30 - 10 - 2017
مجادلههای خاموش، فریادهای روشن
شیدا ملکی- بوی گاز، پارچه خیس و کپک ماشین را پر کرده و نفس کشیدن برای مسافرها واقعا سخت شده است. سه مسافر روی صندلی عقب نشستهاند و یک پیرمرد چاق روی صندلی کنار راننده. ترافیک غروبهای خیابان قائممقام دشواری نفس کشیدن در ماشین را چند برابر میکند.
پیرمرد انگار که به ستوه آمده باشد به راننده میگوید: «پسرم این چه بوییه که پیچیده توی ماشینت آدم نفسش بند میاد.» راننده کمی سکوت میکند و کمی بعد انگار که احساس کرده باشد این سوالی نیست که بیپاسخ بماند، به پیرمرد گفت: «این بوی ماشینه پدرجون... چهکارش کنم؟ گلابپاشی کنم راحتتر باشه براتون؟»
هیچ کس سکوت را نشکست و پیرمرد هم هیچ پاسخی نداد. خانمی که روی صندلی عقب نشسته بود یک اسکناس پنج هزار تومانی به راننده داد و صدای راننده بلند شد که «ای بابا چرا پول خرد نداری؟ مگه من صندوق صدقاتم که باید پول همتون رو خرد کنم؟ از صبح تا شب چقدر پول خرد باید تو این ماشین باشه تا من بقیه پول شماهارو بدم.»
زن در مقابل عصبانیت راننده واکنش معتدلتری نشان داد و با صدایی آرام گفت: شما شغلت ایجاب میکنه که پول خرد داشته باشی. من هم از عابربانک پول گرفتم. پنج هزار تومن که اسکناسی نیست نتونید خردش کنید. کرایه من میشه هزار تومن. یعنی دو تا دو هزار تومنی ندارید؟
راننده عصبانیتر از قبل فریاد زد: «کرایه میشه هزار و ۵۰۰ تومن مگه عهد بوقه که کرایه هزار تومن باشه؟ همینه دیگه اصلا پول خرد نمیدهید که راننده بیچاره بگه پول نمیخوام.»
پیرمردی که کنار راننده نشسته بود این بار از کوره در رفت و فریادش بلند شد: «آخه پسر، این چه جور حرف زدنه؟ چرا اینجور توهین میکنی به آدمهایی که مسافر ماشین تو هستن؟ یک کلمه گفتم ماشینت بو میده و نمیشه نفس کشید گفتی همینی که هست. حالا واسه پول خرد داری اینجور رفتار میکنی. این رسم رفتار نیست. تو کارته باید ماشینت تمیز باشه، باید پول خرد داشته باشی.»
***
از این دست درگیریها، گاهی شدید و گاهی آرامتر بین مسافر و راننده بهوفور پیش میآید اما چنین درگیریهای به ظاهر کوچک روزمره تا کی قرار است تکرار شود؟ هرچند تعداد زیادی از رانندگانی که مسافر جابهجا میکنند، درباره رسیدگی به بهداشت ماشین خود توجهی جدی دارند و عدهای هم بر سر پول خرد فریادشان بلند نمیشود اما تکرار مدام این دست درگیریها حتی دو بار در هفته برای آنهایی که هر روز باید مسیرهایی را با ماشین طی کنند، گاهی به شدت آزاردهنده میشود.
اما سرآغاز و ریشه این مشکلات نه فقط در بیتوجهی به حملونقل عمومی شهر است بلکه با نگاهی ریزبینانهتر باید آن را در لایههای دیگر زندگی روزمره جستوجو کرد. گویی بیتوجهی به روند پویای زندگی و گاه بیتوجهی به خود فرد است که آغازگر مجادلههای کوچکی میشود که هیچ برندهای در آن وجود ندارد. آنچه بین راننده و مسافرهایش گذشت، شاید بهانهای بود تا همه مجادلههای سخت و آسانی که از صبح در مترو، اتوبوس، تاکسی، پیادهرو، فروشگاه و... را به چشم میبینیم بار دیگر در ذهن
ترسیم شوند. ترسیم مجادلاتی که حتی اگر سهمی در آنها نداریم، زندگی روزمرهمان را درگیر شنیدن فریادهای ناخواستهای میکند که گویی همه اینها حاصل تجمع دردهایی است که مدتها خاموش ماندهاند و یکباره در بوی پارچههای کپکزده در ماشینها و نداشتن پول خرد مسافر و راننده خودنمایی میکنند.
sheidamaleki.journalist@gmail.com
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد