12 - 12 - 2019
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
میرزاده عشقی (سیدمحمدرضا کردستانی) متولد (۱۲۷۳ همدان – ۱۳۰۳ تهران)، شاعر، روزنامهنگار، نویسنده و نمایشنامهنویس ایرانی دوره مشروطیت و مدیر نشریه قرن بیستم بود که در دوره نخستوزیری رضاخان، به دستور رییس اداره تامینات نظمیه (شهربانی) وقت، ترور شد. وی از جمله مهمترین شاعران عصر مشروطه بهشمار میرود که از عناصر هویت ملی در جهت ایجاد انگیزه و آگاهی در توده مردم بهره گرفت. او را خالق اولین اپرای ایرانی میدانند.
سالهای کودکی را در مکتبخانههای محلی و از سن هفت سالگی به بعد در آموزشگاههای «الفت» و «آلیانس» به تحصیل فارسی و فرانسه اشتغال داشته، پیش از آنکه گواهینامه از این مدرسه دریافت کند در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته و به زبان فرانسه مسلط شد.
دوره تحصیلی وی تا هفده سالگی بیشتر طول نکشید، در آغاز ۱۵ سالگی به اصفهان رفت، سپس برای اتمام تحصیلات به تهران آمد، بیش از سه ماه نگذشت که به همدان بازگشت و چهار ماه بعدش به اصرار پدر برای تحصیل عازم پایتخت شد ولی عشقی از تهران به رشت و بندرانزلی رهسپار و از آنجا به مرکز بازآمد.
شعر و ادبیات
میرزاده عشقی از جمله پیشگامان شعر نو شناخته میشود و از نخستین ادبای معاصر ایران است که به مقوله شعر نو توجه کرد و پیش از نیما یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. لازم به یادآوری است که نخستین آثار نیما یوشیج برای نخستین بار در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی چاپ شد.
شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعریاش هیچگاه مجال پخته شدن پیدا نکردند، اما صراحت لهجه، نکتهبینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهود است. زبان اشعار عشقی به زبان شفاهی عامه مردم نزدیک است و گاه برای بیان صحنههای پرشور و مهیج به اندازه کافی رسا نیست.
روزنامهنگاری
با درگرفتن جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ میلادی ۱۲۹۳ خورشیدی زمانی که بیست سال داشت و با تشویق محمد مردوخ کردستانی در همدان روزنامهای با نام «نامه عشقی» را به راه انداخت. شمارههای اول و سوم این روزنامه به تاریخهای ۱۸ ذیقعده ۱۳۳۳ ه.ق و ۲۷ محرم ۱۳۳۴ ه.ق (۱۲۹۳ خورشیدی) خبر میدهد. «روزنامه قرن بیستم» که شمارههای آن در سه سال و اندی به زحمت از بیست گذشت، بسیار نامنظم انتشار مییافت، خواننده چندانی نداشت و اگر فرض کنیم شهرتی به دست آورد، مدیون نام خود عشقی بود. به گفته عشقی روزنامه «قرن بیستم» در زمان انتشارش تنها دو مشترک داشت.
حقوق زنان
میرزاده عشقی همچنین از جمله نخستین و برجستهترین روشنفکران کرد عصر مشروطه بهشمار میرود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع میکرد. از جمله میتوان به ارتباط میرزاده با انجمن نسوان وطنخواه و زنان آزادیخواهی همچون قمرالملوک وزیری اشاره کرد. برای مثال، به نوشته الیز ساناساریان در کتاب جنبش حقوق زنان در ایران، انجمن نسوان وطنخواه در اردیبهشت سال ۱۳۰۳، با کمک میرزاده عشقی تئاتری با مضمون دفاع از آزادی و رهایی زنان در پارک اتابک اجرا کرد.
زبیده جهانگیری، دخترخوانده قمرالملوک وزیری، در کتاب خود با عنوان «قمری که خورشید شد» مینویسد قمر به تشویق و دلگرمیهای میرزاده عشقی و عارف قزوینی، در اجرای کنسرتهای موسیقیاش در لالهزار مصمم میگردید و در برابر تهدیدهای مخالفان خود، از حمایت و پشتیبانی آنها برخوردار بود. چند شبی قبل از کنسرت معروف گراندهتل نامه تهدیدآمیز برایش فرستاده بودند. نزدیکانش نیز به او هشدار داده بودند، ولی گوش قمر بدهکار نبود. هروقت بیم آن میرفت که منصرف شود دیداری با میرزاده عشقی یا با عارف تردیدش را برطرف میساخت.
میرزاده عشقی با بسیاری از روشنفکران، هنرمندان و ادبای زمان خود از جمله حسین بهزاد، نیما یوشیج و ملکالشعرای بهار روابط نزدیک و صمیمانهای داشت.
ترور عشقی
عشقی، زبانی آتشین و نیشدار داشت. در آغاز زمزمه جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت و بر اثر مخالفت، روزنامهاش توقیف شد و خود شاعر نیز به دست دو نفر در بامداد دوازدهم تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونیاش جنب دروازه دولت، سهراه سپهسالار، کوچه قطبالدوله هدف گلوله قرار گرفت و در ۳۱سالگی، چشم از جهان فروبست. دو روز پیش از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) بهطور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود.
مزار او در ابنبابویه و در گوشهای متروک (در نزدیکی مزار نصرتالدوله فیروز) قرار دارد.
خاکم به سر، زغصه به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ، کلاه نیست وطن، گر که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کُلهاش، بر سر است و من
نامردم ار که بیکُله، آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزهگرد قضا و قدر کنم
زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم را
وی چرخ! زیر و روی تو زیر و زبر کنم
جاییست آروزی من، ار من به آن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
هر آنچه میکنی بکن ای دشمن قوی!
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن، ای عشق پاک من!
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
عشقت نه سرسریست که از سر به در شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان به در کنم

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد