد.
عجماوغلو، جانسون و رابینسون با تمرکز بر شکستهای سیاسی بهعنوان محرک اصلی رکود اقتصادی، دیدگاهی جایگزین ارائه کردند. درحالیکه شکستها در سیاستگذاری مدتها مورد مطالعه قرار گرفته بود، کار آنها با ارائه شواهد جدیدی که تجارب تاریخی، نهادهای سیاسی را شکل میدهند، تمرکز مطالعاتی را تغییر داد. تحقیقات آنها بر این نکته تاکید کرد که چگونه عوامل تاریخی خودتقویتکننده نقش مهمی در شکلدهی مسیر اقتصادی یک کشور ایفا کرده و تغییر آن مسیر را از طریق سیاستهای توسعه چالشبرانگیزتر میکنند. این کار جرقه ادبیات جدید گستردهای در اقتصاد سیاسی، توسعه اقتصادی و تاریخ اقتصادی است.
خاستگاه نهادها
آیا نهادهای خوب باعث رفاه میشوند یا کشورهای ثروتمند صرفا منابع لازم برای ایجاد نهادهای خوب را دارند؟ (در ادبیات اقتصادسنجی این مشکل درونزایی است). برای پاسخ به این، ما باید بدانیم که چگونه نهادهای مختلف در طول زمان ظهور، دوام و تکامل مییابند. برای آزمودن اهمیت نهادها، آنها یک نظریه جدید در مورد منشا استعماری نهادها ایجاد و آن را به دادههای تاریخی متصل کردند تا تاثیر نهادها در سراسر کشورها را برآورد کنند.
آنها استدلال میکردند روشی که استعمارگران از طریق آن جوامع را تغییر شکل دادند، تاثیرات ماندگاری داشت. در مکانهایی که اروپاییها میتوانستند ساکن شوند، مانند آمریکای شمالی، نهادهایی مانند حقوق مالکیت امن ایجاد کردند که باعث رشد اقتصادی بلندمدت میشد اما در مناطقی که اروپاییها به دلیل محیط بیماری و نرخ مرگ و میر بالا در میان خودشان نمیتوانستند ساکن شوند، نهادهای استخراجی و بهرهکش را ایجاد کردند که برای به حداکثر رساندن ثروت کوتاهمدت طراحی شده بودند. این سیستمهای استثماری ادامه یافتند و مانع رشد بلندمدت شدند. این ایده مقاله اصلی آنها در سال2021 با عنوان خاستگاه استعماری توسعه تطبیقی بود.
یک مطالعه مرتبط ایده «برگشت شانس یا برگشت ورق تاریخ» را معرفی کرد. این نشان داد که مناطق ثروتمندترِ 500سال پیش، امروز نسبتا فقیرتر هستند و بالعکس. برای توضیح این همبستگی جالب، آنها استدلال میکنند که استعمارگران نهادهای استخراجی و بهرهکش را در جوامع مرفهتر و پرجمعیتتر به اجرا گذاشتند و این نهادهای استخراجی به نوبه خود توسعه اقتصادی بلندمدت را تحتتاثیر منفی قرار دادند.
بحث اضافی
آنها نظریه نهادی بلندمدت خود را در طیف وسیعی از تحقیقات به کار بردهاند. در مقالهای در سال2005، آنها بررسی کردند که چرا رشد اقتصادی مدرن در بریتانیا به مناطق دیگر اروپا نشت کرد. آنها دریافتند که رشد اقتصادی بین 1500 و 1850 در مناطقی متمرکز بود که به تجارت اقیانوس اطلس و استعمار دسترسی داشتند اما این دسترسی به تنهایی کافی نبود. بیشترین رشد در مناطقی اتفاق افتاد که قدرت سلطنت محدود بود و به بازرگانان اجازه میداد پیشرفت و برای تغییرات نهادی که منافع بازرگانان را ارتقا میداد، تلاش کنند.
در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» رویکرد گستردهتری دارند. درحالیکه تمرکز بر رونق اقتصادی مدرن است، آنها تحلیل خود را به انقلاب نوسنگی که جوامع بشری از شکار و گردآوری به کشاورزی گذر کردند، گسترش دادند. آنها فرض میکنند که نهادهایی مانند حقوق مالکیت در توضیح اینکه چرا کشاورزی در جوامع خاصی پدید آمد، کلیدی بودند که توسط شواهد باستانشناسی که سکونتگاههای بیتحرک بزرگی را قبل از پذیرش کشاورزی نشان میدهد پشتیبانی شد.
همراه با نویسندگان دیگر، برندگان جدید بهطور تجربی اهمیت نهادها برای توسعه را در زمینههای مختلف، از جمله تاثیر اصلاحات نهادی در طول انقلاب فرانسه و در مناطقی که امروز آلمان را شامل میشود نشان میدهند. داستان کتاب چرا ملتها شکست میخورند داستان اهمیت نهادهای فراگیر است اما داستان نحوه شکلگیری نهادهای فراگیر یا تداوم نهادهای بهرهکش را باید در مقالات آنها دنبال کرد.
تداوم و تکامل نهادها
برای درک نقش نهادها در رفاه بلندمدت، بررسی اینکه چرا آنها تداوم و تکامل مییابند ضروری است. عجماوغلو و همکارانش در بخش مهمی از کارهای خود بر دوام خودکامگیها و دموکراسیها و همچنین انتقال بین آنها تمرکز کردهاند. رویکرد نوآورانه آنها نظریههای علوم سیاسی در مورد اصلاحات دموکراتیک را با نظریه بازی ادغام و مدلی پویا ایجاد میکند که توضیح میدهد چگونه نهادها تغییر میکنند یا دوام میآورند. این چارچوب به ابزاری اساسی برای تحلیل اصلاحات سیاسی و نهادی تبدیل شده است.
در بسیاری از جوامع، گسترش حق رای از نظر تاریخی با توسعه برنامههای رفاهی بازتوزیعی دنبال شد اما چرا نخبگان حاکم داوطلبانه از انحصار قدرت سیاسی خود دست میکشند؟
آنها استدلال میکنند که این یک حرکت استراتژیک برای جلوگیری از هزینههای بالاتر یک انقلاب بالقوه در مواجهه با ناآرامیهای اجتماعی است. انجام موقت اصلاحات اقتصادی به تنهایی برای پراکنده کردن ناآرامیها قابل اعتماد نیست زیرا غیرنخبگان یا مردم که با چالشهای اقدامجمعی مواجه هستند، میدانند که توانایی آنها در فشار بر نخبگان موقتی است و از این رو امتیازات اقتصادی میتواند در آینده معکوس شود.
در مقابل، تغییرات نهادی، توزیع قدرت سیاسی را تغییر میدهد و بهعنوان یک ابزار پایدارتر برای ادامه توزیع مجدد و حل مشکل تعهد معتبر عمل میکند.
آنها متعاقبا این چارچوب را گسترش دادند و بررسی کردند که چرا برخی جوامع به جای ایجاد یک تغییر نهادی دائمی، بین خودکامگی و دموکراسی در نوسان هستند. در ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی(2006)، آنها تحلیل رسمی خود را از چگونگی ایجاد و تثبیت دموکراسیها بیشتر توسعه دادند. در سال2008، آنها «دموکراسیهای تسخیرشده» را بررسی کردند، جایی که رژیمهای دموکراتیک از نهادهای اقتصادی مورد علاقه نخبگان استفاده میکنند، حتی اگر نخبگان یک اقلیت سیاسی باشند. در این مقاله هرگاه نهادهای سیاسی روی کاغذ به نفع مردم تغییر کند نخبگان سیاسی میتوانند با سرمایهگذاری در قدرت سیاسی عملی، اصلاحات انجامشده را خنثی کنند. چرا نخبگان سیاسی همیشه از فناوریهای سودمند اقتصادی استقبال نمیکنند؟ در یک مطالعه در سال2006 آنها بررسی کردند که چگونه نخبگان ممکن است رشد اقتصادی را به عنوان یک شمشیر دولبه ببینند که میتواند احتمال دموکراتیک شدن یا انقلاب را با توانمندسازی بخشهای جدید جامعه افزایش دهد. داستان تغییرات نهادی، ایجاد نهادهای خوب، یا تداوم نهادهای بد پازلی است که آنها همچنان در حال تکمیل آن هستند.
خلاصه کلام
عجماوغلو، جانسون و رابینسون تئوریهای پیشگامانهای در مورد نهادها ارائه کردند که با شواهد تجربی پشتیبانی میشد. یک اصل کلیدی اقتصاد مدرن استفاده از نظریه برای هدایت تحقیقات تجربی است. تئوریها دنیای پیچیده را با انتزاع و خردکردن بسیاری از جزئیات برای تمرکز بر مکانیسمهای خاص ساده میکنند. آزمون واقعی یک نظریه این است که آیا هنوز میتواند حتی با بسیاری از سادهسازیهای ضروری، بینشهای ارزشمندی را ارائه کند یا خیر.
این تعامل بین تئوری اقتصادی و تاریخ به گسترش ادبیات نظری کمک و درک ما را عمیقتر میکند. تئوریهایی که توسط عجماوغلو، جانسون و رابینسون در مورد تداوم و تغییر نهادی ایجاد شدهاند، با تحقیقات تجربی، خود را غنیتر کردهاند و زمینه را برای ادبیات گسترده ایجاد کرده و نحوه تفکر اقتصاددانان در مورد نابرابریهای اقتصادی جهانی را تغییر دادهاند. این نوبل در واقع به شاخههای اقتصاد نهادی، توسعه اقتصادی، تاریخ اقتصاد و مطالعات ماندگاری اعطا شد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد