12 - 02 - 2025
هشدار به اقتصاددانان سنتی
«جهانصنعت»- آنتارا هالدار، دانشیار دانشگاه کمبریج، عضو هیات علمی مهمان در دانشگاه هاروارد و محقق اصلی طرح پژوهشی از شورای تحقیقات اروپایی در زمینه حقوق و شناخت است.مطلب زیر یادداشت وی در پروچکت سیندیکیت است که در ادامه میآید.
اقتصاددانان جریان اصلی به سرعت اشاره کردهاند که دونالد ترامپ برای تحقق یک برنامه اقتصادی که عناصر آن اغلب با یکدیگر در تضاد هستند، با دشواریهای زیادی مواجه خواهد شد، اگر نگوییم که این کار غیرممکن است اما اگرچه این موضوع درست است، نکته اصلی را از دست میدهد: اقتصاد «اول آمریکا» هرگز قرار نبود بر پایه تحلیلهای دقیق علمی باشد. در حالی که پایان جنگ جهانی دوم ۸۰سال پیش عصری از منطق و خرد را رقم زد، بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید این منطق را کنار گذاشته است. جنبش «مگا»
(Make America Great Again آمریکا را دوباره بزرگ کنیم) وعده داده که نظام اقتصادی جهانی پس از جنگ را ویران کند و این پرسش را مطرح میکند که چه چیزی جایگزین آن خواهد شد. شعار «اول آمریکا» به نظر میرسد که از طیف وسیعی از اقشار جامعه، از کارگران صنعتی در قلب آمریکا گرفته تا «بروالیگارشهای» یا میلیاردرهای حوزه فناوری سیلیکونولی، حمایت میگیرد. اما این سیاست در عمل چه معنایی دارد؟ آیا منطقی در پس اقدامات ترامپ نهفته است، یا او مانند مائو تسهتونگ معتقد است که «همه چیز در جهان در هرجومرج است، پس اوضاع عالی است؟»
در مراسم تحلیف دوم خود، ترامپ یک «عصر طلایی» جدید را برای آمریکا اعلام کرد که ظاهرا قرار است با اجرای وعدههای انتخاباتی او شامل پایان دادن به تورم، اعمال تعرفههای جدید، اخراج مهاجران غیرقانونی، کاهش مالیاتها و کوچکسازی شدید دولت، محقق شود اما اقتصاددانان جریان اصلی به سرعت متذکر شدند که دستیابی همزمان به این اهداف متناقض، بسیار دشوار و شاید غیرممکن است. در نهایت تعرفهها، اخراج مهاجران و کاهش مالیاتها همگی بهطور بالقوه تورمزا هستند.
مگاآنومیکس: یک مکتب اقتصادی یا چیزی فراتر از آن؟
مگاآنومیکس- که با نامهایی مانند «ملیگرایی اقتصادی»، «ترامپونومیکس» و «اقتصاد پوپولیستی» نیز شناخته میشود- آیا یک شاخه جدید از اقتصاد است یا پدیدهای کاملا متفاوت؟ در اقتصاد سنتی، مکاتب مختلفی مانند نئوکلاسیک، کینزی، پولگرایی و مارکسیستی، از منطق درونی خاص خود پیروی میکنند اما مگاآنومیکس ترکیبی نامنسجم از رویکردهای مختلف است. برای مثال، تاکید ترامپ بر تعرفهها یک چرخش از اصول تجارت آزاد نئوکلاسیکی و بازگشت به مرکانتیلیسم یا حتی سیاستهای توسعهای چپگرا محسوب میشود. از سوی دیگر، تاکید او بر «سیاست صنعتی»- یعنی مداخله مستقیم دولت در حمایت از صنایع راهبردی- که معمولا مختص اقتصادهای برنامهریزیشده است، همزمان با سیاستهای ضد دولت و جنگ علیه «دولت پنهان» همزیستی میکند. در همین راستا، در حالی که رد سیاستهای ریاضتی و پذیرش کسری بودجه به کینزیها نزدیک است اما کاهش مالیاتها و مقرراتزدایی یادآور سیاستهای رونالد ریگان و اقتصاد قطرهچکانی است.
بدینترتیب، مگاآنومیکس همزمان «حامی کسبوکارها» (کاهش مالیات شرکتها و مقرراتزدایی) و «حامی کارگران» (بازگشت تولید به داخل، سیاستهای ضدمهاجرتی) معرفی میشود. ترامپ با رد مزیت نسبی ریکاردویی، اصل اساسی اقتصاد نئوکلاسیک یعنی کارایی را کنار میگذارد اما همزمان از ماموریت «وزارت کارایی دولتی» ایلان ماسک (Department of Government Efficiency – DOGE) حمایت میکند. برخی تحلیلگران تلاش کردهاند که مگاآنومیکس را در امتداد تفکرات اقتصادی الکساندر همیلتون یا محافظهکاری سنتی پت بوکانان (که اضطراب سفیدپوستان را برای سوق دادن حزب جمهوریخواه به راست افراطی بهکار گرفت) قرار دهند اما بسیاری دیگر، آن را صرفا واکنشی به ناخرسندی دیرینه از جهانیشدن میدانند.
مگاآنومیکس: آمیزهای از ملیگرایی و سیاستهای اعتراضی
مگاآنومیکس بدون شک تحتتاثیر چهرههایی مانند پیتر ناوارو (مشاور ارشد تجاری ترامپ و طرفدار سیاستهای حمایتگرایانه علیه چین)، رابرت لایتهایزر(منتقد تجارت آزاد)، اورن کس (حامی محافظهکار کارگران آمریکایی) و استیون مور (مفسر و مدافع ترامپ) قرار گرفته است. همچنین این رویکرد از طریق اندیشکدههایی مانند بنیاد هریتیج و پروژه ۲۰۲۵ نهادینه شده است اما برخلاف مکاتب اقتصادی سنتی، مگاآنومیکس بیشتر مجموعهای از دکترینهای متناقض و انگیزههای ملیگرایانه و سیاسی است. ترامپ و هوادارانش به جای اتکا به دقت تحلیلی اقتصادی، بر احساسات عمومی تکیه میکنند. پول رایج در مگاآنومیکس، نه منطق علمی بلکه احساسات است؛ افتخار خدشهدار شده، تحقیر و مهمتر از همه، خشم. بسیاری از اقتصاددانان و متخصصان تلاش کردهاند این پدیده را از منظر عقلانی توضیح دهند اما در اصل، مگاآنومیکس یک پدیده احساسی و اجتماعی است. به همین دلیل، بهترین توضیح برای آن شاید خارج از چارچوب اقتصاد یافت شود. به عنوان مثال، جامعهشناس آرلی راسل هوچشیلد در مطالعات خود درباره «روایت عمیق» حامیان ترامپ نشان داده است که آنها خود را در صف رسیدن به «رویای آمریکایی» میبینند اما احساس میکنند که توسط نخبگان، زنان، اقلیتها و مهاجران کنار زده شدهاند. این پایه روانشناختی جذابیت مگاآنومیکس است، حتی اگر سیاستهای آن متناقض یا ناکارآمد باشند. ترامپ این احساس افتخار سرقتشده را بازتعریف کرده و آن را به «سرزنش دیگران» تبدیل میکند.
آیا مگاآنومیکس یک چالش برای علم اقتصاد است؟
طنز ماجرا این است که اقتصاد نئوکلاسیک، با تمام ظرافت و دقت تحلیلی خود، مغلوب یک ایدئولوژی التقاطی شده است اما این موضوع با ویژگی کلیدی مگاآنومیکس همخوانی دارد: ضدیت با نخبگان و کارشناسان. در حالی که اقتصاد سنتی پس از جنگ جهانی دوم به یک منطق فنسالارانه متکی بود، مگاآنومیکس کارگر آمریکایی را نه به عنوان یک عامل اقتصادی در یک مدل تحلیلی بلکه به عنوان یک نماد در یک مبارزه فرهنگی و ملیگرایانه تعریف میکند و با این حال، مگاآنومیکس به طرز عجیبی، مسائل حلنشده اقتصاد را برجسته کرده است: ابعاد توزیعی آن (چه کسی برنده و چه کسی بازنده است)، مرزهای علمی آن و نحوه برخورد آن با هویت شخصی و احساسات عمومی. با وجود تناقضات درونی و پیامدهای سیاستی جنجالی، مگاآنومیکس این پرسشها را به مرکز بحثهای اقتصادی بازگردانده است. در کل مگاآنومیکس شاید یک مکتب اقتصادی نباشد اما بیتردید یک علامت هشدار برای اقتصاددانان سنتی است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد