26 - 04 - 2025
مرگ تدریجی خلاقیت
گروه فرهنگ و هنر- هر جامعهای برای بقا و بالندگی فرهنگی نیاز به گفتوگو، تنوع و صدای چندگانه دارد اما وقتی ساختارهای رسمی تصمیم میگیرند که چه چیزی باید شنیده شود و چه چیزی نه، مرز میان هدایت فرهنگی و مهندسی سلیقه، مبهم و خطرناک میشود. در بسیاری از نقاط جهان، نهادهای فرهنگی نقش حمایتگر دارند و بستر را برای رشد و ظهور صداهای مختلف فراهم میکنند اما در ایران پرسشی اساسی به میان میآید که آیا این نهادها تنها حامی فرهنگ رسمی هستند یا تلاش دارند سلیقه عمومی را در مسیری خاص شکل دهند؟
سلیقه عمومی؛ مفهومی آزاد یا مهندسیشده؟
سلیقه عمومی در ذات خود، پدیدهای سیال و متنوع است؛ ترکیبی از تجربههای زیسته، باورهای فردی، پیشینههای قومی و مواجهه با جهان بیرون، اما وقتی نهادهای فرهنگی رسمی وارد میدان میشوند، این سلیقه دیگر آزاد نیست. آنچه به عنوان «سلیقه مردم» معرفی میشود، در واقع محصول فرآیندهای هدایتشدهای است که از طریق رسانه، آموزش، مجوزدهی و بودجهدهی به وجود میآید. از تلویزیون رسمی گرفته تا کتابهای درسی، از نمایشگاههای هنری تا برنامههای فرهنگی، همه چیز بر پایه یک برداشت خاص از فرهنگ «مطلوب» تنظیم شده است. این برداشت اغلب با معیارهایی چون «مطابقت با ارزشهای دینی»، «سازگاری با هویت ملی» و «امنیت فرهنگی» سنجیده میشود؛ مفاهیمی که در عین اهمیت، اغلب بدون تعریف دقیق به کار میروند و قابلیت تفسیر دلخواه را برای سیاستگذاران فراهم میکنند.
حذف نرم و بیسر و صدا
سانسور در ایران تنها به معنای خط قرمزهای سفت و سخت نیست بلکه در بسیاری از مواقع فرآیندی نرم و بیصداست که با مکانیسمهایی چون «عدم صدور مجوز»، «بیتوجهی رسانهای»، «حذف از جشنوارهها» یا «عدم تخصیص بودجه» انجام میشود. هنرمند یا نویسندهای که دغدغهای متفاوت دارد- مثلا موضوعی درباره اقلیتها، بحرانهای اجتماعی، شکافهای نسلی یا روایتهای غیررسمی از تاریخ- به سادگی ممکن است با در بسته مواجه شود. تجربه بسیاری از فیلمسازان مستقل، شاعران اجتماعی یا نویسندگان جوان نشان داده که چطور آثارشان حتی پیش از تولد، توسط نهاد مجوزدهی خفه میشود. این حذف اغلب در پوشش «هدایت فرهنگی» انجام میشود اما آنچه در واقع رخ میدهد، شکلگیری یک فرهنگ رسمی است که بسیاری از لایههای زنده و صادق فرهنگ واقعی جامعه را بیرون نگه میدارد. در گفتوگو با بسیاری از هنرمندان- از کارگردان و نویسنده تا موزیسین و گرافیست- تکرار یک جمله رایج است: «اول باید ببینی چه چیزهایی مجوز میگیرد، بعد فکر کنی چی بسازی!»
این جمله شاید تلخ باشد اما بازتابدهنده حقیقتی تلختر است: سلطه فرهنگ مجوز. در چنین فضایی، هنرمند به جای آنکه مخاطب را هدف بگیرد، سیاستگذار فرهنگی را در نظر میگیرد. خلاقیت محدود میشود، جسارت جای خود را به احتیاط میدهد و محتواها به تدریج به سمت استانداردهای از پیش تعریفشده میروند. به همین دلیل است که در بسیاری از محصولات فرهنگی- از فیلم و سریال گرفته تا رمان و ترانه- تکرار مضمونی، فرمی و روایی دیده میشود. شخصیتهای کلیشهای، روایتهای قابل پیشبینی، پایانهای اخلاقگرایانه اجباری و حتی حذف واقعیتهای اجتماعی از بستر داستان، همه حاصل یک ساختار فرهنگی هستند که به جای تشویق به بازتاب واقعیت، هنرمند را به تولید یک «واقعیت مصنوع» سوق میدهند.
نهادهایی که هم داورند، هم تولیدکننده
در ایران ساختار فرهنگی به شدت متمرکز است. نهادهایی چون وزارت فرهنگ و ارشاد، صدا و سیما، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری و حتی برخی مراکز امنیتی، هر کدام به نحوی در تعیین آنچه مجاز، مناسب یا ارزشمند تلقی میشود، نقش دارند. این نهادها نهتنها سیاستگذاری میکنند، بلکه در بسیاری موارد خود تولیدکننده و ناشر نیز هستند. این تداخل نقش، فضای رقابتی را از بین میبرد و ساختار حمایتی را جهتدار میکند. بودجهها و امکانات بیشتر به پروژههایی داده میشود که با «نگاه رسمی» همراستا هستند. در چنین شرایطی، هنرمندانی که نگاه متفاوت دارند، باید یا تغییر مسیر دهند یا منزوی شوند. این وضعیت حتی در عرصههای به ظاهر مستقلتر مثل موسیقی یا گرافیک هم مشاهده میشود. آهنگسازانی که مضامین اجتماعی را وارد آثارشان میکنند، به راحتی از صحنه رسمی حذف میشوند. طراحانی که تصویرهای بدیع و متفاوت خلق میکنند، جایی در تبلیغات شهری یا رسانه ملی ندارند.
شکاف بین فرهنگ رسمی و واقعیت اجتماعی
یکی از پیامدهای ملموس این روند، افزایش فاصله میان فرهنگ رسمی و فرهنگ واقعی مردم است. شبکههای اجتماعی، بازارهای زیرزمینی، گالریهای خصوصی، استریمهای اینترنتی و حتی محافل ادبی غیررسمی، همه نشانههایی از جستوجوی مردم برای محتوایی هستند که آن را در سیستم رسمی نمییابند. در حالی که مخاطبان به دنبال روایتهای واقعیتر، انتقادیتر و متنوعترند، نهادهای رسمی همچنان بر ارائه محتوایی یکنواخت و «مورد تایید» پافشاری میکنند. این شکاف نهتنها موجب کاهش تاثیرگذاری فرهنگی نهادهای رسمی شده، بلکه زمینهساز رشد بیاعتمادی، بیتفاوتی و حتی طرد فرهنگی نیز شده است. حال پرسش اساسی این است که آیا میتوان سیاستگذاری فرهنگی را به گونهای بازطراحی کرد که به جای مهندسی سلیقه، بستر رشد سلیقههای گوناگون باشد؟ پاسخ مثبت است اما به شرطی که نگاهها تغییر کند. نخست باید تنوع فرهنگی، فکری، قومی و نسلی به رسمیت شناخته شود سپس باید نقش مردم، انجمنهای صنفی هنری، دانشگاهیان و هنرمندان در فرآیند تصمیمسازی افزایش یابد. نظام مجوزدهی باید شفاف، پاسخگو و غیرایدئولوژیک شود. بودجهها باید براساس شایستگی هنری و اجتماعی توزیع شوند، نه بر مبنای همسویی با گفتمان رسمی.
زنگ خطری برای آینده فرهنگی
در مجموع فرهنگ یک سیستم زنده، پویا و چندلایه است که با مشارکت جمعی ساخته میشود، نه با تحمیل بالا به پایین. تجربه چند دهه اخیر نشان داده که تلاش برای مهندسی سلیقه عمومی، نهتنها به تولید یک فرهنگ منسجم منجر نشده، بلکه تنوع فرهنگی را کاهش داده، فضاهای هنری را بستهتر کرده و در نهایت به شکاف عمیقتری میان نهادهای رسمی و جامعه منتهی شده است. نهادهای فرهنگی به جای آنکه بستر گفتوگو، تعامل و خلاقیت باشند، در بسیاری موارد به ابزارهایی برای تثبیت یک روایت خاص از فرهنگ تبدیل شدهاند. این فرآیند اگرچه ممکن است در ظاهر آرام و بیسر و صدا باشد اما پیامدهای عمیق و بلندمدتی دارد؛ خلاقیت محدود میشود، هنرمندان مستقل منزوی شده یا مهاجرت میکنند، نسل جدید از فضای رسمی فاصله میگیرد و فرهنگ به جای بازتاب جامعه به تریبونی یکسویه تقلیل مییابد. در چنین فضایی، نهتنها عدالت فرهنگی زیر سوال میرود، بلکه سرمایه نمادین و هویتی جامعه نیز فرسایش مییابد. بازنگری در سیاستگذاری فرهنگی ضرورتی فوری است. این بازنگری نه به معنای حذف هدایت فرهنگی، بلکه به معنای عبور از نگاه یکسویه و انحصاری است. نهادهای فرهنگی اگر واقعا به دنبال ارتقای کیفیت فرهنگی جامعه هستند، باید نقش ناظر و تسهیلگر را بپذیرند، نه نقش داور و سانسورگر. به رسمیت شناختن صداهای مختلف، پذیرش روایتهای متنوع و ایجاد فضای امن برای بیان خلاق، لازمه یک زیست فرهنگی سالم است. در نهایت باید بپذیریم که فرهنگ را نمیتوان مهندسی کرد، میتوان آن را پرورش داد و این پرورش تنها در فضای آزادی، گفتوگو و احترام به تفاوتها امکانپذیر است. آینده فرهنگی ایران، وابسته به میزان تحمل ما برای شنیدن صداهایی است که شبیه صدای خودمان نیستند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد