20 - 04 - 2020
ساخت و پاخت با گرگها!
مجید عابدینیراد- راستش خیلی خوب نمیدونم که چرا همیشه از صاحب قدرت شدن توی هر زمینهای فراری بودهام! برای بعضی از اطرافیانم این موضعگیری خاص مسالهبرانگیز بوده که وقتی بارها و بارها در موقعیت کسب مقامی قرار گرفتهام راه زندگیام رو توی مسیری تازه انداختهام تا دوباره از صفر شروع کنم! بعضیهاشون هم باید بگم که سرزنشم هم کردهاند و از این برخوردم رنج هم بردهاند!
حقیقت اینه که جایگاه مبتدی و کارآموز و دانشجو و وضعیتی متوسطالحال داشتن با روحیه من سازگاری بیشتری داره!
البته باید بگم برای همه کسانی که خودشان رو به جایگاههای بلندمرتبه سیاسی و اقتصادی و مالی رساندهاند، تا حدی که اعمال قدرتشان دیگران رو در وضعیت ناگواری قرار نده، احترام زیادی هم قائلم. ولی برای من اینکه هر بار در راهی نو خودم رو بیابم و با تلاش زیاد و به کارگیری خلاقیتی خاص ظرفیتهام رو محک بزنم و به سازندگی بپردازم یک وضعیت همیشه جوان بودن و نگاه به آیندهای بهتر داشتن رو درمن دامن میزده و میزنه!
دست آخر ترس من از نشستن در جایگاه قدرت به خاطر احتمال اعمال بیعدالتی و به طور مستقیم یا غیرمستقیم پایمال کردن حق دیگری هم هست چون عادل بودن و در جایگاه قدرت نشستن کار هر کسی نیست از این رو با اینکه مسوولیتهای بزرگی هم در برخی از امور حرفهای داشتهام تنها راهکار رو همیشه در سپردن قدرت تصمیمگیری به جمع دیدهام و هر امری رو با مشارکت خود افراد ذینفع به انجام رسوندهام.
بیعدالتی و پایمال کردن حق دیگران به شکلهای مختلف در سراسر دنیا دیده میشه، مثلا از چندماه پیش تا امروز شاهد برخوردهای خشن پلیس با جلیقهزردها هستیم که برای بهبود وضع زندگیشون و همه آدمای نیازمند و دفاع از آزادی و دموکراسی مبارزه میکنن. حالا حساب کنین که رییسجمهور، وزیر کشور، رییس پلیس و رییس دادگاه یعنی صاحبان قدرت و نمایندههای صاحبان ثروت هم از این خشونت و حقکشی حمایت میکنن! یا مثلا حرف و رفتار و سیاستهای ترامپ که همهجوره حقکشی و بیعدالتی به حساب میاد. بدبختانه هر جایی که در سیستم سیاسی، اقتصادی، مالی و فرهنگی جامعه، صاحب جایگاهی کوچک و بزرگ باشیم، در اعمال بیعدالتی و زورگویی به خودی خود شریک میشیم.
همه اینا من رو بیاختیار توی راهکاری که نظامی، اولین استراتژیست فارسیزبان الگویی از سرگذشت بهرام، در مقابل اصحاب قدرت ارائه میده قرار میده. بهرام بزرگترین زمامدار موفقی که در تاریخ قدیم ایران میشناسیم، بعد از گذار از دوره نشاطپرستی و یادگیری هفت درس اساسی عشق و شناخت همه زوایای درونش دست به کار رسیدگی به امور مملکت میشه. در این راه بهرام بر اساس تعلیمگیری از شبانی که به خاطر بیوفایی و خیانت سگ محافظ گوسفندانش و ساخت و پاختش با گرگها و از میان رفتن بسیاری از گوسفندان او را به دار میآویزه، به سراغ وزیر ظالمش میره. دست آخر بهرام با گوش کردن به درد دلهای هفت مظلوم است که بعد از محاکمه و به دار آویختن راست روشن، وزیر ستمکارش، قدرتش را تا چین میتونه گسترش بده.
وقتی افکارم در رابطه با ترس و فرارم از کسب قدرت تا به اینجا رسید، تصمیم گرفتم دست بکشم تا بعدا سر فرصت و سرحالتر برم سراغ الگوهای نظامی.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد