31 - 05 - 2023
فرصتها و تهدیدهای سیاست چرخش به شرق
«جهانصنعت»- قرن آسیا به مشخصه اصلی قرن بیستویکم تبدیل شده است. با خیزش تدریجی قدرت اقتصادی کشورهای شرق و جنوب شرقی آسیا، تمایل آنها برای ابراز استقلال راهبردی خود در سطح منطقهای و بینالمللی افزایش یافته است. ترکیب قدرت اقتصادی و استقلال راهبردی در سطح سیاسی و نظامی باعث چرخش نقطه ثقل قدرت جهانی از غرب به شرق شده است. از این پدیده با عنوان «آسیایی شدن» قرن بیستویکم یاد میشود. مخالفت ایران با نظم ناعادلانه غربی از چشمانداز آسیایی شدن، دریچهای از فرصتهای منحصر به فرد فراروی کشورمان ایجاد کرده است؛ ولی در عین حال، تهدیدهای جدیدی نیز ممکن است در قالب این روند شکل گیرد، زیرا به زعم برخی صاحبنظران، تغییر مرکز قدرت جهانی از غرب به شرق به معنای تغییر ماهیت قدرت نیست؛ بلکه زمین بازی و بازیگران آن است که در حال تغییر و جابهجایی هستند. بازوی پژوهشی مجلس در این گزارش با مد نظر قرار دادن تغییر پویش قدرت از غرب به شرق، مفهوم قرن آسیا و مولفههای آن و همچنین «سیاست نگاه به شرق» ایران، فرصتها و چالشهای پیش روی «قرن آسیا» را مورد بررسی قرار داده است.
ظهور آسیا و افول غرب
«عصر آمریکا» به پایان خود نزدیک میشود و جهان جدیدی در حال ظهور است. با برآمدن قرن آسیا از آغاز سده بیستویکم، حالا دیگر کشورهای آسیایی بازیگرانی وابسته، ضعیف و دستنشانده در عرصه بینالمللی نیستند که از قدرتهای غربی پیروی کنند، بلکه رفتهرفته به کنشگرانی تبدیل شدهاند که در بسیاری موارد از استقلال عمل در برابر دولتهای سلطهگر غربی برخوردارند. به عبارت دیگر، این روند یکی از نمودهای مهم پویش جابهجایی قدرت از غرب به شرق بوده است. در واقع، نظم نوینی در گستره جهانی در حال شکلگیری است که مشخصههای اصلی آن افول غرب به رهبری آمریکا، خیزش آسیا و قدرتیابی قدرتهای منطقهای مانند ایران در بستر یک جهان چندقطبی با نقشآفرینی قدرتهای شرقی از قبیل روسیه، هند و چین است. در بعد اقتصادی، در سال ۲۰۰۰، آسیا کمتر از یکسوم تولید ناخالص داخلی جهانی (از نظر برابری قدرت خرید) را به خود اختصاص داد و در حال حاضر، در مسیر رسیدن به بالای ۵۰ درصد تا سال ۲۰۴۰ قرار دارد. اگر روند کنونی ادامه یابد، تا سال ۲۰۵۰، آسیا مرکز اقتصاد جهانی خواهد بود و بیش از ۵۰ درصد از تولید اقتصادی جهانی را عمدتا با نقشآفرینی چین و هند، تامین خواهد کرد.
خیزش چین و هند به منزلت قدرت بزرگ در هر دو عرصه اقتصادی و نظامی نخستین و مهمترین جلوه تغییر در توزیع قدرت جهانی است. چین و هند در بیست سال گذشته سهم خود را در اقتصاد جهانی به میزان سه برابر افزایش دادهاند بهطوری که نهتنها بزرگترین تولیدکننده کالا و خدمات در جهان خواهند بود، بلکه به بزرگترین مصرفکنندههای جهان نیز تبدیل خواهند شد. خیزش اژدهای چین بیتردید یکی از شگفتیهای بزرگ سده بیستویکم است. رشد اقتصادی خارقالعاده و دیپلماسی فعال چین در حال حاضر آسیا را متحول کرده است و دهههای آینده نیز افزایش هرچه بیشتر قدرت و نفوذ چین را به خود خواهد دید. قدرتهای نوظهور آسیایی به ویژه چین بیش از پیش در تلاش هستند نظم کنونی را به گونهای پیش ببرند که بازتابدهنده منافع، ارزشها و هنجارهای ملی و آسیاییشان باشد. هرچند پکن هماکنون نقش «ذینفع مسوول» را در نظم بینالمللی موجود که آمریکا برحسب مطامع استکباری خود بر سایر کشورهای جهان تحمیل کرده است بازی میکند، ولی برنامههای بلندپروازانهای مانند درانداختن ابتکار کمربند-راه و مشارکت در بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیایی، از خیز برداشتن آن برای درافکندن نظمی جدید با محوریت مقابله با سلطه لیبرال دموکراسی غربی حکایت دارد. بدین سان، برخلاف ژاپن، هند، کرهجنوبی یا هر کشور دیگر آسیایی، چین تنها قدرتی است که خود را خارج از هر ساختار اتحادی غربمحور قرار میدهد.
دومین جلوه تغییر در توزیع قدرت جهانی همانا افول پیوسته و فزاینده قدرت آمریکا در عرصه جهانی است. تا اواخر دهه ۱۹۶۰، آمریکا قدرت اول تولید در جهان بود، اما امروزه، به یک اقتصاد رانتی تبدیل شده است. در حال حاضر، ۵۸ درصد از کل درآمد در آمریکا از طریق سود سهام و پرداخت بهره حاصل میشود. این در حالی است که چین پیشروترین کشور تولیدی جهان است. از سوی دیگر، هند نیز در حال حاضر سومین اقتصاد بزرگ جهان به شمار میآید بهطوری که تولید ناخالص داخلی آن دو برابر آلمان یا ژاپن است. ورود قریبالوقوع جهان به عصر آسیا فقط و فقط ناشی از خیزش و اقتصاد تولیدی بزرگ آن نخواهد بود، بلکه رشد کشورهای کوچکتر و متوسط همانند اندونزی، مالزی، کرهجنوبی و ویتنام نیز سهم چشمگیری در این زمینه دارند. سومین جلوه تغییر در توزیع قدرت جهانی به چالش کشیده شدن برتری نظامی آمریکاست. با ثروتمند شدن قدرتهای آسیایی مانند چین، هزینهکردهای نظامیان آنها نیز افزایش یافته است. این روند با شتاب فزایندهای تداوم دارد. هزینههای دفاعی چین تا سال ۲۰۲۵ برابر با هزینههای دفاعی آمریکا خواهد بود. از آنجایی که پیوند انکارناپذیری بین جایگاه نظامی و اقتصادی یک قدرت بزرگ و اعتبار قدرت نرم و ظرفیت برای برنامهریزی آن وجود دارد، در عمل ظرفیت آمریکا برای شکل دادن به نظم بینالمللی از طریق نفوذ و الگوسازی رو به کاهش است. درواقع، آمریکا رفتهرفته نه قادر و نه مایل به رهبری خواهد بود، چراکه برخلاف گذشته، منابع لازم برای تداوم نقش رهبری در اقتصاد و سیاست بینالملل را در اختیار نخواهد داشت و به دلیل شکافهای فزاینده داخلی، از آمادگی و پشتوانه افکار عمومی برای ایفای نقش پلیس جهان برخوردار نخواهد بود. این در حالی است که قدرتهای آسیایی به مانند چین در حال کمک به کشورهای در حال توسعه آسیایی و آفریقایی و تقویت جایگاه قدرت نرم خود هستند.
مفهوم قرن آسیا
«خیزش آسیا» یا «قرن آسیا» در یک دهه اخیر به عنوان موضوعی مهم در گفتمان استراتژیک جهانی مطرح شده است. این مفهوم یکی از جدیدترین و درعین حال قدرتمندترین جلوههای توجه به آسیاست. در سالهای اولیه قرن بیست و یکم، گزارشها درباره ضعف فزاینده آمریکا و افول احتمالی آن باعث تقویت مفهوم قرن آسیا شد. ریشههای این مفهوم در دهه ۱۹۸۰ و بازگو کردن موفقیت اقتصادی ژاپن نهفته است و از آن زمان تاکنون در مورد اقتصادهای اژدهای کوچک در دهه ۱۹۹۰ و همچنین اقتصادهای بزرگ چین و هند در آغاز دهه۲۰۰۰ به کار رفته است. بنابراین قرن آسیا اصطلاحی ابهامآلود است که معمولا تعریف مشخصی ندارد. یکی از دلایل این ابهام در نامگذاریهای مشابه از قبیل قرن اقیانوس آرام، قرن آسیا- اقیانوسیه و قرن چینی و نیز اصطلاحاتی مانند معجزه آسیای شرقی، خیزش آسیا، خیزش چین نهفته است؛ با این حال همه این تعاریف از برآمدن آسیاییها در یک دهه اخیر حکایت دارند. قرن آسیا از اصطلاحات فوق خاصتر است، زیرا روایتی تاریخی و هنجاری از مراکز در حال تغییر قدرت جهانی را تداعی میکند. کارشناسان روابط بینالملل اغلب از قرن نوزدهم به عنوان قرن اروپا یاد میکنند، زیرا در این دوران، قدرتهای بزرگ اروپا، به ویژه بریتانیا، از نظر سیاسی، نظامی، اقتصادی و فناوری بر جهان تسلط داشتند. به همین ترتیب، خیزش آمریکا به قدرت و ابرقدرت، قرن بیستم را به دلیل تاثیری که ایالات متحده بر امور جهانی داشت، به «قرن آمریکا» مشهور کرد. بر همین اساس، با آغاز قرن بیست و یکم، کشورهای پیشرو آسیایی به ویژه چین و هند رفتهرفته نقشهای بزرگتری در شکلدهی و مدیریت نظم جهانی ایفا میکنند. این نقش نتیجه توانافزایی چشمگیر این کشورها در دو دهه اخیر بوده است. با این اوصاف، «قرن آسیا» به نقش اقتصادی و سیاسی غالبی اطلاق میشود که انتظار میرود چین، هند و همسایگان آنها در قرن بیست و یکم ایفا کنند.
مولفههای قرن آسیا
برداشتهای مسلط درباره «قرن آسیا» غالبا جنبههای اقتصادی این پدیده را برجسته میکنند. این در حالی است که به نظر میرسد روندهای مرتبط نهتنها ناظر بر تحول اقتصادی در این قاره است بلکه ابعاد ساختاری و هنجاری را نیز دربر میگیرد. قرن آسیا در واقع نتیجه آسیایی شدن است. آسیایی شدن فرآیندی است که به موجب آن، مناطق متنوع آسیا بهطور پیوسته و فزاینده حول برنامههای مشترک اقتصادی و تمدنی بیهمتای خود با یکدیگر همگرا میشوند. آسیای امروزی، با وجود تنوع جغرافیایی و سیاسی، یک ویژگی مشترک دارد که همانا توسعه سریع اقتصادی و تقارب تمدنی است. در قرن جدید، آسیا در ابعاد مختلف اقتصادی ازجمله تجارت، زنجیره ارزش، تولید و سرمایهگذاری مستقیم خارجی به صورت بلوک ابرمنطقهای به هم متصل شده است، از این نظر آسیا، آسیاییتر شده است. انتظار میرود سهم قاره آسیا از مصرف جهانی و طبقه متوسط جهان تا سال ۲۰۴۰ به ۳۹ و ۵۴ درصد برسد، این در حالی است که این نسبت در سال ۲۰۱۷ معادل ۲۸ و ۴۰ درصد بود. اما تاکید بر جنبه اقتصادی در برداشتهای مسلط درباره قرن آسیا این واقعیت مهم تاریخی را نادیده میگیرد که چین و هند بزرگترین اقتصادهای جهان در سال ۱۸۷۰ میلادی بودند اما هر دو کشور به استعمار قدرتهای غربی درآمدند. بر این اساس، قرن آسیا صرفا نشانگر صعود اقتصادی این قاره در عرصه جهانی نیست بلکه نویدبخش برتری سیاسی و اجتماعی آن است.
بدینسان، درست همانگونه که مرکز ثقل اقتصادی و ژئوپلیتیکی نظم بینالمللی از جهان اروپا- آتلانتیک به آسیاپاسیفیک تغییر کرده، تغییر قدرت بیناتمدنی نیز رخ نمایانده است. در واقع نظم جدید آسیایی که در حال شکلگیری است، نظمی چندتمدنی است که از ایران تا روسیه و چین را دربر میگیرد. در این چارچوب، هرچند چین درصدد بازآفرینی جاده ابریشم قدیم در سراسر آسیاست، اما به تنهایی آن را راهبری نخواهد کرد. آسیا رفتهرفته به نوعی نظم چندقطبی باثبات که در دوران پیشااستعماری تجربه کرده است بازمیگردد. هرچه آسیاییها بیشتر احساس کنند که به یک حوزه تمدن مشترک تعلق دارند، صلح و رفاه جهانی نیز ماندگارتر خواهد بود.
آسیایی شدن ایران در رویکرد نگاه به شرق
رویکرد «نگاه به شرق» در سیاست خارجی ایران در برهههای مختلف، با شدت و ضعفهایی مورد توجه بوده است. با این حال، به نظر میرسد این راهبرد در برهه کنونی، بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. راهبرد نگاه به شرق در حقیقت مبنای جغرافیایی و هویتی دارد: به لحاظ جغرافیایی، نگاه به شرق رویکردی راهبردی به مناطق شرقی کشور و تلاش برای تعمیق مناسبات همگرایانه با بازیگران نوظهور این مناطق است بهگونهای که در راستای تامین منافع ملی توجه به مجرای همکاری و ائتلاف با آنان چه از طریق تعامل و همکاری دوجانبه (قرارداد ۲۵ساله ایران و چین) و چه از طریق همکاریهای جمعی در چارچوب نهادهای همگرایی منطقهای مانند سازمان همکاری شانگهای مورد توجه است. مناطقی که مدنظر راهبرد نگاه به شرق هستند شامل شرق آسیا، جنوب آسیا و جنوب شرقی آسیا به علاوه روسیه است. دولتهای این مناطق، در کنار هم مجموعه تمدن شرقی را تشکیل دادهاند که در سالهای اخیر بار دیگر خود را مطرح کرده است. اما به لحاظ هویتی، نگاه به شرق به معنی همافزایی راهبردی میان ایران، روسیه و چین به عنوان قدرتهای نوظهور در برابر تهدیدهای مشترک غرب و ارزشهای لیبرال دموکراسی است. این رویکرد به معنای وابستگی به شرق نیست، بلکه مبتنی بر تلاش برای برقراری ارتباط همزمان با شرق و غرب، با اولویت قائل شدن برای شرق به دلایل ژئوپلیتیکی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی خاص کشورمان است. دغدغه اصلی رویکرد این است که چگونه میتوان نوعی همافزایی استراتژیک و تاکتیکی میان ایران، روسیه، چین و کشورهای حوزه شرق در راستای دستیابی به منافع ملی ایجاد کرد. در واقع نگاه به شرق را باید ذیل مفهوم سیاست خارجی متوازن تعریف کرد به گونهای که ظرفیتهای دیپلماتیک و استراتژیک احصاء و به سمت منافع ملی هدایت شود. در حقیقت نوعی همپیوندی و همزمانی میان رویکرد نگاه به شرق ایران از یکسو و قرن آسیا در بازتوزیع قدرت جهانی از سوی دیگر وجود دارد.
با توجه به دوران در حال گذار نظام بینالملل، به دلیل برخورداری ایران از جایگاه راهبردی و منطقهای، بیتردید چین، روسیه و حتی هند به روابط با کشورمان نیاز دارند تا بتوانند بر محدودیتهای مشروعیتیابی هنجاری فراروی خود در عرصه بینالمللی غلبه کرده و روایت لازم را برای ایجاد یک نظم جدید در عرصه جهانی ایجاد کنند. در این راستا، عضویت ایران به عنوان لنگرگاه ثبات و امنیت غرب آسیا در سازمان همکاری شانگهای میتواند به کارآمدی و فعالیت این سازمان در حوزههای امنیتی و اقتصادی معنا و مفهوم تازهای بخشد. از سوی دیگر، موفقیت رویکرد نگاه به شرق و تحقق آن در سیاست خارجی کشور بیش از هر چیزی بر روابط با کشورهای آسیایی و به ویژه کشورهای چین و هند تکیه دارد، بهگونهای که ایران را بیش از پیش در روند آسیایی شدن قرار میدهد. با این اوصاف، میتوان گفت که رویکرد نگاه به شرق و قرن آسیا دو روی سکه جایگاه ملی و روابط بینالمللی ایران بهشمار میآیند.
جایگاه ایران در قرن آسیا
ایران به عنوان یک کشور مستقل تلاش دارد تا برمبنای سه اصل عزت، حکمت و مصلحت، منافع ملی خود را در سطح منطقهای و جهانی پیش برد. از آنجا که ماهیت نظام بینالملل متحول شده و وضعیت چندقطبی حکمفرما شده است، قرن آسیا میتواند فرصتها و چالشهای متعددی برای ایران پدید آورد.
آسیا در برابر اروپا و آمریکا نخستین و مهمترین ظهور و گسترش زنجیرههای ارزش فرصت فراروی ایران است که باید غنیمت شمرد. در مفهوم اولیه، زنجیره ارزش به مجموعه فعالیتهایی اطلاق میشود که زنجیروار به همدیگر متصلاند و به خلق محصولی منجر میشوند که برای مصرفکننده باارزش بوده و برای تولیدکننده سودآوری ایجاد میکند. با خیزش آسیا، یک شبکه زنجیره ارزش ابرمنطقهای شکل گرفته است که نه تنها کالاهای نهایی را پوشش میدهد، بلکه سایر حوزههای زنجیره ارزش مانند مواد خام و کالاهای واسطهای را نیز در خود جای میدهد.
در سال ۲۰۲۲ بیش از نیمی از کل تجارت دنیا در قالب زنجیرههای ارزش انجام گرفته است. حدود ۶۰ درصد از کل تجارت کالاهای کشورهای آسیایی در داخل قاره آسیا انجام میشود که برحسب زنجیرههای ارزش، میتوان گفت آسیا در حال آسیاییتر شدن است. علاوه بر این، سرمایهگذاری درونقارهای و جریانهای سرمایهگذاری نیز رو به افزایش است بهطوری که بیش از ۷۰ درصد از بودجه استارتآپهای آسیایی و ۵۹ درصد از سرمایهگذاری مستقیم خارجی از داخل قاره آسیا تامین میشود. با توجه به حذف و دوری ایران از زنجیره تامین اروپا و آمریکا، آسیا بهترین فرصت فراروی کشورمان است تا بتواند هم تحریمهای غرب را تعدیل و هم به عنوان یکی از قدرتهای غرب آسیا با سایر مناطق ارتباط موثرتری برقرار کند.
فرصت دیگری که قرن آسیا برای کشورمان به ارمغان میآورد بهرهبرداری از مناسبات با کشورهای آسیایی کوچکتر و متوسط همانند اندونزی، مالزی، تایلند و ویتنام است. به بیان دقیقتر، آسیا صرفا دو کشور بزرگ چین و هند یا حتی روسیه نیست بلکه کشورهای آسیایی دیگری نیز هستند که هرکدام به درجات متفاوتی و تجربیات موفقی در زمینه پیشبرد توسعه اقتصادی داشتهاند و نقش تاثیرگذاری در رشد جهانی و منطقه ایفا میکنند. با توجه به اینکه گسترش روابط با این کشورها به دلیل قرابتهای فرهنگی و تمدنی امکانپذیر است و میتوانند به پیشرفت اقتصادی کشورمان کمک کنند، در رویکرد نگاه به شرق ایران نیز باید مورد توجه قرار گیرند. دیگر فرصت قرن آسیایی برای کشورمان، موقعیت ژئوپلیتیکی ایران است. از آنجا که ایران در چهارراه ژئوپلیتیکی جهان قرار گرفته و قدرت مهم در خلیجفارس و غرب آسیاست، میتواند نقطه اتصال مناطق جنوب آسیا، آسیای مرکزی و قفقاز با یکدیگر باشد و به مرکز ثقل مراودات انرژی و تامین امنیت آن تبدیل شود.
در کنار این فرصتها، باید به دو چالش قرن آسیا برای ایران نیز توجه داشت؛ نخستین چالش کلیدی قرن آسیا که باید در بعد سیاسی مورد توجه دستگاه سیاست خارجی ایران قرار گیرد، فقدان رهبری ابرمنطقهای در آسیاست. در میان کشورهای آسیایی، تنوع نظامهای سیاسی، فقدان دیدگاهها و سیاستهای مشترک در روابط خارجی وجود دارد. درواقع، آسیا یک ابرمنطقه گسترده و ناهمگون از نظر جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی است که برخی از بزرگترین، رقابتیترین و پیچیدهترین اقتصادهای جهان مانند چین، هند، آسهآن و روسیه را در خود دارد. هنوز یک همگرایی سیاسی درونقارهای شکل نگرفته است و یک آسیای یکپارچه پدید نیامده است. تا زمانی که یکپارچگی در آسیا شکل نگیرد، نظم بینالمللی به رهبری آسیا که برای تحقق قرن آسیا حیاتی است، استقرار نخواهد یافت.
دومین چالش، مربوط به دوران گذار نظام بینالملل، ظهور بازیگران جدید و به تبع آن، تغییر قدرت جهانی است. اگرچه ماهیت قدرت و روابط بینالملل در حال تحول اساسی است، با این حال تغییر مرکز قدرت جهانی از غرب به شرق به معنای تغییر ماهیت قدرت نیست. قدرت همان قدرت است و تغییر مرکز ثقل قدرت در جهان از غرب به سمت شرق الزاما به نفع ایران نیست. مقامات کشورمان باید به موانع ساختاری در برابر آسیایی شدن توجه کنند. برای مثال، هیچ اتحاد آسیایی برای رقابت با اتحادهای غربی مانند ناتو وجود ندارد و پیمانها و ائتلافها اغلب کوتاهمدت و تاکتیکی هستند. همچنین یک نهاد رسمی آسیاگستر موثر مانند اتحادیه اروپا وجود ندارد. آسیا فضای ژئواستراتژیک چندقطبی خاص خود را دارد که در آن، قدرتهای آسیایی تلاش میکنند روابط دوجانبه را مدیریت کنند، ولی درعین حال با یکدیگر رقابت سیاسی، نظامی و اقتصادی دارند.
سومین چالش قرن آسیا برای ایران سطح، کیفیت و گستره روابط کشورهای آسیایی با سایر دولتهای پیرامونی کشورمان به ویژه بازیگران منطقه غرب آسیاست. کشورهای آسیایی با سایر بازیگران منطقه مانند عربستان سعودی، اماراتمتحده عربی و رژیم صهیونیستی که از جمله رقبا و دشمنان منطقهای ایران هستند، روابط سیاسی و اقتصادی نزدیکی دارند. اگر به میزان روابط تجاری چین، هند و روسیه با رژیم صهیونیستی، عربستان و دیگر کشورهای عرب منطقه نگاه کنیم، درمییابیم که هیچیک از کشورهای آسیایی نمیتوانند این روابط را تابع مناسبات خود با ایران سازند. بر این اساس، ایران باید تلاش کند تا روابط خود را با این کشورهای آسیایی برمبنای اصل توازن تنظیم کند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد