5 - 12 - 2019
نوای چرنوبیل
گروه فرهنگ- ساعت ۱:۳۳ بامداد ۲۶ آوریل سال ۱۹۸۶، وقوع چند انفجار در محوطه نیروگاه اتمی چرنوبیل، خواب مردم شهر را پراند هرچند هنوز کسی گمان نمیکرد که این صدا، صدای پایان چرنوبیل باشد؛ پایان شهری که بعد از آن شب برای همیشه غیرقابل سکونت شد.
اتحاد جماهیر شوروی در بحبوحه جنگ سرد و رقابت تسلیحاتی با آمریکا با بحرانی تازه روبهرو شده بود؛ انفجار در نیروگاه اتمی و شکافتن هسته رآکتور. فاجعهای که تا پیش از آن در هیچ جای دنیا رخ نداده بود. آنطور که تحقیقات نشان داد عامل انسانی و همچنین پنهانکاری در ضعف رآکتورهای ساخت شوروی عامل اصلی فاجعه بود.
حادثه زمانی آغاز شد که در ساعت ۱۱:۱۰ شب ۲۵ آوریل ۱۹۸۶ نیروگاه چرنوبیل دستور کاهش میزان قدرت رآکتور برای تست را دریافت کرد و نیروگاه شروع به کاهش قدرت رآکتور شماره ۴ تا ۳۰ درصد کرد. دو اشتباه واقعه مهلک چرنوبیل را رقم زد؛ اولین اشتباه زمانی بود که کنترلکننده رآکتور به اشتباه و بر اثر عدم تنظیم درست، میلههای جذب نوترون نیروی رآکتور را تا یک درصد کاهش داد و رآکتور بیش از پیش افت قدرت پیدا کرد. اینجا بود که پرسنل دومین اشتباه خود را انجام دادند و تقریبا تمامی میلههای کنترل را از داخل رآکتور بیرون کشیدند. این مانند آن است که اتومبیلی در آن واحد هم گاز بدهد و هم ترمز بگیرد. در این زمان و با وجود نبود میلههای کنترلکننده قدرت در داخل منطقه فعال نیروی رآکتور به هفت درصد افزایش پیدا کرد.
در ۱:۲۳:۴۵ صبح یک انفجار اولیه پوشش هزار تنی بالای رآکتور را بلند و راه را برای خروج مقدار زیادی بخار آب هموار کرد و این مقدمهای بود بر انفجار دوم ناشی از هیدروژن که ممکن است حاصل ترکیب بخار آب لولههای پاره شده و زیرکونیوم یا حتی گرافیت هسته رآکتور بوده باشد.
بلافاصله پس از انفجار اول، انفجار دوم سقف رآکتور را پاره کرد و ۲۵ درصد از تاسیسات هسته رآکتور را از بین برد. گرافیت (کندکننده) سوزان و مواد داغ هسته که در اثر انفجار بیرون ریخته بود، باعث ایجاد حدود ۳۰ آتشسوزی جدید شد و این شامل سقف قیراندود و قابل اشتعال واحد ۳ نیز میشد که مجاور واحد ۴ واقع شده بود.
دولت وقت و مسوولان محلی مانند تمام حکومتهای استبدادی در آغاز امر سعی داشتند گستردگی فاجعه را پنهان کنند. حتی عدهای از مسوولان نیروگاه و شهر چرنوبیل از قبول واقعیت سر باز میزدند و تا قبل از مشاهده شکافت هسته رآکتور، انفجار را باور نداشتند. اما سرانجام واقعیت از پشت دود و ابرهای سمی حاصل از انفجار مشخص شد. اروپا در معرض خطری مهلک قرار داشت و اگر فاجعه کنترل نمیشد، این قاره برای همیشه غیرقابل سکونت میشد.
شوروی که آن زمان تا آغاز فروپاشی تنها پنج سال فاصله داشت، از تمام قدرتش برای کنترل فاجعه و همینطور عدم درز اخبار جلوگیری کرد؛ تصمیمی که باعث شد قربانیان حادثه به طور چشمگیری افزایش پیدا کنند.
این حادثه یک فاجعه ملی بود. در طول جنگ جهانی دوم، نازیها ۶۱۹ دهکده و روستای بلاروس را با تمام ساکنانشان نابود کرده بودند. در حادثه چرنوبیل، بلاروس ۴۵۸ روستا و شهرک خود را از دست داد. از این تعداد، ۷۰ مورد برای همیشه زیر خاک مدفون ماندند. در طول جنگ، از هر چهار بلاروسی یک نفر کشته شد و امروزه از هر پنج بلاروسی هنوز یک نفر در مناطق آلوده زندگی میکند یعنی جمعیتی بالغ بر یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر که ۷۰۰ هزارتای آنها کودک هستند. در میان عوامل دموگرافیکی که باعث کاهش جمعیت بلاروس شدهاند، تشعشعاتِ رادیواکتیو رتبه اول را به خود اختصاص داده است. در نواحی گومل و موگیلف که بیشترین آسیب را از حادثه اتمی چرنوبیل دریافت کردند، آمار مرگ و میر ۲۰ درصد بیشتر از آمار زاد و ولد است. در اثر این حادثه ۵۰ میلیون کوری از ایزوتوپهای پرتوزا در اتمسفر آزاد شدند که ۷۰ درصد آن در بلاروس فرود آمد و ۲۳ درصد از خاک این کشور را بهطور کامل به ایزوتوپهای سزیم ۱۳۷ با تراکم بیش از یک کوری بر کیلومتر مربع آلوده کرد. از سوی دیگر ۴/۸ درصد این مناطق آلوده نیز در اوکراین واقع شده است و ۰/۵ درصد آن هم در روسیه. زمینهای کشاورزی به وسعت بیش از ۱۸ میلیون هکتار با تراکم رادیو ایزوتوپ بیش از یک کوری در کیلومتر مربع و ۲۴۰۰ هزار هکتار زمین از اقتصاد کشاورزی حذف شده است. بلاروس سرزمین جنگلهاست اما ۲۶ درصد از کل جنگلها و بخش بزرگی از باتلاقهای کنار رودخانههای پریپیات، دنیپر و سوژ، جزو مناطق آلوده به رادیواکتیو هستند.
بهدلیل وجود دائمی دوز پایینی از پرتوها، هر سال افراد مبتلا به سرطان، عقبماندگیهای ذهنی، اختلالات عصبی و جهشهای ژنتیکی افزایش مییابد. در ۲۹ آوریل ۱۹۸۶ دستگاهها سطوح بالایی از پرتوها را در لهستان، آلمان، اتریش و رومانی نشان دادند. در سیام آوریل در سوییس و شمال ایتالیا، اول و دوم می در فرانسه، بلژیک، هلند، بریتانیای کبیر و شمال یونان و سوم می در فلسطین، کویت و ترکیه. ذرات هوابرد گازی در اطراف زمین سفر میکردند. دوم می در ژاپن ثبت شدند؛ پنجم می در هند و پنجم و ششم می در ایالات متحده. ظرف کمتر از یک هفته، چرنوبیل به معضلی برای کل جهان تبدیل شد.
حالا و بعد از ۳۳ سال از فاجعه چرنوبیل، این واقعه تاریخی دستمایه ساخت مینیسریالی شده است که شبکه HBO آن را تولید کرده؛ مینیسریالی که مدت کوتاهی پس از پخش از نظر مخاطبان جهانی تبدیل به بهترین سریال تاریخ شد.
تاوان حقیقت یا دروغ
شبکه HBO در چند هفته گذشته و پس از پایان فاجعهبار سریال «بازی تاج و تخت» مورد انتقاد بسیاری از مخاطبان و منتقدان قرار گرفت. پخش «چرنوبیل» مانند نوشدارویی بود که به این شبکه تلویزیونی جانی دوباره داد. مینیسریالی پنج قسمتی که با مرور فاجعه چرنوبیل و الهام گرفته از رمان موفق «نواهای چرنوبیل» نوشته نویسنده برنده نوبل سوتلانا الکسیویچ خیلی زود جایش را میان مخاطبان باز کرد و توانست در سایت IMDB رتبه اول سریالهای تاریخ را کسب کند.
این مجموعه در ۶ می ۲۰۱۹ در ایالات متحده و در ۷ می ۲۰۱۹ در بریتانیا به نمایش درآمد. روایت داستان با صدای ضبط شده والری لگاسف دانشمند اتمی روس آغاز میشود؛ کسی که پس از وقوع حادثه به دعوت حزب کمونیست و شخص گورباچف برای کنترل اوضاع به چرنوبیل اعزام میشود. داستان سریال بر تفاوت دیدگاه و تصمیمگیری دو طیف استوار است؛ دانشمندان و کسانی که برای پایان فاجعه تلاش میکنند و در طرف مقابل مقامات سیاسی وقت شوروی که بیشتر از هر چیزی بر پنهان ماندن ابعاد فاجعه اصرار دارند. آنها انفجار در نیروگاه اتمی و رآکتور ساخت روسیه را برای خود و در سالهای مقابله با آمریکا، سرافکندگی غیرقابل باور میدانند. از اینرو میکوشند تا با پنهانکاری از درز اخبار جلوگیری کنند.
لگاسف پس از ضبط نوارها و توضیح آنچه روی داده خودکشی میکند. در واقعیت نیز چنین اتفاقی رخ داده است. هرچند او پس از حادثه چرنوبیل به دلیل حضور در محل و آلوده شدن به تشعشعات رادیواکتیو به سرطان مبتلا شده بود.
در یکی از مهمترین مونولوگهای کتاب «صداهایی از چرنوبیل» که حضورش در تمام لحظات سریال احساس میشود یک سرباز میگوید: «وقتی داری کتابت رو مینویسی، اسم اینا رو «شگفتیهای قهرمانی شوروی» نگذار. از این شگفتیها واقعا وجود داشت، اما اگر بیکفایتی و غفلت یک عده نبود، چه نیازی به شگفتیآفرینی و ازخودگذشتگی بود؛ مَزغلها رو پوشش بدین و خودتون رو جلوی مسلسل بندازین. اصلا نباید کار به جایی میرسید که نیازی به این دستورها باشه و کسایی هم مجبور بشن درباره همه اینا بنویسن. ما رو پرت کردن اونجا، مثل شنریزه خالی کردن تو رآکتور. هر روز یه تیتر جدید از آخرین گزارشهای عملیات: «مردانمان آنجا با از خودگذشتگی و شجاعت کار میکنند». «ما دوام میآوریم و پیروز خواهیم شد.»
تصویر فاجعه
کتاب «نیایش چرنوبیل» که منبع اصلی الهام سریال است، با شخصیت آتشنشانی که شب حادثه به محل نیروگاه اعزام میشود، آغاز شده است. آتشنشانی که به همراه همکارانش بدون اطلاع از وضعیت محل تلاش دارند تا حادثه را رفع و رجوع کنند. او به همراه تمام همکارانش تنها پس از چند روز از فاجعه به شکل دردناکی میمیرند. همسر او که در زمان انفجار باردار نیز بود، روایت مرگ شوهرش را اینطور تعریف میکند: «در سردخانه به من گفتند میخواهی ببینی چه لباسی تنش میکنیم؟ البته که میخواستم. لباس فرمش تنش بود و کلاه مخصوصش هم روی سینهاش. کفشی به پا نداشت چون پاهایش بیش از حد متورم بودند. آنها همچنین مجبور شده بودند لباساش را از چند جا بُرش دهند و کوتاه کنند. نتوانسته بودند مانند مُردههای دیگر به او لباس بپوشانند، زیرا برایش تنی نمانده بود. تمام آنچه که مانده بود زخمی بزرگ بود؛ جراحت و زخم. دور روز آخر توی بیمارستان، وقتی دستانش را بلند میکردم، استخوانهایش تکان میخوردند، انگار چیزهایی در آن معلق بود. چیزی از بدنِ اطراف استخوانها باقی نمانده بود. تکههایی از ریهها و کبدش از دهانش بیرون میآمد. او امعا و احشایش را بالا میآورد و داشت خفه میشد. باندی به دستم بستم و تا جایی که میشد در دهانش فرو بردم و آنها را بیرون کشیدم.»
سازندگان سریال با به تصویر کشیدن زجر قربانیان و ساختن تصویری واقعی از آنچه اتفاق افتاده باعث شدهاند دید مخاطب به حوادث اینچنینی و خطر بروز دوباره آن تغییر کند.
«چرنوبیل» نهتنها با پشت سر گذاشتن مستند «سیاره زمین ۲»، به صدر جدول ۲۵۰ سریال برتر آیامدیبی دست پیدا کرد، بلکه باعث جرقه خوردن دوباره بحثهای حول و حوش انرژی اتمی شد. یکی از اعضای کمیته تنظیم مقررات اتمی آمریکا مقالهای برای واشنگتنپست نوشت و درباره آگاهی تازهاش درباره خطرناک نیروگاههای هستهای که او را به این نتیجه رسانده که فعالیت آنها باید تعطیل شود نوشته است. همزمان مقالههای مختلفی درباره بررسی نحوه به تصویر کشیدن شوروی، سوسیالیسم و فیزیک هستهای در سریال منتشر شدند. از مقالههایی که یادآور میشدند فاجعه چرنوبیل نه ناشی از اشتباه تخصصی، بلکه به خاطر حکومت توتالیتری بوده که شرایط وقوع آن را فراهم کرده تا مقالههایی که جنبههای فانتزی و واقعی سریال را بررسی میکردند. در همین حین، وبسایت موسکو تایمز در حالی اعتقاد داشت که خود روسیه باید سریالی شبیه به «چرنوبیل» را میساخت تا نشان دهد از اشتباهات گذشتهاش درس گرفته است وبسایت راشا تودی که متعلق به دولت روسیه است، آن را خالیبندی خوانده است. این هم از درسی که باید میگرفتند.
در هفتههای پخش سریال، علاوه بر واژه «چرنوبیل»، جستوجوی جزییاتی مثل «نیروگاه آربیامکی»، «والری لگاسف» و «پریپیات» در گوگل افزایش پیدا کرده است. همچنین نهتنها سازمان انرژی هستهای ایالات متحده، بازوی سیاستگذاری صنعت تکنولوژی هستهای این کشور، بلافاصله گزارهبرگی درباره فکتهای فاجعه چرنوبیل و تاکید روی ایمنی نیروگاههای آمریکا منتشر کرد، بلکه برخی از طرفداران سریال متوجه شده بودند که آنها از طریق گوگل، درباره مزایای انرژی هستهای و اینکه چرا به آن نیاز داریم تبلیغات کرده بودند.
در جریان حادثه چرنوبیل و به دلیل تشعشعات نه تنها انسانها بلکه حیوانات و طبیعت نیز در امان نماندند. دولت مرکزی مجبور شد بسیاری از گونههای جانوری حوالی منطقه را نابود کند. از جمله حیوانات خانگی. در بخشی از کتاب از زبان کسانی که مامور کشتن حیوانات بودند آمده است: «بویی میاومد. نمیتونستم بفهمم از کجای روستاست. شیش کیلومتر با راکتور فاصله داشتیم. روستای ماسلی، مثل رونتگن مرکزی بود. بوی ید میاومد؛ یهجور ترشی. مجبور بودی از نزدیک بهشون شلیک کنی، ماده سگه با تولههاش کف زمین بود. پرید سمتم، منم سریع شلیک کردم. تولههاش پنجههاشون رو میلیسیدن، دُم تکون میدادن و بازیگوشی میکردن. به اونا هم از نزدیک شلیک کردم. یکیشون، یه پودل سیاه کوچولو بود، هنوزم دلم براش میسوزه. یه کمپرسی پر از سگ بود؛ حتی روی سقفش. میبردیمشون به «قبرستان»مون. راستش رو بگم درواقع فقط یه حفره عمیق تو خاک بود؛ بنا بود طوری خاک رو بکنیم که به آب زیرزمینی نرسیم و باید عایقبندیش میکردیم. باید ناحیهای مرتفع پیدا میکردیم. اما این دستورالعملها همهجا نادیده گرفته میشد. هیچ عایقبندیای در کار نبود و ما برای یافتن جای مناسب وقت زیادی نداشتیم. حیوونا اگه نمرده بودن، اگه فقط زخمی شده بودن، زوزه میکشیدن و جیغ میزدن. اونا رو از کمپرسی خالی میکردیم تو چالهها و یهدفعه یه پودل کوچولو بود که سعی کرد خودش را بکشونه بالا. هیچ کس فشنگ نداشت. هیچ چیزی برای خلاص کردنش باقی نمونده بود. همینطوری هلش دادیم تو چاله و سریع دفنش کردیم. هنوزم از فکرش ناراحت میشم.»
بعد از فاجعه
پس از فاجعه چرنوبیل مردم ساکن در آن منطقه برای همیشه تغییر کردند. آنها نه تنها مجبور شدند خانه و اسبابشان را ترک کنند بلکه تمام اجزای زندگیشان نیز تغییر کرد. در کتاب الکسیویچ و از زبان شهروندان چرنوبیل آمده است: «میخوام شهادت بدم. . . ده سال پیش اتفاق افتاد، اما برای من انگار هر روز تکرار میشه؛ دوباره و دوباره. در شهر پریپیات زندگی میکردیم؛ همون شهر. من نویسنده نیستم و مطمئنا نمیتونم مثل یه نویسنده همهچیز رو شرح بدم. چون نه قادرم کاملا تجزیه و تحلیلش کنم و نه تحصیلات دانشگاهیم در اون حده. من اینم: یه آدم معمولی، یه آدم کوچیک که مثل هرکس دیگهای میره سر کار و برمیگرده، یه حقوق معمولی میگیره و سالی یکبار هم مثل اکثر آدمها میره سفر. خلاص اینکه آدمی کاملا معمولی هستی و ناگهان، یه روز در اثر حادثهای به یه چرنوبیلی تبدیل میشی؛ یه حیوون که همه بهش علاقهمند میشن و هیچ کس هیچچیز دربارهاش نمیدونه. تو میخوای مثل بقیه باشی، اما دیگه ممکن نیست. چون حالا مردم طور دیگهای بهت نگاه میکنند و میپرسند: خیلی ترسناک بود؟ تو دیدی چطور نیروگاه سوخت؟ دقیقا چی دیدی؟ میدونید دیگه، میتونی بچهدار شی؟ همسرت ترکت کرد؟ همه تبدیل بهگونهای جانور شدیم. این لغت خاص، این چرنوبیل، مثل یه نشون میمونه. تا اسمش میاد، همه برمیگردن سمتت. نگاه کن! از اونجا اومده! روزای اول انگار ما فقط شهرمون رو از دست نداده بودیم، کل زندگیمون از دست رفته بود. روز سوم شهر رو ترک کردیم. راکتور داشت میسوخت و یادم میاد دوستی میگفت: «بوی راکتور میاد.» بوی نامعمول و وصفنشدنیای بود. البته روزنامهها تا اون موقع خیلی دربارهاش مینوشتن و چرنوبیل رو تبدیل به خانه وحشت کرده بودن. گرچه در حقیقت اون رو تبدیل به یه کاریکاتور کرده بودن. من فقط میخوام داستان خودم رو براتون تعریف کنم. حقیقت خودم رو. اینطوری بود که از رادیو اعلام کردند شما نمیتونید گربههاتون رو با خودتون ببرید. اما دخترم گریه میکرد. نمیتونست از گربه محبوبش جدا بشه. ما هم گربه رو داخل چمدون گذاشتیم. اما اون نمیخواست بیاد. میپرید بیرون و همه رو چنگ میزد.
گفتن شما نمیتونید هیچ اثاثیهای با خودتون بیارید. خیلی خُب؛ من هیچ وسیلهای با خودم نمیارم، به جز یکی. من باید درِ آپارتمانم رو جدا کنم و با خودم بیارم. نمیتونم بذارم اینجا بمونه. جاش رو با چندتا تخته میپوشونم. این در، طلسممون بود، میراثِ خونوادهمون بود. جسد پدرم رو روی اون خوابونده بودن. نمیدونم این چه جور رسمیه و مطمئنم مشابهاش جای دیگهای نیست؛ اما مادرم میگفت باید پیکر پدر مرحومم رو روی درِ خونهاش بخوابونیم تا زمانیکه تابوتش رو بیارن. من تمام شب بالای سر پدرم بیدار موندم و تا خودِ صبح خونهمون در نداشت. روی درمون خطوطی هست؛ نشونههایی از بزرگ شدن من. مثلا اینجا، این مال زمانیه که رفتم کلاس اول، کلاس دوم، هفتم و این یکی مال قبل از سربازی رفتنمه. و اینا مربوط به بزرگ شدن پسرمه و این یکیها هم مال دخترم. تمام زندگیم روی این در ثبت شده؛ چطور میتونستم از اون دل بکنم؟ از همسایهام که ماشین داشت کمک خواستم. اون با ژست خاصی گفت: «تو مثل اینکه حالت خوب نیست، نه؟» اما من یه شب در رو با خودم آوردم. از مسیر جنگل، با یه موتورسیکلت. البته این مال دو سال بعد از حادثه بود و آپارتمانمون هم تو این فاصله چپاول و خالی شده بود. پلیس تعقیبم میکرد: «تیراندازی میکنیم، ایست! تیراندازی میکنیم!» فکر کرده بودن من دزدم. اینطوری بود که من درِ خونه خودم رو دزدیدم. همسرم و دخترم رو بردم بیمارستان. لکههای سیاهی همه بدنشون رو گرفته بود؛ لکههایی اندازه یه سکه پنج کاپکی. یهدفعه روی پوستشون ظاهر میشدن، بعد یهو ناپدید میشدن و دردی هم نداشتن. آزمایشایی روی اونا انجام دادند. جوابش رو خواستم. گفتن: «این به شما مربوط نمیشه.» گفتم: «ببخشید، پس به کی مربوط میشه!» اون وقتها همه میگفتن ما میمیریم. همه میمیریم و تا سال ۲۰۰۰ هیچ بلاروسیای باقی نمیمونه. دختر شش سالهام رو توی تختش میخوابوندم و اون در گوشم میگفت: «بابا من نمیخوام بمیرم. هنوز خیلی کوچیکم.» من رو باش که فکر کرده بودم اون چیزی نفهمیده. میتونی دختر کوچولوهایی با موهای تراشیده رو تو یه اتاق تصور کنی؟ هفت تا دختربچه تو یه اتاق. . . اما تا همین جا کافیه! هر وقت راجع بهش حرف میزنم، انگار یه چیزی درونم میگه که داری بهشون خیانت میکنی؛ چون باید مثل یه غریبه و از دور راجع بهش حرف بزنم. همسرم از بیمارستان اومد؛ نمیتونست تحمل کنه: «بهتره بمیره تا اینقدر درد نکشه. یا کاش من بمیرم و دیگه اون رو تو این وضع نبینم. اون رو روی همون در خوابوندیم... دری که پدرم روش خوابیده بود. تا وقتی که تابوت کوچولوش رو آوردن. خیلی کوچیک بود. اندازه جعبه یه عروسک بزرگ. بله، میخوام شهادت بدم، دخترم از قربانیان چرنوبیل بود و اونا میخوان که ما همهچیز رو فراموش کنیم.»
افزایش گردشگران چرنوبیل
سریال چرنوبیل موفق شده توجه شمار زیادی از گردشگران را به سمت خود جلب کند. این سریال نه تنها توجه جهانی را به تبعات سلاحهای اتمی افزایش داده، بلکه موجب شده تعداد زیادی گردشگر برای بازدید از مناطق مختلف اوکراین و به ویژه شهرهای آسیبدیده از این فاجعه هستهای بازدید کنند.
شاید هیچ یک از مقامات اوکراین تصور نمیکردند روزی یک سریال بتواند صنعت توریسمشان را متحول کند اما جالب است بدانید این اتفاق رخ داده است و این روزها تعداد زیادی از افراد برای بازدید از مناطق آسیبدیده از فاجعه هستهای به اوکراین سفر میکنند. به نظر میرسد که موفقیت سریال محبوب شبکه HBO یعنی مینی سریال چرنوبیل موفق شده باعث کنجکاوی تعداد زیادی از افراد شود.
مدیران تورهای گردشگری چرنوبیل ادعا کردهاند که تعداد انتخاب تورهای چرنوبیل در مقایسه با سال گذشته حدود ۴۰ درصد افزایش یافته است. بر اساس آمارهای شرکت گردشگری «سولوایست» اوکراین، از زمان پخش اولین قسمت از سریال «چرنوبیل» در ششم ماه میتا پایان ماه در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته تعداد گردشگران ۳۰ درصد افزایش یافته است. این رقم در روندی صعودی در بخش رزرو تورها هم دیده میشود و رزروهای ماه ژوئن، ژوئیه و آگوست نیز حدود ۴۰ درصد افزایش یافته است.
جواب روسیه در میدان تصویر
جدا از کیفیت ساخت سریال نمیشود این نکته را در نظر نگرفت که سازندگان آمریکایی آن میکوشند هر چه بیشتر روسیه یا بهتر است بگوییم حکومت شوروی وقت را مقصر حادثه جلوه دهند. حتی با اینکه گاهی در سریال نام آمریکاییها در حاشیه مطرح میشود و هیچگاه به متن اصلی نمیآید، اما پیداست که پروپاگاندای حکومت ایالات متحده در سرتاسر سریال نقشی اساسی را داراست. به همین خاطر یک شبکه تلویزیونی روسیه میخواهد ماجرای فاجعه اتمی سال ۱۹۸۶ را در قالب یک سریال روی آنتن ببرد. این سریال با همکاری شبکه NTV که میدیا گازپروم مالک آن است، ساخته میشود. وزارت فرهنگ روسیه نیز با فراهم آوردن ۳۰ میلیون روبل (۴۶۰ هزار دلار) در این امر مشارکت کرده است. هنوز اعلام نشده کل هزینه ساخت این سریال چقدر خواهد بود.
گفته شده فیلمبرداری این سریال سال پیش در بلاروس، همسایه روسیه انجام شده و این مجموعه اکنون در مرحله پس از تولید است.
اطلاعات بیشتری درباره این سریال ارائه نشده جز اینکه این سریال درباره گروهی از ماموران کاگب شوروی است که وظیفهشان کشف گروهی از ماموران سیاست که در چرنوبیل در حال جاسوسی هستند. این خط داستانی در حالی منتشر شده است که روایت آمریکایی ماجرای چرنوبیل بر پنهانکاری ماموران کاگب در این ماجرا و تلاش آنها برای جلوگیری از انتشار واقعیتها متمرکز بود. هنوز اعلام نشده این سریال چه زمانی روی آنتن شبکه روسی میرود.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد