14 - 04 - 2025
سقوط در سکوت
گروه فرهنگ و هنر- در روزگاری که شبکههای اجتماعی، ویدئوهای کوتاه و پادکستهای داستانی سهم عمدهای از توجه فرهنگی جامعه را در اختیار گرفتهاند، ادبیات معاصر ایران با بحران جدی مخاطب مواجه شده است؛ بحرانی که صرفا ناشی از افت فروش کتاب یا کاهش شمارگان نیست بلکه نشانهای از گسست عمیق بین جامعه و متن مکتوب است. این گسست، بهویژه در حوزه ادبیات داستانی و شعر، بیانگر یک تغییر زیباشناختی در سلیقه عمومی و همزمان، نوعی فرسودگی در روش روایتگری نویسندگان و ساختار سنتی نشر است. در عصر دیجیتال که اطلاعات با سرعت نور از یک صفحه نمایش به صفحهای دیگر منتقل میشود، ادبیات، این هنر قدیمی و مبتنیبر واژه، با چالشی جدی در ایران معاصر مواجه شده است. مخاطبان ادبیات فارسی که روزگاری با اشتیاق انتشار آثار تازه نویسندگانی چون گلشیری، دولتآبادی، ساعدی یا سیمین دانشور را پیگیری میکردند، اکنون در سکوتی تاملبرانگیز از آن فاصله گرفتهاند. نشانههای این فاصله نهتنها در آمارهای نگرانکننده فروش کتاب که در رفتار فرهنگی نسلهای تازه نیز مشهود است؛ نسلی که ترجیح میدهد روایت را در قالب تصویر، صدا و کلیپهای کوتاه دریافت کند و تمایلی به درگیر شدن با متنهای بلند و پیچیده نشان نمیدهد. اما آیا بحران مخاطب در ادبیات معاصر ایران تنها ناشی از تغییرات تکنولوژیک است؟ یا باید آن را حاصل مجموعهای از عوامل تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دانست که بهتدریج مخاطب را از ادبیات جدا کردهاند؟
یکی از مهمترین عوامل، بیتردید ساختار فرسوده صنعت نشر در ایران است. ناشران بهویژه در دو دهه اخیر، تحتتاثیر گرانی کاغذ، نوسانهای ارزی، ممیزیهای پرتنش و سیاستهای حمایتی ناکارآمد، بهجای تمرکز بر کیفیت آثار ادبی، به تولید انبوه کتابهای کمارزش یا تکراری روی آوردهاند. شمارگان کتابها که روزگاری به چندینهزار نسخه میرسید، اکنون به تیراژهایی چون ۳۰۰ یا حتی ۲۰۰ نسخه سقوط کرده است؛ گاه نیز تنها با هدف کسب مجوز چاپ، نسخهای نمادین از یک اثر منتشر میشود، بیآنکه واقعا به بازار راه یابد. در چنین فضایی، نویسندگان مستقل یا نوگرا که از قضا حامل صداها و فرمهای تازهاند، کمتر مجال ظهور مییابند. سانسورهای سلیقهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، که گاه بر پایه ضوابطی مبهم و متغیر بنا شده، اعتماد نویسنده و ناشر را به سیستم رسمی کاهش داده و سبب شده بسیاری از آثار از اساس وارد چرخه تولید نشوند یا در فرآیند اصلاحات تحمیلی، ماهیت اصلی خود را از دست بدهند. اما بحران مخاطب صرفا نتیجه عوامل بیرونی نیست؛ خود ادبیات معاصر نیز گاه در شکلدهی به این بحران نقش داشته است. بسیاری از آثار ادبی منتشرشده در سالهای اخیر از لحاظ زبانی، ساختاری و محتوایی دچار نوعی ایستاییاند. تکرار مضامین کلیشهای، فاصله گرفتن از روایتهای ملموس انسانی، فقدان شخصیتپردازی پیچیده و گرایش به نوعی روشنفکریگرایی منفعل، از جمله انتقاداتی است که برخی منتقدان و حتی خوانندگان وفادار به ادبیات بر آثار معاصر وارد میکنند. ادبیاتی که نتواند با مسالههای روز جامعه- از بحران هویت و مهاجرت گرفته تا مسائل زنان، طبقات فرودست، آسیبهای روانی و زیستشناختی شهرنشینی- رابطه برقرار کند، دیر یا زود جای خود را به رسانههایی خواهد داد که روایتهای زندهتر و قابلفهمتری برای مخاطب امروزی ارائه میدهند. در کنار این بحران محتوایی، باید به تحولات نسلی نیز توجه کرد. مخاطبان جوان، بهویژه متولدین دهههای۷۰ و ۸۰، تجربههای زیستی متفاوتی نسبتبه نسلهای پیشین دارند. این مخاطبان، بیش از آنکه بهدنبال ادبیاتی آرمانگرا یا قهرمانمحور باشند، در جستوجوی روایتهایی هستند که انعکاس پیچیدگیهای هویتی، عاطفی و اجتماعی خود آنها باشد. آنها میخواهند روایتهایی بخوانند که جهانبینیشان را به چالش بکشد یا دستکم با آن همدلی کند. این در حالی است که بخشی از ادبیات رسمی یا حتی بخش مهمی از جوایز ادبی داخلی، همچنان به بازتولید ساختارهایی مشغولند که در دهههای گذشته تثبیت شدهاند و از دگرگونیهای فرهنگی و زبانی نسلهای تازه غافل ماندهاند. همچنین نقش فضای مجازی در شکلدهی به ذائقه مخاطب را نیز نمیتوان نادیده گرفت. ظهور پلتفرمهایی مانند اینستاگرام، یوتیوب، تلگرام و اخیرا تیکتاک، الگوی مصرف محتوای فرهنگی را بهشدت متحول کردهاند. امروز مخاطب ایرانی میتواند روایتهایی کوتاه، تصویری و در دسترس از زندگی روزمره، داستانهای شخصی یا خاطرات جمعی را از طریق این رسانهها دنبال کند؛ روایتهایی که گاه در قالب استوری، ریلز یا حتی کپشنهای خلاقانه، نیاز او به «داستان» را تامین میکنند. در چنین فضایی، ادبیات اگر بخواهد همچنان معتبر و اثرگذار باقی بماند، ناگزیر است فرمهای نو، روایتهای نو و زبانهای نو را تجربه کند؛ تجربههایی که البته در فضای محافظهکار نشر و سیستم رسمی تایید آثار، چندان آسان نیست. در عین حال، نمیتوان از مقاومت و پویاییهای موجود نیز چشم پوشید. برخی نویسندگان جوان، با بهرهگیری از بسترهای تازه مثل انتشارات مستقل، انتشار دیجیتال یا حتی تولید محتوای چندرسانهای، کوشیدهاند تا گفتمان تازهای در ادبیات ایران شکل دهند. از رمانهایی با ساختار غیرخطی و زبانی جسورانه گرفته تا روایتهایی که با تصویر، صدا و موسیقی ترکیب میشوند و مرز بین ژانرها را درمینوردند. در برخی موارد نیز مخاطبان خود دست به کار تولید محتوا شدهاند؛ پدیدهای که در قالب نوشتن داستانهای شخصی در شبکههای اجتماعی یا شکلگیری «بوککلابهای آنلاین» (باشگاههای کتابخوانی در پلتفرمهای مجازی) نمود پیدا کرده و بیانگر اشتیاقی خاموش اما واقعی برای گفتوگو پیرامون ادبیات است.
مساله مهم دیگر، وضعیت آموزش ادبیات در مدارس و دانشگاههاست. در بسیاری از موارد، برنامههای درسی بهجای آنکه اشتیاق خواندن و درک ادبی را در دانشآموزان و دانشجویان برانگیزند، با زبانی سخت، رویکردی تجویزی و انتخابهایی غیرهمعصر، آنها را از ادبیات دور میکنند. ادبیات اگر صرفا بهعنوان ابزاری برای تحلیل صرف بلاغت یا تاریخ ادبیات ارائه شود، توانایی خود را برای اثرگذاری عاطفی و اندیشهبرانگیز از دست میدهد. بهروز کردن شیوههای آموزش، بهرهگیری از داستانهای معاصر و نزدیک کردن مفاهیم انتزاعی ادبیات به تجربه زیسته دانشآموز، میتواند قدمی مهم در احیای پیوند نسل جدید با ادبیات باشد. در نهایت، اگرچه بحران مخاطب در ادبیات معاصر ایران پیچیده و چندلایه است اما بازگشت به «نوشتن اصیل» و «گفتوگوی واقعی» میتواند مسیر تازهای برای برونرفت از این وضعیت ترسیم کند. نویسندهی امروز باید با جسارت به تجربههای تازه تن دهد، از الگوهای تثبیتشده فاصله بگیرد و صدای نسل خود را با شفافیت و صداقت بیان کند. ناشران نیز اگر بخواهند از دایره کوچک و رو به انقباض بازار کتاب نجات یابند، باید جسورانهتر عمل کرده و از خلاقیت، تنوع و صدای تازه حمایت کنند. در این میان، نقش رسانهها نیز تعیینکننده است؛ رسانههایی که بتوانند ادبیات را نه صرفا بهعنوان کالایی فرهنگی، بلکه بهعنوان فضایی برای طرح مسالههای بنیادین جامعه معرفی کنند. ادبیات شاید هرگز نتواند با سرعت و جذابیت رسانههای نو رقابت کند اما همچنان این ظرفیت را دارد که عمق و تاملی را به مخاطب عرضه کند که در سایر فرمهای روایت کمتر یافت میشود. اگر این ظرفیت بهدرستی شناخته و حمایت شود، میتوان امیدوار بود که مخاطب ایرانی بار دیگر به سراغ واژهها بازگردد؛ نه از سر نوستالژی، بلکه برای بازتعریف معنای خود در جهانی که هر لحظه در حال دگرگونی است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد