30 - 05 - 2020
لزوم تمرکززدایی درآموزشوپرورش
زهرا علی اکبری- ضروری است در سالروز گرفتن رای اعتماد وزیر آموزش پرورش و ورود او به دولت دوازدهم به عملکرد محمد بطحایی در قبال وعدههای حضورش در وزارت آموزشوپرورش پرداخت. تحول در نظام آموزشوپرورش بر اساس سند تحول بنیادین از جمله سه وعده اصلی بطحایی در روز نخست کاریاش در ساختمان شهید رجایی بود و مدرسهمحوری و تمرکززدایی از مطالبات تحولی سند بنیادین است.
امروزه نوع نظام آموزشی از مهمترین عوامل بنیادی در توسعه پایدار جوامع محسوب میشود و از طرفی کارآمدی و کارایی سیستمهای آموزشی، ضامن بقای توسعه خواهد بود. ارتقا و تضمین کیفیت از جمله مهمترین برنامههایی است که یک نظام آموزشی اثربخش باید آن را به همراه داشته باشد و برای بهسازی و کارایی فرآیندهای آموزشی خود به دنبال تضمین ماندگاری آنها باشد و این تضمین کیفیت با استانداردسازی در تصمیمگیری و سیاستگذاری، جریان بخشی و تعیین خطمشیهای نوین در سیستم آموزشی حاصل میشود.پژوهشهای انجام شده درباره تعیین نظام آموزشی مطلوب نشان میدهد که برای دستیابی به بازدهی آموزشی که بتوان در رشد و توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تاثیرگذار باشد، نیاز است در جهت تمرکززدایی نظامهای آموزشی گام برداشته شود. تمرکززدایی در اینجا به معنای تفویض بخشی از اختیارات به سطوح اجرایی سازمانها به منظور ایجاد خلاقیت، نوآوری، سرعتبخشی در تصمیمگیریها و اقدامات و صرفهجویی در منابع است.در آموزشوپرورش آثار مطلوب و خوشایند تمرکززدایی را میتوان در مدارس و خطمشی مدرسه محوری دنبال کرد. بیشک زمانی که با هدف ارج نهادن به آرای مختلف، نظرات و ایدهها، قسمتی از اختیارات و تصمیمگیریها به مدارس و در حقیقت به سه رکن کارکنان آموزشی، دانشآموزان و والدین سپرده شود، علاوه بر مشارکت بیشتر افراد در کارها، فضای مناسبی برای بروز و ظهور ایدهها شکل میگیرد.
در حال حاضر نظام آموزشی ایران به شکل متمرکز و با تدوین اهداف، برنامهها و فعالیتهای آموزشی در ستاد و ابلاغ به مدارس برای اجراست و از این برنامهریزی و ابلاغ که با طرحهای متعدد و در اکثر موارد ناکارآمد همراه است، جز خستگی فکری و جسمی در مدارس حاصلی بر جای نمیماند. در این سیستم متمرکز آن قدر طرح و برنامه در تمامی مقاطع تحصیلی به چشم میخورد که فرصتی برای خلاقیت، نوآوری و ایدهپردازی به وجود نمیآید.
در این روند، عاملان اصلی تعلیم وتربیت که مدیران و معلمان و دانشآموزان هستند، جایگاهی در فرآیند سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای آموزشی ندارند و به همین دلیل شکاف عمیقی بین مسوولان برنامهریزی و مجریان آموزشی به وجود آمده است که منشأ بسیاری از چالشهای آموزشوپرورش همین فاصله بین ستاد و مدارس است .در نظام آموزشی غیرمتمرکز به نیازها، شرایط بومی،امکانات موجود و تفاوتهای فردی دانشآموزان در استعدادها و توانمندیها توجه کافی میشود. در تمرکززدایی معلم و دانشآموز به عنوان عوامل اصلی یاددهی و یادگیری، چگونگی فرآیند آموزش را طراحی و اجرا میکنند. زمانی که تصمیمگیری و برنامهریزی به مدارس منتقل و واگذار شود،حتی کتابهای درسی و برنامه درسی را میتوان متناسب با نیاز و علاقه آماده و معرفی کرد. زمانی که مرجع آموزشی کشور اهداف کلی و چشمانداز خود را برای پایههای تحصیلی و رشد و توسعه مشخص و تبیین کند، مدیران مدارس میتوانند برای دستیابی به معیارهای مدنظر وزارتی با توجه به سنجش توانمندیهای کارکنان و شرایط موجود به برنامهریزی و اقدام بپردازند. در تمرکززدایی میتوان محتوای درسی را متفاوت از کلیشههای موجود انتخاب کرد و سرفصلهای قویتر و قابل استفادهتری طراحی و بودجهبندی کرد. میتوان امور پرورشی مدرسه را در زمینههایی هدایت کرد که دانشآموز را به مهارتهای زندگی، حقوق شهروندی و تعاملات اجتماعی برساند.البته یک سیستم غیرمتمرکز زمانی میتواند موفق عمل کند که تمامی بخشهای تابعه آن، به خوبی از عهده هماهنگی و همخوانی با سیاستها و چارچوبهای کلی نظام آموزشی برآیند و چنانچه ارزشیابی مخاطبان سیستم صورت بگیرد، همه از یک عدالت محتوایی و آموزشی برخوردار میشوند.به عنوان مثال سیر تاریخی تمرکززدایی در نظام آموزشی انگلستان، نشان میدهد تغییر ساختار آموزشی در این کشور در ابتدا در سطح ملی و تصمیمگیری از سطح منطقهای و ناحیهای به سمت کنترل مالی و مدیریتی در مدارس پیش رفت و در برنامه درسی، مدرسه نیز از اختیار لازم برای انتخاب و تنظیم محتوا و منابع درسی برخوردار بوده است.
اکنون در انگلستان، بیشتر مدارس کنترل کاملی بر بودجههای خود دارند و در صورت رای اکثر والدین دانشآموزان، توانایی خارج شدن از کنترل مقامات محلی را هم دارند. انتخاب مدیر و معلمان نیز مدتی است که در محل مدرسه انجام میشود.سیاستگذاران و متخصصان برنامهریزی درسی وزارت آموزشوپرورش و از همه مهمتر وزیر آموزشوپرورش باید به جای آنکه معلمان را فقط دریافتکننده تولیدات خود بدانند، آنان را به عنوان مشارکتکنندگان در فرآیند برنامهریزی درسی قلمداد کنند، چرا که بدون مشارکت افراد ذینفع (مدیر، معلم، دانشآموز و اولیا) در فرآیند برنامهریزی درسی، برنامهها از مشروعیت لازم برخوردار نیستند.
صاحبنظران معتقدند، مشارکت افراد ذینفع در تدوین برنامههای درسی موجب میشود انتظارات و علائق گوناگون با یکدیگر ترکیب شود و برنامه در اجرا از کارایی بیشتری برخوردار باشد.(مارتین، ۱۹۹۱، الباز، ۱۹۹۱). سیلور، الکساندر و لوئیس معتقدند که موفقیت و شکست بهترین و یا ضعیفترین برنامههای درسی در کلاس درس، به میزان دخالت یا مشارکت معلمان در فرآیند برنامهریزی درسی بستگی دارد، چرا که معلم، آخرین فرد تصمیمگیرنده در مورد فرصتهای یادگیری تدارک دیده شده در برنامه درسی است (سیلور، الکساندر و لوئیس، ۲۰۰۱٫)
بطحایی با وجود اقدامات اولیهای که در این حوزه داشته است، هنوز نتوانسته بر اساس سند تحول بنیادین در آستانه سال تحصیلی جدید، تمرکززدایی و مدرسه محوری را عملیاتی کند. بر این اساس آموزشوپرورش باید به سمت تمرکززدایی و دادن اختیارات بیشتر به مدارس حرکت کند. اگر به مدیران و معلمان اختیارات آموزشی و پرورشی را واگذار کنیم که بتوانند نیازها را شناسایی و فرصتهای یاددهی و یادگیری را در فضای مدرسه فراهم کنند، بیشک تحول خوبی در فرآیند آموزش و یادگیری دانشآموزان، ایدهپردازی و خلاقیت آنان، فضاسازی روحیه پرسشگری و تفکر انتقادی، توانمندسازی معلمان، اشتراکگذاری تجربیات و تعامل و… ایجاد میشود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد