9 - 02 - 2018
فانوس دریایی آخر دنیا
ژول ورن داستاننویس فرانسوی و پدر داستانهای علمی- تخیلی در سال ۱۸۲۸ در جزیره ریدو از توابع نانت فرانسه به دنیا آمد.پدرش از وکلای مشهور دادگستری بود و مایل بود پسرش نیز راه او را ادامه دهد. ژول ورن به درخواست پدر، برای تحصیل در رشته حقوق رهسپار پاریس شد اما پس از اتمام تحصیلات به نویسندگی روی آورد.او در این دوران با سختی زندگی را میگذراند. پس از مدتی در تئاتر لیریک پاریس با سمت منشی استخدام شد و با حقوق مختصری که دریافت میکرد زندگی خود را اندکی سر و سامان داد.ژول ورن در این ایام، در اوقات بیکاری برای مطالعه کتابهای علمی به کتابخانه ملی پاریس میرفت یا نزد دوست نابینایش آراگو که سابقا دریانورد بود، رفته و به داستانهای او گوش میداد و به این ترتیب داستانهای علمی- تخیلی خود را پیریزی میکرد.تا سال ۱۸۶۲ هیچکدام از نوشتههای او مورد توجه ناشران واقع نشده بود. در این سال داستان پنج هفته در بالن را که درباره مسافرت با بالن به قاره آفریقا بود نزد موسسه انتشاراتی هتزل که متعلق به یکی از نویسندگان برجسته آن زمان بود برد و با استقبال هتزل مواجه شد این موسسه نشر آثار او را برعهده گرفت.ژول ورن در داستانهای علمی- تخیلی خود بسیاری از پیشرفتهای علمی و فنی قرن بیستم را پیشبینی کرد از جمله اختراع اتومبیل، هواپیما، هلیکوپتر، نیروی برق و….تا زمان مرگ ژول ورن در ۱۹۰۵ بیش از پنجاه جلد از رمانهای او منتشر شد. از جمله آثار او میتوان پنج هفته در بالن (۱۸۶۳)، مسافرت به مرکز زمین (۱۸۶۴)، از زمین تا کره ماه (۱۸۶۵)، بیست هزار فرسنگ زیر دریا (۱۸۷۵)، سفر به دور دنیا در هشتاد روز (۱۸۷۳)، جزیره اسرارآمیز (۱۸۷۵) و میشل استروگوف (۱۸۷۶) نام برد که از بسیاری از آثار او نمایشنامه و فیلم ساخته شده است.
چه شب وحشتناکی واسکوئز بیچاره گذراند! چه مخمصه و مصیبتی بر سر او آمد! همکاران بیچاره او به قتل رسیدند و به دریا پرتاب شدند، حالا حتی مد اجساد آنها را به نقاط دور دریا برده است! اگر او هم در حال نگهبانی در فانوس دریایی نبود، به سرنوشت آنها دچار شده بود اما حالا فقط به آنها فکر میکرد و به خودش فکر نمیکرد. او تکرار کرد: «بیچاره موریز! بیچاره فیلیپ!» و اشکهای درشتی از چشمانش سرازیر شدند. «آنها بدون شک بدون انتظار چشمداشتی، برای کمک به آن دزدان دریایی رفته بودند! ولی در عوض گلوله اسلحه نصیبشان شد! من هرگز آنها را دوباره نخواهم دید… و آنها هم هرگز کشور خویش و بستگان خود را نخواهند دید! و همسر موریز! که دو ماه دیگر به انتظار او مینشیند، پس از آن از مرگ او آگاه خواهد شد!»
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد