10 - 12 - 2019
فرصت کتاب خواندن
اعترافات هولناک لاکپشت مرده
این اثر، همانطور که از نامش هم پیداست، فضایی طنزآلود و گروتسک دارد. رمان از لحظه مرگ همسر جوان راوی آعاز میشود. زن جوان، قلدر و البته عجیبی که در بیمارستان از دنیا میرود و راوی ناچار است در رویارویی با این اتفاق آدمهایی را درک کند که هر کدام به شکلی به او مشکوکاند. راوی مرتضی برزگر بازیگوش است، هراس دارد روح زن مردهاش روزگارش را سیاه کند و از سویی از اعماق وجودش این زن را دوست دارد… رمان با ریتمی سریع و مملو از ماجرا پیش میرود. طنز سیاه رفت و برگشتهای زمانی و روابط بین آدمها این اثر را جذاب کرده است. رمان روایتی است از یک وضعیت و البته شری که این مرگ آن را در فضا آزاد کرده است. شری که باعث شده تمام امور تثبیت شده قبلی از جای خود خارج شوند و تشویشی را رقم بزنند که باعث توفان وقایع خاص و خواندنی رمان است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
لپهاش گُلی است، گلی و ورمکرده، با رژلب صورتی و خطچشمِ کمرنگ نارنجی. توی این مانتوِ سفید، شبیه پرستارهاست، شبیه نرسها. باید بعد از نمایش، بهاش بگویم یک بیمارستان عالی میشناسم که خوراک خودت است. هم موی بنفش دارد، هم لبهندوانهای و هم پروتز صورتی. این یکی را باید بگذارند توی قسمت تحویل اجساد. اگر مرده من را ببرند پیشش، زنده میشوم. استاد از شیما میپرسد که آماده است یا نه و رو به جمعیت میگوید ساکت. بعد چشمهاش را میبندد و زیرلب چیزی میخواند و یکهو مچ دست شیما را میکشد بالا. زن خودش را میدهد جلو و برمیگردد عقب. مثل دستگاه شوک است. یاد سینه کانی میافتم که میآمد بالا و ول میشد روی تخت، یاد لاکپشتها و نهنگهای روش، یاد بوی گند جوراب پاریزین مادر کانی.
صدای زن دوباره مردانه میشود. «چیکارم داری نامرد؟ چرا دست از سرم برنمیداری؟»
استاد میگوید «اول بگو ببینم کی هستی؟» «به تو چه من کیام؟ تو کی هستی؟»
زن دندانهای سیمکشیشدهاش را نشان استاد میدهد و چندباری فکش را میکوبد به هم. تلقتلق میکند. بابا اگر بود میگفت «هُشَّ حیوان!» استاد میگوید «من دوستتم. میخوام کمکت کنم.»
دریچه جنوبی تاریخچه داستان خوزستان
در بخش ابتدایی کتاب به وضعیت و موقعیت اجتماعی- سیاسی- فرهنگی ایران در زمان پیدایش داستان کوتاه در غرب اشارهای گذرا کردهایم و علل نفوذ و تاثیر این شرایط در تغییر نگرش و تحول ادبیات معاصر مدنظر بوده است. در ادامه داستاننویسی معاصر ایران و نقش طبقات در روند شکلگیری آن مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش دیگر مبحث داستان اقلیمی و تاثیر اقلیم در داستان را مطرح کردهایم. عنوانی که به نظر کمی عجولانه و شتابزده توسط چند نفر از منتقدان در جامعه ادبی مطرح شد و برخی نیز بر پایه همین نامگذاری به سنجش و داوری داستانها پرداختند. در این قسمت سعی کردیم تا با تشکیک در این عنوان به مبحث فوق بپردازیم. در ادامه اوج و رونق داستان کوتاه در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و به نقش ادبیات داستانی و ترویج جُنگهای ادبی در شهرستانها پرداختهایم. به شکلگیری و ویژگیهای ادبیات داستانی خوزستان اشاره کرده و سیر تحول آن را بعد از سال ۱۳۵۷ مورد بررسی قرار دادهایم.
به همین منظور تعداد ۴۸ داستان کوتاه از ۴۸ نویسنده خوزستانی در کتاب گنجانده و نقد و تجزیه و تحلیل شدهاند. با این امید که مجالی باشد تا در جلد بعدی آن که تا سال ۱۴۰۰ را در بر میگیرد بتوانیم در محدوده یکصدسال داستاننویسی در ایران به دیگر نویسندگان مستعد و جوانی که در این خطه قلم میزنند بپردازیم.
خانه خواب
خانه خواب اثر جاناتان کو (۱۹۶۱-) نویسنده بریتانیایی متولد بیرمنگام. در مدرسه کینگ ادوارد و کالج ترینیتی کمبریج تحصیل کرده و در رشته ادبیات انگلیسی، در مقطع دکتری، فارغالتحصیل شده است. در آثارش دلمشغولیهای سیاسی، اجتماعی و آخرالزمانی دارد و در کنار نوشتن و تدریس در دانشگاه، بهطور حرفهای موسیقی کار میکند؛ ترانه مینویسد و پیانو مینوازد. رمانهای جاناتان کو علاوه بر اقبال عمومی چشمگیر خوانندگان در انگلستان و دیگر کشورها، تحسین منتقدان ادبی را هم برانگیخته و جوایز زیادی را برای او به ارمغان آورده است. او در این رمانها با زبانی طنز و گزنده زندگی اجتماعی و سیاسی جامعه مدرن بریتانیا را بهنقد میکشد و با تخیلی منحصربهفرد آیندهای برای این جامعه اسیر تکنولوژی پیشبینی میکند که یادآور آثار بزرگ آخرالزمانی تاریخ ادبیات هستند. رمان «خانه خواب» یکی از مهمترین آثار جاناتان کو است که در سال ۱۹۹۸ برنده جایزه معتبر مدیسی فرانسه برای بهترین رمان خارجی شد.
در بخشی از رمان میخوانیم:
«زبان خائن است. یک جاسوس دوجانبه است که نیمههای شب، بیخبر، اینسو و آنسوی مرزها میرود. برف سنگینی است در یک کشور خارجی که شکل و شمایل واقعیت را زیر دامن ابرمانند و مبهم خود پنهان میکند. یک سگ چلاق است که هیچوقت چیزهایی را که به او آموزش میدهیم یاد نمیگیرد. بیسکویتی زنجبیلی است که مدتی بسیار طولانی، در چای انتظارات و آرزوهای ما غوطهور میشود، از هم میپاشد و به نیستی میرسد. زبان قارهای گمشده است.»
آنها که به اسبها شلیک میکنند
هوراس مککوی به سال ۱۸۹۷ در ایالت تنسی آمریکا به دنیا آمد و در دسامبر ۱۹۵۵ در بورلی هیل، محله مشهور شهر لوسآنجلس، در پنجاه و هشت سالگی، به مرض قلبی درگذشت. آنها به اسبها شلیک میکنند غمنامه فرد درماندهای است تسلیم وضعیات اجتماعی که به شیوه خود فرد درمانده دیگری را نجات میدهد. گیرم با مرگ.
از این کتاب به سال ۱۹۷۰، فیلمی به کارگردانی سیدنی پولاک و با شرکت جین فوندا (در نقش گلوریا) مایکل سارازین (رابرت) گیگ یانگ (راکی) تهیه شده که در ایران نیز به نمایش در آمده است.
برشی از کتاب:
گلوریا گفت: «من از همه این کارها بیزارم. از همه هنرپیشهها بیزارم. از اینکه یکریز یک کار را تکرار کنیم بیزارم.» گفتم: «پارهای وقتها از آشنایی با تو پشیمان میشوم. حقیقتش این است که من هم از حرفهای یکجور و یکنواخت کسل میشوم. پیش از آشنایی با تو نمیدانستم معاشرت با آدمهای سیاهدل چه مزهای دارد.» همراه جفتهای دیگر، پشت خط شروع مسابقه جمع شدیم. گلوریا گفت: «از زندگی خستهام، از مرگ میهراسم. » جمز بیتس که حرف گلوریا را شنیده بود طعنه زد: «احسنت، تکه خوبی است برای آواز. میتوانی یک ترانه بسازی درباره کاکا سیاه پیری که در یک حوضچه کار میکند، که از زندگی خسته شده و از مرگ هم میترسد. سیاهه مثلا عدلهای پنبه را به دوش میکشد و درباره رود میسیسیپی تصنیف میخواند. خوب توجه کن، یک اسم مناسب هم روی ترانهات بگذار. مثلا پیرمرد رودخانه.»
پیکان سرنوشت ما
کتاب پیکان سرنوشت ما که براساس نوشتهها و خاطرات احمد خیامی، از بنیانگذاران شرکت کارخانجات ایرانناسیونال و فروشگاههای زنجیرهای کوروش، نوشته شده، از جهات بسیاری خواندنی و باارزش است. از جمله، نخست اینکه بسیاری از روایتهای این کتاب بهطور کلی دربردارنده دروس و آموزههای فراوانی برای علاقهمندان به کارآفرینی بومی است. دوم اینکه روایتکننده برخی اصول مهم اخلاق تجاری و رفتار صنعتی و همچنین چگونگی رعایت آنها را توضیح داده است.
روایتهای احمد خیامی گوشههای ثبتنشده در تاریخ توسعه صنعتی ایران را روشن میکند؛ نتیجه تحقیقات زیادی را به زیر سوال برده و به چالش میکشد و سوالات و موضوعات متعددی را مطرح میکند. اما بیشک روایتهای این کتاب زمینه مطالعات بیشتری را بهویژه در مورد صنعت خودروسازی در دهه ۱۳۴۰ شمسی که دوره طلایی اقتصاد ایران در آن رقم خورده است، فراهم میکند.
خاطرات احمد خیامی، روایتهای کارآفرینی است که به همراه برادرش یکی از بزرگترین واحدهای صنعتی بخش خصوصی را با تمام فراز و نشیبهای موجود در زمینه اقتصادی و سیاسی توسعه دادهاند. این خاطرات دربردارنده نکاتی ارزنده برای محققان است. این کتاب موضوعات زیادی را که در مورد شرکت کارخانجات ایرانناسیونال مبهم باقی مانده بود روشن میکند و بحثهای جدید را که در صنعت خودروسازی و تاریخ اقتصادی و اجتماعی ایران به میان خواهد آورد.
ماهیها نگاهم میکنند
ژان پل دوبوآ در ماهیها نگاهم میکنند روزمرگیهای روزنامهنگاری ورزشی را روایت میکند که زندگیاش به ناگاه با ورود پدری الکلی به هم میخورد. پدر که پس از مرگ مادر ناپدید شده بود، حالا پس از سالها پا به زندگی پسرش گذاشته است.
این داستان شرح طنزآمیز و منتقدانه زندگی مدرن شهری، شکاف میان نسلها و مکانیکی شدن روابط میان انسانهاست. این رمان را اصغر نوری از زبان اصلی (فرانسوی) به فارسی برگردانده است.
در بخشی از این رمان میخوانیم:
«صبح زنگ در را زدند. پلیسی قرمز رنگ، شبیه گوشت دنده، از من میخواست که همراهش به کلانتری بروم «برای موضوعی که به من مربوط میشد» هیچ توضیح دیگری دریافت نکردم. در حال لباس پوشیدن، حتی تلاش هم نکردم دلیل آن احضار را بفهمم، از بس که روشن بود. دلیل با مشتهای بسته در اتاق مجاور خوابیده بود.»

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد