1 - 12 - 2022
نماینده آنالوگ مجلس!
محمد رضا ستوده
یکی از نمایندگان مجلس در ایام ماه مبارک رمضان وقتی با حضور در ضیافت افطار یک شرکت خودروسازی، «تبلت اپل» را بهعنوان هدیه دریافت کرد با این فکر که این هدیه یک کتاب است آن را به راننده مجلس داد اما وقتی روز بعد از همکارانش شنید که آن هدیه تبلت بوده نه کتاب، از راننده خواست آن را برگرداند!
شرح اتفاق رخ داده بین نماینده مجلس و راننده:
نماینده: این چیه دیگه کادو دادن... کتابم شد هدیه! منه نماینده مجلس مملکتو کشوندین آوردین اینجا یه کتاب بهم میدین؟ اونم به این نازکی! لااقل یه ضخیمشو میدادین!
راننده: کتاب که خوبه حاجآقا... به علم آدم اضافه میشه
نماینده مجلس: من فرصت کتاب خوندن ندارم.
راننده (توی دلش): اگه فرصت کتاب خوندن داشتی اوضاعمون اینطوری نبود!
نماینده: بیا مال تو... بخون به علمت اضافه شه!
راننده: ممنون. دست شما درد نکنه. به کار شما بیشتر میاد.
نماینده: روش نوشته اپل. کتابش در مورد خواص سیبه! بگیر بخون خوبه...
- راننده کتاب را میگیرد و تشکر میکند.
- نماینده درب منزل پیاده میشود و همچنان به برگزارکنندگان مراسم فحشهای رکیک میدهد.
صبح فردا...
نماینده دربهدر دنبال راننده میگردد ولی خبری از او نیست. در نهایت او را گوشه حیاط مجلس در حال بازی کردن با تبلت پیدا میکند.
نماینده: تبلتمو بده... گولم زدی!
راننده: میخواستی ندی. به من چه!
نماینده: تبلتمو بده دماغو... تف میکنما!
راننده: نمیدم. میخواستی ندی
- نماینده شماره مادرش را میگیرد
- نماینده: مامااااااااااان... این رانندههه تبلتمو نمیده!
مامان نماینده: هی بهت گفتم درس بخون، کتاب بخون، نخوندی. تا تو باشی کتاب بخونی که فرق بین کتاب و تبلت و بفهمی!
- راننده حرفهای مادر نماینده را میشنود و با سرتقی خاصی به نماینده زبوندرازی میکند!
- نماینده پایش را به زمین میکوبد و شروع میکندبه گریه کردن و به لاریجانی زنگ میزند!
راننده: باشد بابا گریه نکن... میخواستم اذیتت کنم. بیا بگیر
- نماینده اشکهایش را پاک میکند، لبخند میزند و تبلت را پس میگیرد!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد