23 - 01 - 2020
شاید وقتی دیگه!
مجید عابدینیراد- سر ظهر رضا آمد پیشم و روبهروی هم روی مبل قرار گرفتیم. خوشبختانه بساط چای برقرار بود و اینبار هر کدام برای خودمان یک فنجان چای ریختیم و در کنارش از شیرینی هویجیهای در جعبه هم یکی یک سهم در زیردستیها قرار دادیم.
رضا از چایش جرعه کوچکی نوشید و گفت: راستش توی خونه وقتی از حرفهای اون روز تو که در مورد مشکل عمده ملتمون بر سر حرف و داستان عشقکشی تعریف میکردم، مهناز دخترم با اینکه تایید میکرد ازم خواست توضیح بیشتری ازت بخوام. حالا چند کلمه بیشتر از منظورت نسبت به روحیه عشقکُشی برام بگو!
گفتم: رضا جون، از دختری که اینقدر میگفتی سینما رو دوست داره، به فرض بپرس چرا فرهادی که در همه قصههاش از عشق و از دردهای بنیادین جامعه میگه و دو تا اسکار هم تا حالا برای بالا بردن منزلت و جایگاه هنر ایران گرفته، باید بره توی خارج فیلم بسازه!؟ فقط بگو خواهشا فوری همه کاسه کوزهها رو بر سر وزارت ارشاد نشکونه!
بعد هم فوری اضافه کردم: سرکوبگرهای اصلی آقا رضا خودهامونیم! فرهیختگان و آدمهای هنرشناسمون هم بدتر از من و تو در همین تضاد شعار دادن نسبت به مقام حرف و عشق گیر کردن.
رضا گفت: آهان یعنی مقام عشق رو که بیاعتبار میکنیم پشت سرش خود حرف هم از اعتبار میافته! نگاه کن راست میگی ها!
از چایم جرعهای نوشیدم و گفتم: ببین به فرض یادته چقدر از حرف رندانه نظامی و قصهاش کیف کردی و همون یه بیتی که برات مثال آوردم چه گوهرهای معنایی توش داشت! کتابهاش مثل جواهرات در کنار هم چیده شده میمونن! غزلیات مال حافظ هم همینطور! تو حساب کن ما مردم چقدر شعر به این آثار اضافه کردیم تا جایی که این آثار امروز همه شفافیتشون رو از دست دادهان! کدوم ملتی رو میشناسی که چنین بلایی بر سر بزرگترین اندیشمندانشون آورده باشن! خب اگه این کار رو عشقکُشی نمیدونی، پس چه اسمی میتونی روش بذاری؟
رضا در حالی که حالت غمزدهای به خودش گرفته بود گفت: میفهمم عابد. تازه اینطور که میگن این دستبردها به اکثر کارهای شعرای بزرگ خورده! درسته که این کارهای بدتر از جنایت رو خود شعرای دیگه که در سطح بالایی هم بودهاند کردهاند! میخوام بگم کار آدم کوچه و بازار و مامورای دولتی نمیتونسته باشه! حالا این دو تا که تو مریدشونی بیچارهها میخواستند یادمون بدن که عشق ماهیت و اساسش چیه و با این کارها یعنی اومدیم حرفشون رو خفه کردیم!
گفتم: متوجهای که خود مردم و آبا و اجدادمون که جزو نخبگان هم بودهان این بلاها رو سر بزرگترین آثاری که توی زبان فارسی نوشته شدهاند آوردن! یه تشکیلات سازماندهی شده هیچوقت نبوده! حالا ریشه این کُشتن حرف عاشقانه رو برو بگرد ببین کجاست؟ هیچکس نمیدونه؟
رضا کمی در فکر فرو رفت و گفت: حالا به فرض عابد من بخوام هفت پیکر رو بخونم به نظرت چه کسی بهتر از بقیه تصحیحات روش آورده که با این مشکلی که تو میگی مواجه نشم!
گفتم: اگه شانس بیاری و توی دستفروشها یه هفت پیکر به تصحیح شاملو پیدا کنی تا حدودی بهت کمک میشه! البته او ادعای تصحیح نداره ولی تشخیص داده که همه شعرهای قبل از شروع داستان اصلی و بعدش مال نظامی نیستند! خودش میشه معادل یه چهارم اشعار الحاقی از کتابی که امروز توی بازار و توی ویترین کتابفروشیهاست! الان که من روش محکگذاری رو پیدا کردم، کاملا حق رو به شاملو میدم.
رضا با تعجب پرسید: یعنی مداخلات تا این درجه بالا بوده! الان بهتر پی به اینکه تو از کُشتن اثر حرف میزنی میبرم! اونوقت بدون تازه توی خود قصهها هم دست برده شده نه؟
گفتم: رضاجون درسته اینه که میگی. همه جای کتاب در بین اشعار خود شاعر شعرهای دیگران اومده! این اتفاقات هم ریشه در همون سالهای بعد از مرگ شاعر داشته و بدبختی اینه که دستکاریها توی قدیمیترین نسخهها هم که همشون کپی هستند وجود داشته! منتها تا حالا سیستم تشخیصی هم که علمی باشه در دست نبوده!
رضا با لبخند گفت: پس عابد تو خیلی کار مهمی رو انجام دادی که اون ابزار لازم رو برای محک زنی پیدا کردی!
گفتم: یه جورایی درسته که من پیدا کردم ولی این ابزار نظام درونی اشعار، که اسم نظامی از اون جا میآد رو خود شاعر اگه به حرفهاش خوب گوش بدی در اختیارت میذاره! او درس میده که نظام خواب چه جوریه و عملکردش چیه و از اون طرف هم میگه شعرهاش روی همون نظام طراحی شدهاند! تموم شد! راه رو خودش نشون داده!
رضا گفت: آهان مثل حرف دیروز که خودش یاد میده که افسانهها رو نباید مثل تصاویر توی واقعیت باهاشون برخورد کرد و اینها، نه؟ خب این حرف رو مثلا بگو که چه جوری به خواب و درس از عملکردش برمیگرده؟
گفتم: ببین رضا، معنیش اینه که تو خواب کسی یا چیزی رو شبها نمیبینی! و همه اساس خواب و قصههاش روی گول استواره! درست مثل داستان تخممرغفروش معلم حساب میمونه! خواب یه سری حروف رو میبینی که توی هزار و یه جور چیدمان توی صحنه خواب ظاهر میشن و هر بار واژهها و تصاویری متصل به اونها رو میسازند که اونها هم با یک نظام خاص بهم مربوطن!
وقتی رضا داشت بلند میشد که به سمت در بره گفت: پس ببینم اگه من اون نظام شعرهای نظامی رو یاد بگیرم و معانیش رو مثل حرفای سیاستمدارا کشف کنم، یعنی میتونم معنی خوابهام رو هم اینطوری بفهمم، نه؟
دم در خندیدم و گفتم: شاید وقتی دیگه!

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد