13 - 11 - 2019
نگاهی به کتاب نیمایوشیج-شین پرتو
دکتر شین پرتو با نام اصلی علی شیرازپور پرتو (زاده ۲ دی ۱۲۸۶ کنگاور- درگذشته ۱۳۷۶) شاعر، نویسنده و زبانشناس معاصر ایرانی بود که در آثار خود به رد بدیها و پلیدیها میپرداخت و زندگی را ستایش میکرد.
شین پرتو دوم دی ۱۲۸۶ در کنگاور متولد میشود. مادر وی در هنگام وضع حمل از دنیا میرود و همین نکته تاثیر عمیقی در روحیه هنری او در بزرگسالی میگذارد به طوری که در بسیاری از آثار ادبی وی منعکس میشود. پدربزرگ شین پرتو که از معممان زمان خود و مورد اعتماد کنگاوریان بوده در رشد و تربیت نوهاش تاثیر قابل توجهی میگذارد، به خصوص با مرگ خود که شین پرتو همیشه از آن با حیرت یاد میکرده است. او که در آن زمان کودکی بیش نبوده بعد از ظهر متوجه گریهها و نجواهای پدربزرگش میشود و او را در حالی مییابد که در سجاده خود مشغول عبادت است. از پدربزرگش علت ناراحتی وی را میپرسد، اما او توضیح میدهد که هیچ جای نگرانی نیست و فوراً با روی خوش نوه خود را به بستر خواب میبرد و او را ترغیب میکند تا بخوابد. پس از بیداری مجدد، پدربزرگ خود را فوت شده بر سجده مییابد.
او از پیش زبان فرانسه و اسپرانتو را آموخته بوده و با جسارت تمام یکه و تنها، منزل به منزل و ایستگاه به ایستگاه تا پاریس خود را میرساند و پس از چندی نیز به مونپولیه میرود. ابتدا شروع به تحصیل در رشته طبابت میکند اما خیلی زود منصرف میشود و به تحصیل در رشته ادبیات زبان فرانسه میپردازد. دورانی که در فرانسه به تحصیل میپردازد، از بسیاری جهات موجب پرورش بیشتر طبع هنری وی میشود. معاشرت با هنرمندان معاصر، دسترسی به تئاتر کلاسیک فرانسه آنهم در عصر تحلیل و تفسیر مکاتب پیشین ادبی و هنری، آشنایی با دانشجویان ملل دیگر و کسب مهارت در زبان انگلیسی از جمله عوامل دیگر تاثیر گذارنده در شیوه نگرش آتی او هستند. وی پیش از آغاز جنگ دوم جهانی به ایران بازمیگردد.
در ۱۳۰۹ مجله «آرمان» را منتشر میکند که نشریه قابل تاملی در آن زمان بوده. ادیبان نامی و شهیری در این مجله با وی همکاری داشتهاند که از جمله آنان میتوان از عباس اقبالآشتیانی، بدیعالزمان فروزانفر، ملکالشعرای بهار و تعدادی دیگر از شاعران و نویسندگان بنام ادبیات ایران نام برد. پرتو از همان زمان عضو فعال انجمن شاعران و ادیبان ایران میشود و با آنها که در تهران یا نزدیک به تهران سکونت داشتند معاشر نزدیک و با آنان که در شهرهای دیگر بودند به طور پیگیر و مستمر از طریق مکاتبه در ارتباط میماند. از جمله کسانی که به مدت طولانی با شین پرتو مکاتبه داشته میتوان از نیما یوشیج نام برد.
نامهای به نیما
کتاب پیش رو مکاتبات شین پرتو با نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی است. او درباره نوشتن و جایگاه نوشتن در زندگیاش به نیما اینطور نوشته است: «برای من نوشتن و سرودن تنها سرگرمی نیست بلک یک احتیاج طبیعی است که مرا به این کار وامیدارد. مثل دختر جوانی که قلبش به عشق و دوست داشتن احتیاج دارد، قلب و روح من هم به نوشتن و سرودن نیازمند است. گویی چیزی ناشناس مرا فریفته و به دنبال خود میکشاند. صدایی است که پیوسته به قلب من بانگ میزند و مرا، هشیار یا ناهشیار، در پی خود میدواند. گاهی چنان وسوسه شورانگیزی در دل پرشورم میافکند که مرا آرام نمیگذارد. دلباخته زیبایی و کمال و هنر هستم و از آنها آنچه در قلبم اثر و انعکاس میگیرد، میخواهم روی کاغذ آورده و بنگارم.
آنچه میسازم و مینویسم تنها برای رامش خویشتن و خرسندی روح تشنه و قلب سوزان خودم است. هر وقت چیزی ننویسم ناراحت میشوم و مثل این است که چیزی گم کردهام یا کم دارم. آنها را هم که انتشار میدهم درست مثل آن گیتارزنی است که فقط برای خودش گیتار مینوازد. اگر همسایهها از صدای ساز او حظی ببرند به ساز او گوش میدهند و هر کس هم خوشش نمیآید پنجره اتاقش را میبندد. من نیز برای خود میسرایم و چاپ میکنم و هر کس آنها را نپسندد و انتقاد کند از او نمیرنجم.
اما اتفاقا میان جوانان و روشنفکرانی که با هنر آشنایی داشته و تعصبی کورکورانه آنها را مقید نساخته، بسیاری از کارهای من خوششان آمده شور و ذوقی در آنها پیدا شده است و شما را هم، نیماخان عزیز، واداشته است که نامه بزرگی بنویسید و به طوری که نوشتهاید دستاویزی برای شما شده که بسیاری از گفتنیها را گفته و درباره هنر و شعر نو که ارزش آن نزد بسیاری ناشناس است، سخنهایی بگویید.»
پرتو در نامهای دیگر به نیما در مورد ویژگیهای شعر خوب نوشته است:
«باید گفته باشم هرکس حقیقى است، اگرچه او خود را نشناخته باشد، از پشت پرده چشمهایى برای شناختن او هست. همچنین هر کس مىکوشد تا خود را با یافتههاى خود به دیگران نشان بدهد. در عالم زندگی این موضوع بسیار پیش پا افتاده و همهجایى است. اما از همان لحظهاى که انسان مىخواهد، با وسیلههاى معمولى یا وسیله اى بهتر این منظور را خوب تعهد کند موضوع عوض مىشود. ادبیات که با وسایل مختلف پربار شده است، جاى جلوهگرى را براى خود به دست مىآورد پاى هنر و چگونگى آن به میان میآید و توفیق کردن یا گفتن براى گویندهاى مسلم است که بتواند خود را با یافتههاى خود به ما نشان بدهد. خصایص و اندیشههای او، همان طور که هست، از او به دیگران راهِ نمود پیدا کند به طورى که شعر او نمونهاى از خود او باشد. وابسته به زمان و مکانی باشد که در آن ست و با آن بستگی دارد و از آن پیدا شده است. مثل اینکه بدون قصد، و نه به خود، این کار را انجام مىدهد. همان طور که کسی در محلی زندگی مىکند و بعد کوچ کرده و مىرود اما به جاى او ته بساط و اجاق و آثارى از او باقى مىماند. شعر هم باید این طور بوده و نشانههایى داشته باشد. همان طور که از چیزى سایه مىزند. یا در زیر ابر و بخارْ طرح و گرتهاى از ساختمانى خبر مىدهد. خواننده شعر خوب هم باید در شعر آن نشانىها را ببیند تا وقتى که مىخواند پیدا کند و تا وقتى که پیدا مىکند در حالتى باشد که گویا دوباره، و با شکل دیگر، زندگى مىکند. یا در جسم و قالب دیگران درآمده با چشم دیگران مىبیند. شعر اصل و بدل تفاوتش این است و برای همین است که اثر مىبخشد. ما را از حالتى به حالى در مىآورد. تشنه اهل و قابل را با خود مىبرد و مزه شیرینی خود را به او مىچشاند. پاسبان و کشیکچى و قمهبند که براى او جا باز کنند لازم ندارد زیرا که خود شعر جاى خودش را باز خواهد کرد- چه دیر وچه زود.»
کتاب پیش رو توسط انتشارات آوانوشت چاپ و منتشر شده و در اختیار علاقهمندان به ادبیات فارسی است.

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد