4 - 06 - 2018
مسخ
فرانتس کافکا، زاده ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ در پراگ، یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانیزبان قرن بیستم است. او اگرچه زبان چکی را کموبیش بینقص صحبت میکرد، زبان آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت و آثارش هم، جز چند نامهای که به چکی برای میلنا ینسکا نوشته، به زبان آلمانی است.
کافکا در سال ۱۹۰۱ دیپلم گرفت و سپس در دانشگاه جارلز پراگ در رشته شیمی به تحصیل پرداخت ولی پس از دو هفته تغییر رشته داد و حقوق خواند و در سال ۱۹۰۶ با مدرک دکترای حقوق فارغالتحصیل شد. کافکا در پایانِ نخستین سال تحصیلی در دانشگاه با ماکس برود آشنا شد که به همراه فلیکس ولش تا پایان عمر از نزدیکترین دوستان او باقی ماندند. او در ۱۹۱۷ به سل مبتلا شد. در ۱۹۲۳ برای فاصله گرفتن از خانواده و تمرکز بیشتر بر نوشتن، مدت کوتاهی به برلین نقل مکان کرد. با این حال بیماری سل کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت، سپس برای درمان به استراحتگاهی در وین رفت و در چنین روزی و در سوم ژوئن ۱۹۲۴ در همان جا درگذشت. کافکا در طول زندگی فقط چند داستان کوتاه منتشر کرد و تمام رمانهایش ناتمام ماند. او به دوستش ماکس برود، وصیت کرده بود که پس از مرگش همه آثارش را نابود کند اما برود چنین نکرد و بر چاپ همه نوشتههایی که از او در اختیار داشت اهتمام ورزید.
خواهر گرگور فریاد زد: باید برود، تنها راهش همین است. پدر، فقط باید سعی کنید این فکر را از سرتان بیرون کنید که این گرگور است. بدبختی اصلی ما همین است که این همه وقت چنین فکری میکردیم. آخر چطور ممکن است این گرگور باشد؟ اگر این گرگور بود خیلی پیشتر از اینها میفهمید که آدمها نمیتوانند با چنین جانوری زندگی کنند و خودش با پای خودش میرفت آن وقت دیگر برادری نداشتیم، اما دست کم میتوانستیم زندگیمان را ادامه دهیم و خاطرهاش را عزیز بداریم .
اما حالا در عوض این جانور دنبالمان میکند، مستاجرهایمان را فراری میدهد. معلوم است که میخواهد تمام این خانه را غصب کند و ما را بفرستد گوشه خیابان بخوابیم و بعد یک دفعه جیغ کشید: نگاه کن پدر، باز شروع کرد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد