6 - 05 - 2018
شعر تمام نمیشود
رضا حیرانی- این روزها زیاد میشنویم که شعر به پایان رسیده است. سخنی که اگر ملاک داوریاش انبوه آثار منتشر شده تحت عنوان شعر باشد چندان بیراه نیست اما حقیقت هرگز همسو با سطح و نگاه مانده در سطح نبوده و نخواهد بود. سال ۹۷ برای ادبیات معاصر فارسی با اتفاقی ویژه آغاز شده است. انتشار سه کتاب جدید از رضا زاهد توسط انتشارات آوانوشت فرصتی مناسب است تا به این واقعیت اعتماد کنیم که شعر تمام نمیشود، پوست میاندازد. اگر حیرت را اصلیترین بهانه هنرمند در خلق اثر بدانیم، مسیر کشف حیرت و ارائه آن به مخاطب مسیر دشواری خواهد بود که طی کردن آن بیگمان مقصدی جز ماندگاری نخواهد داشت.
مواجهه با حیرت اما نیازمند مراقبه جدی هنرمند با جهان پیش تا بعد از خود است.
هنرمند خلاق چارهای جز توان شکستن مرزهای زمان ندارد. باید بتواند سرک بکشد به هر از گوشه از تاریخ این جهان و جهانی از منظر خویش بیافریند تا از گرداب تکرار دور بماند. اتفاقی که شاعرانی از جنس رضا زاهد به شهادت آثارشان خوب بلد شدهاند. میل به روایت در شعر رضا زاهد از همین سرک مداوم او به حافظه جهان بر آمده است.
او نظارهگر شدن را درک میکند اما در مقام نظارهگر باقی نمیماند. روایت منظر میکند از زاویهای که تنها او در آن ایستاده است. همانند هر هنرمند بزرگ دیگری میداند کجای جهان بایستد که دیگری آن را نایستاده باشد.
انتخاب مکان میکند در هنگام روایت. در مقام راوی ایستا نیست و این همهای است که از متن او جهانی میسازد که نمیتوان به آن وارد شد و چشم چرخاند و بیرون زد.
نمیتوان در مواجهه با جهان کلمات او سرسری خوان ماند. چراکه سرسری عناصرِ جهان ـ متنش را انتخاب نکرده است.
اما همانطور که گفتم بنا به دلیل زمان کمی که از انتشار این آثار گذشته است (اگرچه «از گوشه باشگاه» سالها پیش در «این شماره با تاخیر» منتشر شده بود) جفای به فارسی است اگر بخواهیم متنی که تقلای عبور از سرسری بودن دارد را سرسریخوانی کنیم.
به همین خاطر در این فرصت محدود نمیتوان و نباید دچار هیجان گزارش متن شد، حتی اگر پشت عنوان نقد یا معرفی اثر پنهان شویم. ولی به گمانم میتوان در همین مجال کوتاه به یکی از مهمترین عناصر موفق در شعرهای رضا زاهد پرداخت که همان مکاشفه در حیرت است. در شعر معاصر ما بسیاری با تکیه بر امر ایجاد حیرت به نوشتن و خلق کردن پرداختهاند که اگر نخواهیم بگوییم به دلیل ناتوانی باید گفت بیحوصلهگی این شاعران سبب شده است تنها در سطح پوست شناخت حیرت مانده و در نهایت خلاقیت خویش به ایجاد حیرت در تصویرسازی اکتفا کنند.
اتفاقی که رضا زاهد هوشمندانه از آن عبور کرده و روایت را مبنای حیرت قرار میدهد.
راوی شعرهای رضا زاهد در مواجهه با جهان، دنبال کشف حیرت نیست بلکه خودِ جهان را حیرت میبیند پس به جای بریدن بخشی از جهان و قرار دادن آن در قابی تحت لوای حیرت، حذف قاب کرده و حیرت را در جایگاه منظرهای بیکران مینشاند.
این است که در کتاب «آخرین گام آخرین سال» به درستی روایتی بلند را بستر اثر انتخاب میکند و خلق جهان در متن را فدای قابهای کوتاه همه فهم نمیکند. او با درک مسیر و جهانی که قصد ساخت آن را دارد انتخاب عناصر میکند. میداند در این میدان زبان و لحن چه نقش مهمی بازی خواهند کرد. پس زبان تنها بهانه برای بیان نیست. بخشی از زیربنای متن اوست که هر آجرش با وسواس انتخاب شده است. موسیقی درونی دارد که بنا به نیاز روایت تغییر کوک میدهد. همانطور که لحن راوی در مسیر روایت زیر و بم خویش را دارد. رضا زاهد در این کتاب، آگاهانه به زمزمه روی میآورد. گویی در تمام متن، راوی در حال زمزمهای وردگونه و آرام، زیر گوش کسی است که جز خود راوی نیست. در حقیقت راوی در عین حال که روایتگر جهان است خود نقش جهان را ایفا میکند. انتخابی درخشان که اجازه میدهد سکوت میان هر کلمه و هر هجا بدل به جرقه وهم در ذهن مخاطب شود.
وهمی که مخاطب را ناچار میکند از جایگاه قدیمی نشستن روبهروی نقال به حرکت درآمده و دنبال کشف ورد آرامی که در سرش چرخ میخورد کشف صدا کرده و خود همانند راوی بخشی از جهان و راوی شود.
در واقع ما در مسیر خوانش «آخرین گام آخرین سال» مانند روایت «رویای پروانه»ی فیلسوف بزرگ دائویی چین «جوانگ زه» که گفت: دیشب خواب دیدم که پروانهام و امروز وقتی بیدار شدم سوال برایم پیش آمده که من انسانی هستم که خواب دیدم پروانهام یا پروانهای هستم که خواب میبینم انسانم.
مدام دچار شک موقعیت میشویم. همانند راوی مدام تغییر وضعیت داده و به مرور جهان راوی و خود راوی میشویم و در نقطه رسیدن به پایان متن گویی در ابتدای دایرهای هستیم که باز باید به درون متن برگردیم و اینبار شاید حتی ندانیم ماییم که در مسیر حرکت راوی در روایت حرکت میکینم یا این راوی است که پشت سر ما مسیر را آمده است و یا ما و راوی هر دو خود روایتیم و دیگرانی که صدای آمدنشان را احساس کردهایم از ناکجایی دیگر در ما حرکت کردهاند.
و این اگر خود حیرت باشد چگونه میتوان پذیرفت که شعر تمام شده است؟
رضا زاهد با انتشار کتابهای اخیرش تنها پوست پیشین شعر را انداخته و پوستی دیگر به تن شعر کرده است.
پس اگر اهل خطر کردن گذشتن از عادت در خواندن نیستیم نباید به سراغ رضا زاهد و کتابهایش برویم. اما اگر توان کنده شدن از پوست پیشین را داشته باشیم بیگمان از کشف حیرت در کلمات زاهد لبریز میشویم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد