26 - 07 - 2017
شبهای اهواز؛ لختی آسایش
این چندمین سفر نگارنده به خوزستان است. سرزمینی که هر چه از دردها و زخمهای آن بنویسیم، کم است. اهواز؛ شهری که هر بار به آن سفر میکنم آسودگی توام با بغض در آن شکل میگیرد. سرزمینی با مردمی بینهایت نجیب، صبور، گرم و دوستداشتنی که هر چقدر این جمله را در وصف آنها بگویی کلیشه نمیشود. شهری را سراغ ندارم که از هر کوی و محلهاش مهر و لبخند ببینی. شهر چای و قهوههای داغ شبانهروزی که عطش گرمای ۶۰ درجه را فروکش میکند. شهر علی تگری که شب تا صبح لیمونادهای تگری خنک میفروشد که خود به تنهایی شهر را زنده نگه میدارد. شهری که هر ساعت از شبانهروز غذاهای سنتی اهواز را بخواهی در اغذیهفروشیهای لشگرآباد به روی همه باز است. شهر قدم زدن نیمهشبانه روی پل طبیعت کارون و دویدن هوای شرجی روی پوست آدمی و حس خوشایند قدم زدن زنان و جوانان اهواز یا مادرانی با کودکانی خردسال ساعت سه نیمهشب بدون مزاحمت کسی. آری، اهواز زیباییهایی دنج دارد که بیانصافی است اگر از آنها نگوییم. اهواز، تنها شهر زنده در شبها که با وجود داستانهای پررنج ساکنانش، آرامش عجیبی دارد….
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد