22 - 06 - 2017
مسوولیت را به عهده بگیر و در هر شرایطی بنویس
مهام میقانی- خبر خوبی که هفته گذشته در مورد رمان «ترلان» در کشور منتشر شد، باعث شد بسیاری از ما که هنوز این رمان را نخوانده بودیم برای خرید آن راهی کتابفروشیها شویم. موفقیت رمان «ترلان» برای ادبیات داستانی کشورمان که بهندرت مجال ورود به بازارهای بینالمللی را مییابد، اتفاقی مبارک و بسیار مهم است. وقتی به چگونگی ساز و کار جایزهای که خانم وفی در آلمان برده است پی میبریم اهمیت این رخداد بیشتر میشود. این جایزه را خوانندگان ادبیات غیرآلمانی زبان به ایشان متعلق دانستهاند. شمار آثار انتشار یافته از رمانهای فارسی خارج از مرزهای کشورمان گرچه در نگاه اول ناچیز است اما در مقایسه با تعداد آثاری که تولید میکنیم چندان هم کم نیست؛ اما این آثار به ندرت به بازارهای ادبی کشورهایی که در آنها چاپ شدهاند، راه مییابند و در سطوح دانشگاهی- تنها برای دانشجویان و محققان تاریخ، زبان و فرهنگ کشورمان- باقی میمانند. اگر هم وارد بازار شوند چند شرط پشت خود دارند: نخست اینکه تحت یک برنامه فرهنگی- یا همانطور که دیگر امروز همه ما با آن آشنا شدهایم «گرَنت»های ادبی- منتشر میشوند. طی این برنامهها که در سراسر دنیا سالهاست برگزار میشود، نهادهای فرهنگی کشورها با هم توافق میکنند که در اقدامی مشترک آثار ادبی معاصر یکدیگر را ترجمه و منتشر کنند. در کنار این نحوه راهیابی به بازارهای خارجی البته ناشرانی نیز هستند که مثلا در کشورهایی چون انگلیس، آلمان، فرانسه یا کشورهای غربی دیگر تاسیس شدهاند اما متعلق به کشورهای ثانوی هستند. ما نیز از موهبت وجود چنین ناشرانی برخورداریم. مثلا انتشارات candle and fog که توسط جناب آقای شحنهتبار در انگلستان تاسیس شده، سالانه دستکم دو رمان فارسی را به انگلیسی منتشر میکند. اما شمارگان این کتابها در مقایسه با تیراژ نشر رمان در کشورهای میزبان به شکل قابل تعمقی کم است، پس یک بار دیگر باید اشاره کنیم که این روش گرچه سدهای موجود را میشکند و تا اندازهای امکان برقراری ارتباط را برای ما میسر میکند اما عملا ورود به بازار رمان را که دستکم در بخش عمدهای از اروپا، آمریکای شمالی و آسیای شرقی و اقیانوسیه کاملا سودده و پررونق است، محقق نمیکند. بخش بزرگی از این ناکامی البته برعهده کیفیت نامطلوب آثار خودمان است. حدیث نفسهای کند، اطنابهای بیمنطق، داستانهای رقیق و مسقف و قهرمانهایی که دست به کنش نمیزنند گرچه همچنان میتوانند سبک زندگی ناشناخته ما را برای مخاطبان خارجی فاش کنند اما جذابیت خاصی برای عموم این خوانندگان ندارند. در همین زمان آثاری مثل «ترلان» که همچنان دارای شاه پیرنگ نحیف، داستانی منقطع و غیرسنتی است میتوانند در کتابخانه کتابخوانان حرفهای اروپایی راه یابند.
«ترلان» رمانی کوتاه درباره دختری بلندقامت و درونگرا است که در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب ۵۷ تصمیم میگیرد پلیس- یا به تعبیر خانوادهاش پاسبان- شود. ۱۱ نوبت انتشار این کتاب در ایران طی حدود ۱۰ سال نشان میدهد اطلاع از سرگذشت دختر جوانی که در یک اردوگاه شبانه روزی اقامت کرده است تا یک افسر پلیس از آب درآید برای مخاطب ایرانی نیز جذاب است. «ترلان» همچون سایر آثار خانم وفی از ادبیاتی نیرومند، تعابیر شاعرانه و دلچسب و ریتمی یکدست برخوردار است. کافی است پنج صفحه از کتاب را بخوانیم که حتی اگر مخاطبی ناآشنا با آثار خانم وفی باشیم- یعنی آن نوع مخاطبی که من نیز یکی از آنها بودم- باور پیدا کنیم که با یک نویسنده قویپنجه مواجهایم. صفت «قوی پنجه» احتمالا توصیف مناسبی برای بیان قدرت یک رماننویس آن هم یک نویسنده زن نیست اما ادبیات خانم وفی چنان پرکشش، پایدار و منسجم است که قویپنجگی در کنار روح شاعرانگی آثار وی، وصف ستایشآمیز درخوری از مهارت نویسندگی ایشان به حساب میآید. با این حال، با یادآوری بیقفه توانایی خانم وفی در ارائه تفاسیر زیبا و فضاسازی هنرمندانه یک بار دیگر نباید فراموش کنیم که «ترلان» نیز به همان عارضه قدیمی رمان فارسی یعنی نداشتن داستان جذاب مبتلاست. بسیاری از آثار ما البته آنقدر درگیر زبان جذاب و توصیفهای مقطعی شاعرانه بودهاند که وارد دانستن ایراد عدم حضور داستان خطی- یا لااقل چیزی که بتوانیم اسمش را داستان بگذاریم- به نظر واپسگرایی میآید، به علاوه امروز با شرایطی مواجه هستیم که «ترلان» با وجود بیبهرگی از داستان منسجم دل خوانندگان آلمانی زبان را برده است اما بیایید برای لحظهای خودمان را جای آنها بگذاریم: اگر رمانی که توسط یک نویسنده زن از منطقه همیشه ناآشنا اما همواره سر زبانهای خاورمیانه به دست ما برسد که ماجرای زندگی چند دختر جوان در یک اردوگاه شبانهروزی را روایت میکند آیا واقعا فرصت مغتنمی برای سفر به قلب ناشناخته جغرافیایی برایمان پدید نیامده که معمولا از دانستن نحوه زندگی روزمره شهروندانش- به ویژه زنانش- محروم بودهایم؟ پس کافی است این رمان، زبانی زیبا، وصفهایی هوشمندانه و لحنی جسور داشته باشد، آن وقت قطعا مورد توجه قرار خواهد گرفت. آن موقع است که باور کنیم این موجودات خاورمیانهای که اغلب اسباب دردسرمان بودهاند قدم بلندی به سوی انسان شدن برداشتهاند. یکی از صف طویلشان بیرون زده تا با زبان آدمیزاد با ما سخن بگوید و فریاد بزند که ببینید! ما آدمیم! غمگین میشویم، عشق میورزیم، فداکاری میکنیم، دسیسه میکنیم و از تمام عواطف انسانی و غیرانسانی شما برخورداریم! ما هم زندگی خودمان را داریم و از کنار این زندگی همانطور که موسیقی، فیلم، هنرهای تجسمی و تئاترمان را دیدید و شنیدید، رمان نیز بیرون میتراود! پس «ترلان» نه به خاطر داستانگوییاش بلکه به خاطر شخصیتپردازی و اتمسفرسازی درخور تقدیرش بدل به اخگری میشود که چند سال یک بار مجال مییابد در آسمان پرستاره ادبیات غرب بدرخشد، نوری از خود ساطع کند، صدایی از خود بدمد و بعد خاموش شود. این رخدادها، بعید نیست در سالهای آینده با فاصله کمتر رخ دهند اما همچنان با وجود عدم برخورداری ما از نخستین اصل رمان یعنی روایت داستان، شامل حال ادبیات ما میشود. دوستی نزدیک دارم که پیش از برنده شدن این کتاب در آلمان در جلسه نقد و بررسی آن شرکت کرده بود. جلسه طبعا شلوغ نبوده اما نکته مثبتش حضور بیشتر آلمانیزبانان نسبت به مدعوین و مهاجران فارسیزبان بوده است. اما آن آلمانیزبانها همچنان از میان ناشران، نویسندگان، مترجمان و دانشگاهیان بودهاند و هنوز هم جای خالی مردم عادی نشان میدهد که رمان فارسی باید سالها برای حضور مستمر در بازار بینالمللی تلاش کند. یادآوری این نکته بجا و به موقع است که در سراسر دنیا تنها اهالی ادبیات در جلسات نقد و بررسی رمان شرکت میکنند اما ضمن اینکه آنقدر سادهدل نیستم که مثلا از کتابهایی با تیراژ میلیونی سراغ بگیرم و یادم نرفته است که جایزه اخیر را مردم آلمان به خانم وفی دادهاند اما میخواهم اشاره کنم به حضور نویسندگان ترک، چینی، عرب و آفریقایی در کشورهای اروپایی که حتی پای زنان خانهدار را هم به جلسات نقد و بررسی کشاندهاند. با این حال باید حواسمان باشد که ما هنوز پشت درهای سالنی هستیم که در آن نویسندگان کشورهای جهان سوم با بهرهگیری از حمایتهای دولتی با رماننویسان اروپایی و آمریکا به مبارزه در راه کسب مخاطب مشغولند. در این راه البته به سبب محدودیتهای صدها ساله که خاورمیانه برای زنان خود اعمال کرده است، شانس زنان نویسنده ما در ورود به دنیای ادبیات بینالمللی بیشتر است. دنیا تشنه شنیدن صدای آنها از دهان خود آنهاست و ما نباید این فرصت تاریخی را نادیده بگیریم. وقتی «ترلان» برنده جایزه شد مشغول خواندن رمان «ناتمامی» از خانم زهرا عبدی بودم. «ناتمامی» و «ترلان» ویژگیهای مشترک بسیاری دارند. هر دو از دخترانی از خطه آذربایجان سخن میگویند که در تهران یکی در «شبانهروزی» و دیگری در خوابگاه دانشجویی ساکن است. حضور آنها در مکانی انباشته از دختران فرصت مغتمی برای ارائه یک جهان مرموز Exotic برای مخاطبانی فراهم میکند که از آشنایی با آن محروم بودهاند. هر دو زبان نیرومندی دارند و از این جهت امیدوارم آنچه برای «ترلان» رخ داد برای سولماز «ناتمامی» هم رخ دهد. ترلان با شخصیت آرام اما مملو از عصیانهای درونیاش و با اینکه در زمانهای حدود سه دهه پیش به سر میبرد نماینده خلفی برای دختران جوان ایرانی شده است که با تمام تفاوتهایشان در مبارزهای ۲۴ ساعته، هفت روز در هفته و ۱۲ ماه در سال با جامعه خود، مشترکند. گرچه شاید این مبارزه هنوز ابتر بماند و مثل سرانجام ترلان و رعنا معلوم نشود که در پایان گذراندن آن دوره پرملال در «شبانهروزی»، «کمیسیون رسمی» کارگزینی آنها را برای پاسبان شدن رد صلاحیت کرده یا نه، اما در گوشه و کنار رمانهایی که زنان نویسنده کشورمان مینویسند، زنان سالخورده، قوی و دنیادیدهای پیدا میشوند که به دختران جوان این رمانها توصیه کنند هرطور هست باید به مبارزه ادامه دهند، باید مسوولیت روایت زندگی را خودشان برعهده گیرند و در هر شرایطی بنویسند.
تیتر مطلب از متن کتاب ترلان انتخاب شده است
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد