12 - 12 - 2019
نگاهی به گالریهای تازه تهران
میدازولام
مخلوطات برخلاف مخلوقات، دستهای ارگانیک هستند که آنامورفوسیس را بر ریخت(Morphosis) ترجیح دادهاند؛ خلق نمیشوند، بلکه رندوم دگرگون میشوند. در واقع در منطقه انفجار و رهاسازیِ فیگورِ بِیکِنی(Francis Bacon) به سر میبرند . دیگر اندامی غالب نمیخواهند؛ ریختزدایی میکنند تا ابژه بصری باقی بمانند. میتوان کاتابولیسم فرمال را در کنششان رصد کرد.
اینجا سخن از برتری نیست. فیگور تنها به بقا میاندیشد؛ نه بقای زیستی بلکه بقای ایماژی، نه برتری داروینی بلکه تکاملی معکوس…نه چیزی را حس کرده و نه به یاد میآورد.برای همین میماند و میتواند باشد.جهلش امتیاز تکامل بقای اوست.
تاسیان یا نگرانی ناشناس
«معنای هنر» اگر چنین پدیدهای اساسا وجود داشته باشد مجموعهای است از استنباطات، تعلقات خاطر و سابقه ذهنی. بخشی از این تعریف به هنرهایی مرتبط است که هویت حکمی آنها از سنت میآید. امیر سقراطی به واسطه وجه پژوهشی حرفهای که با آن شناخته شده- نویسندگی هنر- مجبور بوده نسبت به اشکالی از سنت دلبسته بماند و هر چند تلاش کرده نتوانسته این دلبستگی را لابهلای کنش نقاشانه پنهان کند. این تعلق را میشود در ارجاع به جغرافیای چاپهای سنگی و اقسام متنوعی از تصویرسازی هزلی مشاهده کرد، همانطور که علی نصیر نیز نوشته است: طراحیهای سقراطی معجونی از درهمآمیختگی جهان طنز و نگرانیهای ناشناس و دیرین است. نگرانی ناشناس- یا تاسیان- که نصیر به آن اشاره دارد نسلهای متعددی از اردشیر تا مسلمیان و تا حتی خود نصیر یا نجومی را در چنبره نوعی بازاندیشی تاریخی نگه داشته. مینویسم در چنبره، چون معتقدم این گرفتار آمدن در گذشته، هنرمند را از خودارجاعی به دام تاریخارجاعی خواهد انداخت و از اینجاست که آثار امروز ایران عموما با فاصلهای از تجربه اکنونی خلق شدهاند. گویی ما نمیتوانیم خود امروزین را خلق کنیم. معذلک رفتار اخیر سقراطی در سری تاسیان، خودانتقادی هنرمندی است که میداند برای خلق واقعی باید شکلی از گسستگی را میان خود و گذشته پدید آورد و این فاصلهگذاری را از طریق کنشهای نمایشی در کارش و حتی بزرگنمایی اغراقآمیز طراحیها جستوجو میکند، حتی بیاعتنایی به ارزشهای عاطفی خطوط یا انکار ماهیت ترکیببندی- در چیدمان اخیرش- را باید در چارچوب این گذشتهگریزی و معاصرنمایی مشاهده کرد. شخصا در اینکه فرهنگ ایرانی تا چه اندازه در مسیر پیشروی خود امکان نادیده انگاشتن گذشتهاش را خواهد داشت خیلی خوشبین نیستم. به نظر میآید ایران بیش از آنکه باید پیر شده است. در آخر تنها به این جمله مارکز اکتفا میکنم که جوان به آینده و پیر جز به گذشته نمیتواند نگاه کند.
این نمایشگاه تا ۲۵ تیر در گالری همه برپاست.
سپوکو | لبه ابر
سپوکو به مرگ خودخواسته ژاپنی گفته میشود که به سبب دریدن شکم موجب میشود. این شیوه مرگ در اصل متعلق به ساموراییها بوده که بعدها به وسیله افراد دیگر و به خاطر حفظ حرمت شخصی و یا خانوادگی اجرا میشده. در این مجموعه که من آن را به طور سمبلیک سپو کو نامیدهام، به نوعی سعی در جسمیت بخشیدن به جدالهای هر روزهای فردی و اجتماعی داشتهام. نمیتوان گفت زنهایی که در این مجموعه به تصویر کشیدهام فرشتهخو هستند یا پلید، زنده هستند یا جانباخته، اما همهشان قطعا نبردی سنگین را پشت سر گذاشتهاند و بالهایشان درآمدی است حاصل شده از غرور و شجاعتشان.
لبه ابر
تو انگار کن که من با خود تو حرف میزنم، تو انگار کن به تماشای داستانی پر از رنگ نشستهای. من میدانم که از یک ناکجا آویزانم، که بر لبه ابرها به تعلیق دچارم. میدانم این رطوبت ناپایدار ابرهاست که در امتداد عبور از تارهای صوتی من چیزی شبیه به کلمه خلق میکند. از این لبه محوشونده، به آسمان گه خیره میشوم تصویری از تو میبینم که از خود حقیقیات پررنگتر است.
این نمایشگاه تا ۱۵ مرداد در گالری اعتماد برپا است.
با ریشههای پوشیده در خاک
این نمایشگاه آثار هفت هنرمند زن مجسمهساز، هر یک با روش و زبان خاص خود را به نمایش میگذارد. تکثر آثار در این مجموعه نشان از روحیه مقاوم و پرتلاش این هنرمندان که هریک برای خود قالب خاصی را تجسم کرده و در آن مسیر حرکت میکنند دارد.
عنوان نمایشگاه از کتاب «ذرت سرخ» اثر نویسنده شهیر چین «مو یان» وام گرفته شده. در صفحه دوم این کتاب، نویسنده شهر «گاوومی» که محل وقوع حوادث این رمان است را به این شکل توصیف میکند: به راحتی زیباترین و مهوعترین، عجیبترین و عادیترین، مقدسترین و فاسدترین، همزمان قهرمانانه و بزدلانه، در یک آن هم مرکز عیش و نوش و هم عاشقانهترین محل است.
آثار این نمایشگاه زاده امروز این زمان و مکان هستند، جایی که در آن خوشحالترین و نگونبختترین هستیم. سرزمینی که مدام در وضعیت تغییر است. جایی که شرایط غیرعادی همیشه عادی است. در بستری اینچنین است که خلوص اندیشه و تلاش مداوم مطاعی گران بهاست و ارزش دیده شدن و تحسین را دارد.
این نمایشگاه تا ۳۱ تیر در گالری آران برپاست.
تَرْکْ/گذاشتن و رفتن
یه وقتی برمیگردی و زندگیت رو نگاه میکنی… میبینی کلیشههای درستزندگیکردن چهجوری دست و پات رو بستن. تو در چارچوب زندگی هستی و همه چیزهایی که به زندگی وصلت میکنه، با طنابهای نامرئی محدودت میکنه. اونروز بود که من تصمیم گرفتم همه اون خوشبختیهای تجویزشده رو کنار بذارم، ببُرم و دوباره شروع کنم. رؤیاهام رو زندگی کنم، بدون هیچ کلیشهای. زندگیِ بدون مرز! شجاع باشم و از حریم امن بیرون بیام و تجربه کنم و حریم امن پویا و در حرکت و جدیدی رو پیدا کنم؛ یه جای دور، یه جای بکر، یه جایی که بتونم همهچیز رو دور بریزم و خودم باشم. بسازم؛ با دستهای خودم، با رؤیاهای خودم، از دل خاک.
اونروز هیچ تصوری از جایی که امروز هستم نداشتم؛ اونروز میرفتم که رها بشم.باید عادتهام رو کنار میذاشتم و باز میآموختم باورهام رو. با طلوع خورشید زندگی رو شروع و با غروب به پایان برسونم؛ و سفالینههایی بسازم که از آشتی من با طبیعت نشأت گرفته باشه؛ همراه با خیالهام…
این نمایشگاه تا ۲۸ تیر در تالار اینجا برپاست.
مجموعه آبدیده گان
آبدیدهگان روایت من است از مناسبات انسانی، تکههایی از آنچه میان من و آدمیان شکل گرفته و نقطه تلاقی بین میل و رخوت. برای شکل دادن به این مجموعه من از پرتره نزدیکانم و دریای خزر عکاسی کردم و بعد وقت کشیدن پرترهها و خطوطی که دربرشان گرفته به عکسها نگاه کردم. من از رنگ روغن روی پارچه بوم استفاده کردم تا بافت جسمی و ضخیم و کیفیت رنگی دلخواهم را، به ویژه در سفیدیها، به دست بیاورم. در اغلب کارها، پرترههایی به مرور زمان پوشانده شده و پرترههای دیگری سر برآوردهاند و تصویر به تدریج تخریب و ساخته شده است. این نقاشیها لایههای اندوه من را در خود دارند. گویی که در گودالی باشم و بازی کنم، بیتوجه به خطرات احتمالی مرگ و دفن شدن، من یک مشاهدهگر تلخگوشتم که کاری نمیتوانم کرد جز سوگواری برای تکههای از دست رفته وهمآغوش شدن با آن و خودم را از درون و بیرون بهش رساندن.
در یادبود برای شهری که ناپدید میشود من از ویرانهگردیهایم وام گرفتم. تکههای سفالها را پیدا کردم و کنار هم گذاشتم و خانههای در شرف ویرانی یا ویران شهر را کشیدم، به گزیده. من فقط یک زندگیام، در برابر سیل عظیمِ زندگیهایی که در شهر میپیچند و بازش میشناسند و این فقط یک جور مرثیه سرائیست، برای تجربهای جمعی، که جان میسپارد در آغوشمان و جای میسپارد به دردی جمعی.
این نمایشگاه تا ۲ مرداد در گالری شیرین برپا است.
کارخانه ۰۲
«کارخانه» عنوان یکی از مجموعه نمایشگاههای گروهی گالری محسن است که تابستان هر سال با تمرکز بر نمایش آثار در حال انجام یا کمتر دیدهشده برخی از هنرمندان گالری و نیز ارائه آن دسته از آثار که در آرتفرها و نمایشگاههای بینالمللی از دید و منظر عموم، مجموعهداران، کیوریتورها و منتقدان جا ماندهاند برگزار میشود. این دومین شماره کارخانه است و به ارائه آثاری از ساسان ابری، مجید بیگلری، آریا تابندهپور، امیرحسین زنجانی، بهرنگ صمدزادگان، سیدمحمد مساوات و امیر معبد با رویکردها، مدیومها و دغدغههای منحصر به خودشان اختصاص دارد. «یکشنبهها» عنوان مجموعهای از ساسان ابری با همان تکنیک چاپ عکس آبرنگگونهاش است که در آن گلها به روایتگری میرایی آدمها و نامیرایی خاطرات مشغولاند. «یکشنبهها» با آن گلهای پرشور و امپرسیونیستیاش در عین عکاسانه بودن روحی اما نقاشانه و سرکش دارد. همنشینی پسزمینه تیره با رنگهای گرم و سردِ پیشزمینه، تلویحا تضادها و ویژگیهای فانی جریان سیال زندگی را تعریف میکند؛ هر یکشنبه تمام میشود و در پی آن یکشنبهای دیگر از راه خواهد رسید. «صلب» در عین نمایش پایداری اما درباره فروپاشی است. خودنگاره مجتبی امینی برشی ساکن از لحظه مقاومت یک فیگور در برابر سقوط بر خانهای سست و کاغذی را نشان میدهد که هرلحظه ممکن است فرو بریزد؛ بازی نقاشانه که تمام شود پیکر تماما بر آن خانه که هماندازه اوست فرود میآید و خانه را که زمانی موطنش بوده ویران میکند.
مجید بیگلری در مجموعه «سوگواری» با بازنمایی اتفاقات و رویدادهایی که حالا دیگر به نشانه تقلیل یافتهاند سعی در نشان دادن ناپایداری و بیاعتباری وضعیتهای اجتماعی و زیستمحیطی در قالبی فرمالیستی دارد. بیگلری تکهپارههای گذشته که دیگر فاقد هویت و روایتگری دستاولاند را نه برای ستایش، یادبود و ارج بلکه برای معناسازی، هویتبخشی دوباره و یادآوری در کنار هم مینشاند. این اشیا با گذر زمان و رنگباختگیِ شدت رویداد، از شکوه یا شوک اولیهشان کاسته شده و «عادی» و «روزمره» شدهاند.
«روز»، «شب»، «نویز» سه دستگاه بازیابیشده از سیستمهای خشککن، برش و چاپ عکس است که به نمایش تصاویر دریافتی از زمین، ماه و خورشید به سه صورت متفاوت و با سه کارکرد و سه صوت مجزا اشتغال دارند. آریا تابندهپور با زدایش بهای عکسهای دستاول و دستکاری عکسهایی که خودْ پیشتر از سوی منتشرکنندگانش دستکاری شدهاند نه به درج ارزش عکس که به ابتذال آن توجه میکند. امیرحسین زنجانی در اثر «کتواک» روایتی نقاشانه و استهزاءآمیز از عرضه و جلوه قدرت با ضربقلمهای پرشور رنگ بههمراه ضرباهنگهای مستتر یک موسیقی نظامی دارد؛ این شخصیتها که از هر دو جناح فرودست و فرادستاند همزمان روح سرکش و رامشان در عین تمنای اقتدار علیه آن سر به شورش گذاشته است. گویی فیگورهای گاه گویا و گاه ناگویا میان انبوه لایههای رنگ، سرخورده از شکل ناب خویش گامهایشان را با هم هماهنگ میکنند. بهرنگ صمدزادگان در مجموعه «به سمت آرمانشهر» تاویل خود از تاریخ ایران را در خیالورزی با اسناد تاریخ سیاسی ایران و سفری خیالانگیز به سمت آرمانشهری ساختگی آغاز میکند. پرسش میکند، درگیر میشود، نابود میکند، میآفریند و جبر تغییرناپذیر آبرنگ را در منافات با رویدادها، تسلیمشدنها، برد و باختها و بهتزدگیهامان در تاریخ نمیپندارد. همچون ماهیت درهمتنیده آبرنگ، وقایع نیز در این نقاشیها در هم میآمیزند: اتفاقاتی که هیچیک بیربط به دیگری نیست و مکررا در اشکال و زمانهای مختلف تکرار میشوند.
محمد مساوات با بازی میان تصویر و تصور و ذهن و جسم و از آن سو با درهمآمیزی و امتزاج انتزاعی فیگورها و همنشینی نظم و آشفتگی با نحوه رنگگذاری ویژه خودش به آفرینش تصاویری نامستور از اجتماعات پیکرههایی پرداخته که رنگهای شورآفرینش شخصیتهای خیالی و روابطشان را سرزنده، شورانگیز و خودمانی جلوه میدهد.
«آفریده» امیر معبد چیدمانی رنگورو پریده، ناقص و سستبنیاد همچون گونهای زیستی است که با وجود بنیاد ناقص و ویژگی اتلافگر و تخریبگرش برای بقا و سیطره بر محیط و دیگر گونهها تلاش میکند. این «آفریده» که بیشباهت به ضایعاتی فاقد ارزش نیست رویکردی انتقادی نسبت به مسائل زیستمحیطی و اجتماعی دارد.
این نمایشگاه تا ۲ مرداد در گالری محسن برپاست.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد