30 - 04 - 2020
عجب دورهای شده!
مجید عابدینیراد – سلام، چطوری رضا! بیا تو. یکی دو روزه کم پیدایی؟ چه کار خوبی کردی، سر صبحی آمدی. رضا در حالی که با یه جعبه شیرینی وارد آپارتمان میشد گفت: این بار برات از نوع خامهایش گرفتم! کمی بعد وقتی توی مبل لم داد، ادامه داد: عابد مگه به صحبتهای آقای روحانی گوش ندادی که باید از سیاهنمایی پرهیز کرد! خب من هم دیگه به غیر از پرداختن به سفیدی نمیخوام نگاهم رو به سمت رنگ دیگری ببرم!
با لبخند بهش گفتم: با یه لیوان شیر داغ موافقی؟ البته پنیر و سر شیر و ماست اعلا هم توی یخچال دارم. جواد آقا از سراب برام آورده…
رضا در حالی که به سمت آشپزخونه میرفت گفت: بد هم نمیگی! به جای همش چای نوشیدن این بار شیر داغ و نبات بخوریم. بذار من خودم درستش میکنم! راستی تو راجع به این جریان غریب تقاضای واردات ۲۵ هزار تن شیر خشک از خارج حرفی نشنیدی؟ میگن این قضیه از اون بو دارهاست چون خودمون در حدود ۲۰ هزار تن مازاد تولید توی کشور داریم!
در انتظار جوش اومدن شیر توی مبل لم دادم و سیگاری روشن کردم و گفتم! اگه صنعتمون هنوز به حد تولید سوزن و دستمال کاغذی و پوشک بچه نرسیده ولی برای شیر خشک وضعمون خیلی خوبه و معمولا صادر هم میکنیم.
رضا حواسش اونقدر به حرف من و شاید معضل پوشک بود که نصف شیرها سر رفت! بعد از اینکه با بیخیالی دو تا فنجون شیر آماده کرد گفت: البته این روزها هم جلوی صادرات شیر خشک رو بیدلیل گرفتهاند و از اون طرف هم به ناگاه اضطراب توی مردم افتاده که بازار با کمبود این ماده مواجه شده!
بعد از نوشیدن شیر و گرفتن دودی از سیگارم گفتم: یعنی با این حساب مازاد امسالمون از شیر خشک میشه ۴۵ هزار تن که چون قابل صادر کردن هم نیست باید بریزیمشون توی دریا برای ماهیها! این قضیه از کمبود پوشک بچه هم بودارتره! بعد هم معلوم نیست چرا وزیر جهاد کشاورزی رو از قبول درخواست شرکتهای لبنی و قبول درخواستشون مطلع نکردهاند! در میون همه این سپیدی به نظر میرسد آخرش یه زد و بند گنده در کاره که یک لکه سیاه کوچیک باقی میذاره!
رضا از شیرینی خامهایش قطعهای به دهان گذاشت و بعد از نوشیدن کمی شیر گفت: من میگم زور وزیر صنعت به این شرکتهای متقاضی واردات نمیرسیده که با درخواستشون موافقت کرده! خود آقای روحانی هم در مورد شرکتهای صادرات فرآوردههای غیرنفتی مگه نگفت زورش برای مجاب کردنشون به برگردوندن ۲۰ میلیارد ارز حاصل از فروششون نمیرسه! اسم اینجور حرکتهای سودجویانه در جایی که مردم کمرشون از گرونی کالاها خم شده رو چی باید گذاشت!
پک دیگهای به سیگارم زدم و گفتم: رضا جون اشتباه نکن و ارج و قرب رنگ سیاه رو اینقدر پایین نیار! همین لکههای سیاه تبانی یک گروه برای وارد کردن بیهوده به خاطر استفاده از ارز یا زد و بند دستهای دیگه برای کسب سود بیشتر از راه بالا بردن قیمت ارز توش درسهایی نهفته که اگر درست بهشون بپردازیم و ازشون فرار نکنیم تنها راه به آبادی رسیدن مملکتمون در همین هست! یه بار باید برات قصه شاه سیاهپوشان رو تعریف کنم تا بدونی چرا نظامی رنگ سیاه رو بالاترین و بهترین رنگ میدونه و ازش تجلیل میکنه! اصلا اونجاست که یاد میگیری از سیاهبینی و نور سپید رو توش جستن هست که خوشبینی حادث میشه!
وقتی خورده و نخورده رضا پا شد تا به موقع سر کارش بره گفت: پس تو میگی روزنههای امید مردم به خاطر مشاهده اینجور تبانیها و سیاهکاریها و زد و بندهای عدهای سودجو کور شده و در نهایت درسی که برای مردممون داره هست که زمینه پیشرفت و آبادی آتی کشور رو فراهم میکنه! البته به شرطی که این راه نگاره رو همه یاد بگیرند!
کارخونههامون مواد اولیه برای تولید ندارند و وزیر صنعتمون داره به جاش شیرخشک برای ماهیهای دریا وارد میکنه! عجب دورهای شدهها! توی راهپله دستی به پشت رضا زدم و گفتم: اونهم با ارز ۴۲۰۰ تومنی! اینا همش درسه داداش!

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد