14 - 04 - 2020
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
حیدرخان عمو اوغلی در زمان دومین مجلس شورای ملی تهران یعنی در سالهای ۱۲۸۸ و ۸۹ شمسی دلبسته تصنیفی میشود که تا سالهای سال در حافظه تاریخی و سیاسی ایران جاودان میماند. تصنیف «از خون جوانان وطن لاله دمیده» عارف قزوینی که گرچه در ایام سرخوردگی از حکومت مشروطه و ناامیدی مشروطهچیان سروده شده اما گویا آوازی ست برای همه دورههای تاریخی این کشور؛ التیامبخش همه کسانی که امید به تغییر تاریخ دارند و همزمان ناامیدی ادامه راهشان را بسته.
غیرت، وطن و آزادی کلیدواژههایی هستند که شاعر مشروطه شعرش را بدون آنها نمیسروده است. به همه اینها باید دلتنگی را هم اضافه کرد و از عارف قزوینی نام برد. شاعر عاشقپیشه دوران قاجار که غم عشق برای یار و وطن هر دو در شعرش با هم آمیخته و گاهی انگار نمیدانسته عزادار کدام یکی باشد. انقلاب مشروطه همرزمان او را یکییکی از او جدا کرد و چرخ بدکردار فرصت همنشینی با محبوب را دمی به او نداد. عارف در سال ۱۳۰۷ جهت معالجه نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند. او در همدان بیمار، رنجدیده و مایوس بود و از همه جز اندکدوستانی یکدل و صمیمی کناره گرفت و انسانها را شیطان و دروغگو مینامید. او از دشمنی اهل روزگار چنین شِکوه میکند:
«آخر این چه بدبختیای بود که دامنگیر من شده است. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوامالسلطنه بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا بد، مرتجع و آزادیخواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینهخواهی شده.»
۸۵ سال پیش در چنین روزی عارف قزوینی درحالی که داراییاش تنها سه سگ و دو لباس کهنه بود در خاک آرام گرفت.
ابوالقاسم عارف در حدود سال ۱۲۶۱ در قزوین متولد شد. پدر وی ملاهادی از وکلای دعاوی بود. دوره کودکی عارف به سبب نزاع دایی پدر و مادر در پریشانی گذشت.
خواندن و نوشتن فارسی و مقدمات عربی را در مکتب و خط را پیش سه نفر از خطاطان معروف قزوین و موسیقی را نزد حاجی صادق خرازی فرا گرفت. چون آواز خوشی داشت پدر او را نزد حسن واعظ سپرد تا در پای منبر او نوحهخوانی کند.
۱۶ ساله بود که به تهران آمد و ماندنی شد پس از چندی با موثقالدوله آشنا شد و سبب ورود او به دربار گشت و تا جایی پیش رفت که مظفرالدین شاه دستور به احضار او صادر کرد. پس از حضور و خواندن یکی دو غزل، شاه را خوش آمد و به او خلعت داد و به ردیف فراشان شاه درآمد. خود عارف در این باره میگوید:
شنیدن این حرف برایم کمتر از صاعقه نبود دیدم عمام به آن ننگینی و شیخ بودن به آن بد نامی هزار بار شریفتر از کلاهی است که میخواهند بر سرم بگذارند.
چند سالی گذشت تا کمکم نغمه مشروطه از گوشه و کنار شنیده میشد. عارف از همان ابتدای جنبش آزادی به سوی مشروطه خواهان روی آورد و قریحه و استعداد نادر و چند انبه خود را وقف آزادی کرد یکی از معروفترین آثار او در این زمان غزل پیام آزادی است.
پیام، دوشم از پیر میفروشم آمد
بنوش باده که ملتی به هوش آمد
هزار پرده ز ایران درید، استبداد
هزار شکر که مشروطه پرده پوش آمد
ز خاک پاک شهیدان را آزادی
ببین که خون سیاوش چه سان به جوش آمد
برای فتح جوانان جنگجو، جامی
زدیم باده و فریاد نوش نوش آمد
کسی که رو به سفارت پی امید رفت
دهید مژده که لال و کر و خموش آمد
موفقیت عارف مرهون تصنیفهای اوست که بسیار ساده که شاعر هرکدام را به منظوری سیاسی سروده است.
سخن خود عارف در مورد تصنیفها
اگر من خدمتی دگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم وقتی تصنیفهای وطنی ساختم که ایرانی از هر ده هزار یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چه.
یکی از مزیتهای تصنیفهای عارف آن است که هم خود شاعر و موسیقیدان و هم خواننده بود و به تصنیفها معنی و مفهوم ملی داد.
بسیاری از تصنیفهای او از بین رفته. نمونهای از تصنیفهای عارف که بسیار در میان مردم زمزمه میشود عبارتند از:
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوهها ز دست زمانه کردم
آستین چو از چشم برگرفتم
سیل خون به دامان روانه کردم
از چه روی چون ارغنون ننالم
از جفایت ای چرخ گردون ننالم
چون نگریم از درد و چون ننالم
دزد را چو محرم به خانه کردم
دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا
برون شد از پرده راز تو پردهپوشی چرا
همچو چشم مستت جهان خراب است
از چه روی، روی تو در حجاب است
رخ مپوش کاین دور، دور انتخاب است
من ترا به خوبی نشانه کردم
دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا
برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چرا
باغبان چه گویم به ما چه کرد
کینههای دیرین برملا کرد
دست ما ز دامان گل جدا کرد
تا به شاخ گل آشنا کردم
دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا
برون شد از پرده راز تو پردهپوشی چرا
پس از فتح تهران به دست ملیون و گشایش مجلس دوم، به یاد اولین قربانیان راه آزادی تصنیفی ساخت که در آن روزها غوغا و شوری به پا ساخت و مدتها بر سر زبان مردم بود.
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از مماتم سرو قدان، سرو خمیده
در سایه گل، بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاریای چرخ گردون
چه بدکرداری ای چرخ گردون
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کج رفتاریای چرخ گردون
چه بدکرداریای چرخ گردون
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
از اشک همه روی زمین زبر و زیر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاریای چرخ گردون
چه بدکرداریای چرخ گردون
سر کین داریای چرخ
نه دین داری، نه آیین داریای چرخ
گریه کن که گر سیل خون گری، ثمر ندارد
با آغاز جنگ جهانی اول، جریانهای گوناگون سیاسی در ایران آغاز شد و حزبها و انجمنهای مختلف به روی کار آمدند. عارف نیز وارد عرصه و تابع جریانی شد که عناصر ملی در آن بیشتر بودند و چون تجاوزات دولتهای همسایه به کشور بیطرف ایران بیشتر شد ناچار با مجاهدان ایرانی راه کشور عثمانی در پیش گرفت و مدتی در استانبول به سر برد و در سال ۱۲۹۹ به وطن بازگشت. پس از آغاز قیام خراسان به دیدار کلنل محمد تقیخان پسیان رفت و امید به نجات کشور به دست این مرد وطنپرست داشت که با شهادت کلنل این امید نیز از بین رفت و هنگامی که خواستند سر کلنل را به بدن ملحق کرده بر روی توپ بگذارند این شعر را سرود.
این سر که نشان سر پرستی است
امروز رها ز قید هستی است
با دیده عبرتش ببینید
کاین عاقبت وطنپرستی است
در جایی نیز در غم مرگ کلنل چنین سرود
گریه کن که گر سیل خون گری، ثمر ندارد
نالهای که ناید ز نای دل، اثر ندارد
هرکسی که نیست اهل دل ز دل خبر ندارد
دل ز دست غم مفر ندارد
دیده غیر اشک تـر ندارد
این محرم و صفر ندارد
گر زنیم چاک جیب جان چه باک
مرد جز هلاک چاره دگر ندارد
زندگی دگر ثمر ندارد
غربت در وطن
چندی بعد عارف به همدان تبعید شد و بازمانده عمر خود را در نقطهایی دور افتاده از آن شهر با فقر به سر برد. او در این دوره از زندگی خود از مردم گریزان بود و تنها زندگی میکرد. عارف در بهمن ۱۳۱۲ دیده از جهان فروبست و او را در بقعه ابوعلی سینا به خاک سپردند.
خانه عارف
خانه عارف قزوینی مربوط به دوره قاجار است. در قزوین، محله حمدالله مستوفی، «کوچه، خیابان» صوفیان محله پنبه ریسه که انتهای آن «کوچه، خیابان» به خیابان باغ دبیر، راه پیدا میکند قرار دارد.
این خانه ویژگیهای کامل جهت کاربریهایی چون خانه موسیقی و هنر و موزه یادبود عارف قزوینی به عنوان یک آثار باستانی ایران را داشته، اما بر اثر نرسیدن ضلع غربی آن به کلی تخریب شده و از این خانه تاریخی چنین چیزی باقی نمانده است.
این اثر در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۸۴ با شماره ثبت ۱۲۹۰۴ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.دوسال پیش الهام حاجی ملکی، دبیر انجمن دوستداران یادمانها و کارشناس مرمت بناها و بافتهای تاریخی درباره آخرین وضعیت خانه عارف قزوینی به خبرگزاری ایسنا گفت: در مواجهه با خانه عارف قزوینی با آنچه روبهرو شدیم نه یک خانه شاعر، که فقط یک ویرانه کوچک بود. آسیبها و تخریبهایی که این خانه با دو اتاق، یک زیرزمین، یک مطبخ و سرویس بهداشتی با آن مواجه بود، به حدی است که امروز دیگر هیچ نشانی از یک خانه شاعر ملی در خود ندارد.
او وجود این نشانهها را عاملی برای باورپذیری این نکته میداند که عارف قزوینی از سالها پیش شاعری گمنام بوده و ادامه میدهد: اداره کل میراث فرهنگی قزوین سال ۱۳۷۹ نقشه این خانه را با هدف ثبت در فهرست آثار ملی تهیه و آن را در سال ۱۳۸۴ به شماره ۱۲۹۰۴در فهرست آثار ملی ایران ثبت کرد.
در زمان ثبت این خانه تاریخی، آن تقریبا همه عناصر خانه را در خود داشته است، اما متاسفانه تنها چیزی که امروز از این بنا وجود دارد، تنها یک اتاق و یک زیرزمین است، این در حالی است که چند سال پیش شهرداری دیوار اصلی این خانه را برای تعریض معبر تخریب کرد، اما خوشبختانه با ممانعت مالک از عقبنشینی آن جلوگیری شده است.
حاجی ملکی با بیان اینکه خانه عارف قزوینی در تملک بخش خصوصی است نه وارثان این شاعر، گفته است به نظر میرسد چون مالکان امروزی این خانه تاریخی جزو ورثه عارف قزوینی نیستند به اندازهای که باید، دغدغه نگهداری و حفاظت از میراث ملی را ندارند، به ویژه زمانی که متولی این جریان، مانند اداره کل میراث فرهنگی استان در درجه اول و دیگر دستگاههای متولی مانند شهرداری نیز تاکنون کمترین دغدغه و نگرانی را برای حراست از این بنا نداشتهاند.
مساله اینجاست که در بسیاری از موارد از جمله موضوع حفاظت از خانه تاریخی عارف تلاش میشود تا برای ماندگار نگه داشتن یاد و نام شخصیتی ملی که در زمان خود برای مبارزه با استبداد و استعمار آوازه آن تا خارج از مرزهای سیاسی ایران رفته بود گسترده در حالی که در وطن خود هیچ یادگاری از او به جا نمانده است و تنها نشانه باقی مانده از آن یعنی همین خانه کوچک، نیز در حال تخریب کامل است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد