24 - 12 - 2019
شکر آزادی و آن گنج خداداد کنید
محمدتقی بهار در سال ۱۲۶۵ در مشهد به دنیا آمد. پدر وی میرزا محمدکاظم صبوری نام دارد. بهار تحصیلات خود را چهار سال بعد از تولد به صورت متداول روز در مکتبخانه آغاز کرد و در سال ۱۲۷۲ با شاهنامه از طریق پدرش آشنا شد و در همین سال اولین شعر خود را در بحر شاهنامه سرود و از پدر خود جایزه دریافت کرد.
او از سال ۱۲۷۳ تا ۱۲۷۸ تحصیلاتش را در مدرسه ادامه داد و علاوه بر مدرسه، در محفل پدرش نیز میآموخت.
در سال ۱۲۸۰ پدرش او را از شاعری منع و به کاسبی تشویق کرد اما او دنباله کار شعر را رها نکرد.
در سال ۱۲۸۳ پدرش فوت کرد و مسوولیت سرپرستی خانواده به دوش بهار افتاد ولی او تحصیلات ادبی خود را با وجود تمام مشکلاتی که داشت ادامه داد و در همین سال لقب پدرش – ملکالشعرایی آستان قدس- را از مظفرالدین شاه دریافت کرد.
در سال ۱۳۲۹ بهار به بیماری سل مبتلا شد و همان سال دولت پاکستان از او دعوت رسمی به عمل آورده بود که او به علت بیماری این دعوت را رد کرد. همچنین به ریاست او در تهران «جمعیت ایرانی هواداران صلح» تشکیل شد و با وزارت فرهنگ نیز قراردادی برای تالیف کتاب «سبکشناسی شعر فارسی» بست که به علت بیماری ناتمام ماند.
بهار قصیده «جغد جنگ» را در ستایش صلح سرود و سرانجام در چنین روزی و در سال ۱۳۳۰ بر اثر بیماری سل درگذشت.
پیکر او از مسجد سپهسالار تا آرامگاه ظهیرالدوله در شمیران تشییع و در همانجا به خاک سپرده شد. آثار محمدتقی بهار: احوال فردوسی، تاریخ تطور شعر فارسی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، چهارخطابه، دستور پنج استاد، دیوان اشعار، زندگانی مانی، سبکشناسی، شعر در ایران، قبر امام رضا(ع)، فردوسینامه، یادگار زریران
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان! گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتارکنیدای مرغان
چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هرکه دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
شمع اگر کشته شد از باد مدارید عجب
یاد پروانه هستی شده بر باد کنید
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محالست که آباد کنید
کنج ویرانه زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خداداد کنید
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد