9 - 08 - 2017
عجب مرضی داریم
پروانه کبره- باید اعتراف کنم اگر سالها پیش نصیحت ناصر حجازی مرد سردوگرم چشیده فوتبالمان را در مورد خودم جدی میگرفتم شاید الان روزگار دیگری داشتم. او چنان سرخوشیهای آن روزهای ۱۹ سالگیام در مطبوعات ورزشی را با خاک یکسان کرد که تا یک ماه برای مصاحبه سراغش نرفتم. وقتی گفت «بترس از روزی که برای همانهایی که سنگشان را به سینه میزنی چنان از بیخ و بن زیر پایت را خالی کنند»…
اصلا نمیفهمیدم چرا باید وقتی برای کسی کاری میکنی با تیشه هدفت قرار دهد. از آن روز ۱۴ سال میگذرد، بارها برای دفاع از حق، قد علم کردم اما در عین ناباوری کتکخور معرکه همانها شدم. قطعا این اتفاق را هر خبرنگاری تجربه کرده اما فایدهای نداشت و تازه فهمیدم که ما خبرنگاران به بیماری عجیب و غریبی گرفتاریم. کمک میکنیم، فحش میخوریم. از حق مظلوم دفاع میکنیم، سیلی میخوریم؛ به خاطر صد تومان ناقابل که از جیب مردم نرود خودمان را قاطی هر بلبشویی میکنیم اما دست آخر حبسش را میکشیم؛ کارآموز کنارمان مینشیند کمتر از او حقوق میگیریم! اما باز «جا» نمیزنیم که نمیزنیم و همچنان سنگر را حفظ کردهایم. درست است که این خصلت اصلی شغل ماست اما دوست روانشناسی دارم که میگوید «شک نکن این نوعی مرض است» و من امروز با اینکه میدانم مریضم، دردم را دوست دارم و به فکر دوا و درمانش نیستم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد