16 - 01 - 2018
نسلها پرپر شد
مهمان امروز: نصرت رحمانی
نصرت رحمانی که یکی از شاعران معاصر نوگرای ایران است در سال ۱۳۰۸ در محله پامنار تهران دیده به جهان گشود. نصرت رحمانی پس از گذراندن تحصیلات در ( دبستان ناصرخسرو/ دبیرستان ادیب) چند سالی در وزارت پست و تلگراف کار کرد و پس از آن در مجلات هفتگی «فردوسی، تهران مصور، سپید و سیاه، امید ایران و... فعالیت کرد. رحمانی سپس به کار در رادیو پرداخت و بعد از آن به روزنامهنگاری روی آورد و سپس مسوول صفحات شعر مجله زن روز شد. از آغاز دهه بیست سرودن شعر را آغاز کرد و در دهه سی به مرز شهرت رسید. نصرت رحمانی علاوه بر سرودن شعر گهگاه داستاننویسی میکرد و با نام مستعار «لولی» و «ترمه» در مجلات هفتگی انتشار میداد. خود او در جایی در زندگینامهاش مینویسد:
«نصرت رحمانی هستم، زاده و پروریده تهران... حرفهام قلمزنی است همین.»
نصرت رحمانی از نخستین شاعران عصر ماست که زبان مردم کوچه و بازار را وارد شعر کرد. نصرت رحمانی شاعری آزادیخواه و آنارشیست بود که در دهه چهل و پنجاه خورشیدی طرفداران زیادی در میان مردم به ویژه جوانان داشت. نصرت رحمانی سالهای آخر عمر خود را در رشت در کنار همسرش خانم پوران شیرازی و پسرش آرش سپری کرد و به سال ۱۳۷۹، روز جمعه ۲۷ خرداد برابر ۱۶ جون ۲۰۰۰ در سلیمان داراب رشت درگذشت.
همسرش میگوید : زندگی با شاعری مثل نصرت، مثل نگهداری از یک شیشه عطر گرانبهاست و پسرش آرش میگوید: رفتارش با رفتار شاعر چندان مناسبتی ندارد. شاید بدین سبب که ما ظرافت را برازنده قامت شاعر میپنداریم، در حالی که در روزگار ما شعر از ظرافت روی بر میگرداند و شاعر نهاد زمان خویش میشود.
شهرداران کفن رسمی بر تن کردند
هدیهشان
قفل زرینی شد
بوی نعش من و تو
بوی نعش پدران و پسران از پس در میآمد
شهرداران گفتند:
– نسل در تکوین است
نعشها نعره کشیدند: فریب است، فریب
مرگ در تمرین است
ماهیان میدانند
عمق هر حوض به اندازه دست گربه است
گورزاریست زمین
و زمان راکد و کور و کر و لال
دیرگاهیست که از هر حلقه زنجیری روییده است
و زبانها در کام
فاسد و گندیده است
لب اگر باز شود
زهر و خون میریزد
ای شهیدان چه کسی باز به پا میخیزد
راستی تهمت نیست
که بگوییم پسرهای طلاییِ اسارت هستیم
و نخواهیم بدانیم نگهبان حقیقی حقارت هستیم
غُل و قلاده و زنجیر به هم پیچیدند
نسلها پرپر شد
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد