شناسه خبر : 26764
26 - 12 - 2019
26 - 12 - 2019
مرد بالشی!
محمدرضا ستوده- آقای نجفی هم رضایت گرفت و از قصاص گریخت. حالا که ماجرا تقریبا به خوبی و خوشی تمام شده سرپرست دادسرای جنایی تهران خاطراتی را در مورد آقای نجفی نقل کرده که شنیدن آن خالی از لطف نیست.
«من نجفی را قبل از ارتکاب قتل دو بار دیدم؛ بار اول سال هزار و سیصد و هفتاد و چند بود که ایشان وزیر آموزشوپرورش بودند و من هنوز به کسوت قضاوت درنیامده بودم که ایشان را به صورت اتفاقی در مراسم اعتکاف مسجد دانشگاه صنعتی شریف در خیابان آزادی دیدم.
به صورت ناشناس آمده بود و من بیست و چند ساله بودم که محل استقرارم در کنار ایشان بود. فردی مذهبی و متدین. با یکی از دوستان بودم.
میخواستیم با او شوخی کنیم و نصف شب به سمتش بالش پرتاب کنیم. اما نکردیم. این هم از چرخش روزگار بود که ایشان را آنجا دیدم. نمیدانستم که یک روز باید به عنوان متهم به قتل در دادسرا ببینمش و من هم یکی از قضات پرونده او باشم.»
بعد از خواندن این خاطره چند سوال ذهن من را مشغول کرده است؛ اول اینکه چرا سرپرست دادسرای جنایی تهران که در آن زمان دانشجو بوده میخواسته به وزیر آموزش و پرورش مملکت بالش پرتاب کند؟ جدای از اینکه در آن زمان آقای نجفی برای خودش وزیر بوده، آیا به طور کلی سطح این شوخی کمی نازل نیست؟!
دوم اینکه چرا یک دانشجو باید در مراسم معنوی اعتکاف که ابزاری برای تزکیه نفس و تخلیه روح از کژیها و گناهان است به سمت دیگران بالش پرتاب کند؟ آیا انجام چنین شوخیهایی در مراسمی مثل اعتکاف مسبوق به سابقه است؟ حالا که ایشان خودشان در جایگاه قضاوت و قاضی قرار گرفتهاند باید خودشان را قضاوت کنند و به این سوال اساسی پاسخ دهند که آیا انجام چنین رفتاری در مراسم اعتکاف آن هم با وزیر آموزشوپرورش که در گوشهای در حال زدودن سیئات و پالایش زنگارهای نفسانی خود است، صحیح است؟
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد