1 - 11 - 2022
سرمایه فکری، محرک اقتصاد دانش محور
فاطمه رحیمی- در شرایطی که هر روز بر اهمیت سرمایههای فکری افزوده میشود، امتیازات به طور روزافزونی به صورت ارثی به افراد اعطا میشود.
زمانی که نامزدهای حزب جمهوریخواه در انتخابات ۲۰۱۶ برای مبارزات مقدماتی، آگوست گذشته برای نخستین بار صف آرایی کردند در میانشان سه رقیب بود که پدرانشان هم پیش از این برای ریاستجمهوری کاندیدا شده بودند. هر کسی که در جمع جمهوریخواهان پیروز انتخابات شود احتمالا سال آینده با همسر رییسجمهور سابق (بیل کلینتون) روبهرو خواهد شد. بسیار جای تعجب دارد که کشوری که بر پایه اصول دشمنی با شرایط ارثی بنا شده، باید تا این اندازه در مقابل شکل سلسه مراتبی قدرت از خود بردباری نشان دهد. از آنجایی که آمریکا هرگز پادشاه و لرد نداشته در برخی موارد به نظر میرسد چندان نگران نشانههای تجمع قدرت نخبگان نمیشود.
توماس جفرسون میان اشرافیت طبیعی فضیلت و استعداد که رحمتی برای ملت بود و اشرافیت مصنوعی برپایه ثروت و تولد که به تدریج نابودش میکند، تمایز قائل بود. خود جفرسون ترکیبی از این دو گونه بود- یک وکیل برجسته که ۱۱ هزار هکتار زمین و ۱۳۵ برده از پدرزن خود به ارث برده بود- اما این تمایز ثابت کرد که بادوام است. زمانی که بارونهای غارتگر ثروتی را روی هم انباشتند که حسادت شاهزادگان اروپایی را برانگیخت، ترکیب نوعدوستی آنها و زیادهروی فرزندانشان نشان داد آمریکاییها هرگز نمیدانستند زندگی در کشوری که نخبگان با اعتماد کامل خود را بازتولید میکنند به چه شکل است.
حال آنها کمکم درک میکنند چراکه طبقه ثروتمند امروز به طور روزافزونی دارایی را به فرزندان خود ارث میدهند که با چند شب بازی در کازینو بر باد نمیرود. این دارایی مفیدتر از ثروت است و در برابر مالیات بر ارث هم آسیب پذیر نیست. این ثروت، مغز است.
سرمایه فکری محرک اقتصاد دانش محور است، پس کسانی که سرمایه بیشتری داشته باشند، سهم بیشتری میبرند و این سهم به طور روز افزونی قابل ارث گذاشتن است. در حال حاضر نسبت به نسلهای گذشته، تعداد به مراتب بیشتری از مردان باهوش و موفق با زنان باهوش و موفق ازدواج میکنند. این گونه ازدواجها میزان نابرابری را ۲۵ درصد افزایش میدهد. تنها ۹ درصد از مادرانی که دارای تحصیلات دانشگاهی هستند، متاهل نیستند در حالی که ۶۱ درصد مادران غیرمتاهل کسانی هستند که از مدرسه ترک تحصیل کردهاند. کودکان افراد حرفهای تا سن چهار سالگی ۳۲ میلیون کلمه بیشتر از کسانی که والدینشان در رفاه هستند، میآموزند. آنها به محلههای گرانقیمت نقل مکان میکنند، به مدارس خوب میروند و تمام تلاشها برای ورودشان به یک دانشگاه درجه یک صورت میگیرد.
دانشگاههای آمریکایی به دنبال نخبگان با هر پیشینهای هستند و کودکان فقیر اما باهوشی که به لیگ دانشگاههای آیوی (از معروفترین گروههای دانشگاهی جهان) راه پیدا میکنند، اصلا نباید شهریهای بپردازند. اما دانش آموزان طبقه متوسط جامعه باید زیر بار سنگین بدهی بروند تا بتوانند وارد دانشگاه شوند، به خصوص اگر به دنبال کسب مدرک تحصیلات تکمیلی که لازمه به دست آوردن شغلی خوب است، باشند.
این مساله مختص آمریکا نیست اما چنین روندی در این کشور کاملا مشهود است. چراکه شکاف میان قشر ثروتمند و فقیر بیش از هر نقطه دیگری در جهان ثروتمند است و این دقیقا همان مسالهای است که باراک اوباما، رییسجمهور آمریکا نیز در نطق وضعیت کشور خود در ۲۰ ژانویه به آن اشاره کرد.
راهحل این نیست که مردم ثروتمند را از سرمایهگذاری روی فرزندانشان منع کنیم بلکه باید به کودکان باهوشی که شانس برخورداری از والدینی متمول را نداشتهاند، کمک شود. از سوی دیگر بسیاری از مدارس در چنگال ضدشایستهسالارترین نیرو در آمریکا گرفتار شدهاند؛ اتحادیههای معلمان که در مقابل هرگونه تلاشی برای قدردانی از معلمان خوب و اخراج معلمان بد مقاومت میکنند. سیستم آموزشی برای حل این مساله و رسوایی بودجه نابرابر باید از حال محلی خارج شود. اتحادیهها و حزب دموکرات صدای فریاد خود را بلند میکنند اما تجربه نشان داده که مدارس تصمیمگیرنده هستند.
تضعیف رابطه تولد و موفقیت میتواند آمریکا را به کشوری ثروتمندتر تبدیل کند. این مساله همچنین به پیوستگی بیشتر ملت کمک میکند. اگر آمریکاییها این بازی را تقلبی فرض کنند، ممکن است در رایگیری به سمت شخصیتهای عوام فریب راست و چپ تمایل پیدا کنند- به خصوص اگر نیروی جایگزین، یک کلینتون یا حتی یک بوش دیگر باشد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد