30 - 03 - 2020
روایتی از یک نویسنده خُرد شده!
محمدرضا ستوده- دیروز جاتون خالی رفتم بیمه تامین اجتماعی تا از طریق کفالت برای والده دفترچه بیمه بگیرم. لازم به ذکره که من به خاطر کتابهایی چاپ کردم چند ماهیه عضو صندوق بیمه هنرمندان و نویسندگان هستم. خلاصه... همه کارای دفترچه مادر رو انجام دادم، در نهایت گفتن باید حق بیمه این ماه یعنی دیماه رو پرداخت کنی تا بتونی دفترچه بگیری. رفتم از توی سایت فیش پرداخت گرفتم و دیدم یه فیش ۲۱۶ هزار تومنی برام صادر کرده. میدونم که تا اینجا این یادداشت هیچ جذابیتی براتون نداشته اما صبور باشید چون بقیهش هم ممکنه هیچ جذابیتی براتون نداشته باشه! حق بیمه من هر ماه ۱۳۲ هزار تومن بود که این ماه با احتساب ۴۵ هزار تومن دفترچه مادر میشد ۱۷۷ هزار تومن. ولی فیش صادر شده ۲۱۶ هزار تومن بود. رفتم از مسوولش پرسیدم که چرا ۴۰ تومن اضافه شده، گفت: حق بیمه نویسندگان از این ماه افزایش پیدا کرده. با احتساب درآمد حداقل روزی ۴۵ هزار تومن محاسبه شده یعنی ماهی یک میلیون و ۳۲۰ هزار تومن. کف حقوق کارگری. بهش گفتم: خب من الان بابت هر یادداشت روزی ۳۵ هزار تومن میگیرم! چند ثانیه خیلی سرد و عاقل اندر سفیه نگام کرد و گفت: خب شغلت رو عوض کن! منطقیترین جوابی بود که در عمرم شنیده بودم. حالت عجیب و غریبی داشتم. انگار ساعت ۶ صبح یکی با سیلی بیدارت کرده باشه. چرا خودم تا حالا به این فکر نکرده بودم؟! زانوهام گیر نداشت. خودمرو رسوندم به صندلیهای انتظار و نشستم. اون موقعها که ممنوعالکار شده بودم و از رادیو و تلویزیون اومده بودم بیرون، فکر میکردم اگه کار و شغل و درآمدت رو به خاطر زیر بار دروغ نرفتن و گفتن واقعیت و حقیقت از دست بدی، حداقل توی جامعه حرمت و عزت و آبرو داری. بقیه ازت قدردانی میکنن. میگن دمت گرم که آزادگی به خرج دادی. نمیدونستم اینجوری قراره وسط شعبه ۵ تامین اجتماعی سکه یه پول بشم!
متاسفانه به دلیل عصر تکنولوژی و سرعت اینجور موقعها هیچ وقتی کسی نمیپرسه چرا روزی ۳۵ تومن میگیری تا حداقل یه کم براش توضیح بدم. به محض اینکه میگم ۳۵ تومن، درجا طرف سکه یه پولم میکنه و میره سراغ کار و بارش!
البته بازم دم این بنده خدا گرم که به نویسنده بودنم نخندید. خیلیها وقتی میپرسن کارت چیه میگم: نویسنده، میگن عه چه جالب ولی حالا شغلت چیه؟! و من بعد از چند ثانیه سکوت میگم: شغلم اینه که مینویسم. بعد طرف با خنده میگه: مگه بابت نوشتن پول میدن؟ میگم: نه خیلی. بعد با خنده بیشتر میگه: خب چرا مینویسی؟ یه کار دیگه بکن و حرفش مث اون کارمند بیمه کاملا منطقیه ولی نمیتونم براش توضیح بدم که چرا مینویسم. واسه اینکه بحث جمع بشه در نهایت میگم: کار مام اینه دیگه... اونم یه جوری سکوت میکنه که انگار از حرف زدن با یه احمقِ بیمغز انصراف داده و دیگه نمیخواد وقتش رو بابت حرف زدن با یه آدمی که به طور خودخواسته بدبخته تلف کنه!
خلاصه اینکه آقای روحانی من میدونم که شما حق بیمه ما رو بر اساس کفِ کفِ کف درآمد حساب کردی ولی اگه میشه حق بیمه منرو بازم کفتر حساب کن.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد