30 - 03 - 2020
فرمان تغییرات
دکتر صلاحالدین هرسنی*
ملک سلمان پادشاه عربستان فرمان تغییر برای برخی از وزارتخانههای کلیدی و هیاتهای دولتی را صادر کرد. طی فرمان جدید ملک سلمان، عادل الجبیر با تنزل مقام، سمت تشریفاتی وزیر مشاور در امور خارجه را گرفت، در مقابل ابراهیم العساف به سمت وزیر خارجه جدید این کشور منصوب شد. ملک سلمان علاوه بر ایجاد تغییرات گسترده در کابینه این کشور، دستور بازنگری در ساختار شورای سیاسی و امنیتی عربستان به ریاست محمد بنسلمان ولیعهد این کشور را نیز صادر کرد. به این ترتیب و با تصمیمی که ملک سلمان گرفته، فصل جدیدی از تغییر در ساختار سیاسی این کشور شروع شده است. حال پرسشی که در این ارتباط به میان میآید آن است که این تصمیمات چه سمت و سویی دارد و چه اهدافی از سوی تصمیمگیران و تصمیمسازان آلسعود تعقیب میشود؟
در نگاه نخست چنین تصمیمی را باید در جهت بازسازی چهره، جایگاه و وضعیت افراد کلیدی و تاثیرگذار ساختار سیاسی عربستان ارزیابی کرد. تردیدی نیست که محمد بنسلمان یکی از این شخصیتهای کلیدی است که با انتصاب او به ولیعهدی، ساختار سیاسی عربستان روندها و سازوکارهایی اساسا غیرطبیعی و اساسا دیریابی را تجربه کرده است. به عبارت دیگر وجود و حضور محمد بنسلمان در هرم قدرت تصمیمگیری و تصمیمسازی عربستان متضمن نوعی آشناییزدایی در سازوکارهای سیاسی بوده و اساسا برخی از این حوادث و اتفاقات فقط میتوانست در زمان ولیعهدی او رقم بخورد. اقدام به پاکسازی و تسویهحسابهای شخصی علیه برخی از اسلاف منتفذ سعودی و همچنین بازداشت شاهزادههای مدعی قدرت آنها در قالب شبهکودتا، جنگ در یمن، ایجاد جنگهای نیابتی و تعقیب راهبرد توسعه بحران در منطقه، محاصره قطر، حصر حریری و سرانجام قتل جمال خاشقجی روزنامهنگار منتقد آلسعود در زمره اتفاقاتی هستند که از زمان ولیعهدی محمد بنسلمان تا وقت حاضر رقم خوردهاند. حال و در شرایطی این گونه حوادث دیریاب در زمان ولیعهدی محمد بنسلمان رقم خورده است. دستگاه تصمیمگیری عربستان چاره را در آن دیده است که بخواهد با راهاندازی موج جدیدی از تغییرات، از حجم انتقادات و ضعفها بکاهد. بدیهی است که اینگونه تغییرات معنا و مفهومی جز تقاعد و توجیه ضعفها و عملکردها ندارد. بنابراین اگر بتوان اینگونه تصمیمها را حرکتی نمایشی و در تداوم سیاست فرار به جلوی دستگاه سعودی تعبیر کرد، سخنی به گزاف نیست.در سطحی دیگر اینگونه تصمیمات را باید مقدمهای برای هموارسازی و ارتقای موقعیت محمد بنسلمان در راس هرم قدرت و نیل بیچالش پادشاهی او دانست. در واقع هدف اصلی شاهزاده سعودی و سایر تصمیمسازان او از مهندسی کردن اینگونه تغییرات و تحولات در ساختار قدرت عربستان آن است که زمینه برای قدرتیابی بیچالش محمد بنسلمان در ادوار پساملک سلمان فراهم شود. در این شرایط، این تحولات پاسخی به این نیاز شاهزاده سعودی است و او که تمایل دارد بهرهگیری از چنین امتیازاتی را زودتر از زمان موعود تجربه کند، ناچار خود را محتاج به تدارک این تحولات دیده است. این تحولات از منظر منطقهای نیز حامل پیامهایی است. مهمترین پیامهای متصوره از این تحولات متوجه وضعیت پرالتهاب منطقه است. واقعیت آن است که عربستان با ولیعهدی محمد بنسلمان بیشتر از گذشته درصدد رادیکالیزه کردن محیط امنیتی غرب آسیاست. در این ارتباط نشانههایی از خشونت، جنگهای منطقهای و به طریق اولی نیابتی و سرانجام ترورهای ایدئولوژیک را باید نشانه رادیکالیزه شدن امنیت در منطقه غرب آسیا دانست که محمد بنسلمان و سایر تصمیمسازان سعودی از آن بهره گرفتهاند. آنگونه که پیداست مقامات ریاض تلاش دارند در رهگذر رادیکالیزه شدن محیط امنیتی غرب آسیا به ایفای نقش سیطرهجویی برآیند. لذا این تغییرات میتواند مقامات ریاض را در آنچه آنها سیطرهجویی در محیطهای امنیتی میگویند، یاری رساند. عربستان با تعقیب چنین راهبردی نه تنها از ابزارهای تغییر برای پایش امنیت منطقهای بهره خواهد گرفت بلکه تلاش دارد شرایط تعادل دیپلماتیک در روابط تهران- ریاض را با بحران روبهرو سازد. قطعا تداوم چنین الگویی، منجر به تشدید درگیری و تزاید منازعه در هندسه ژئوپلیتیک غرب آسیا خواهد شد.
* مدرس علومسیاسی و روابط بینالملل
S.Harsani.k@gmail.com

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد