18 - 12 - 2022
هوای حوصله
چند سال پیش در روزنامه خبر مطلب بلندبالایی درباره نمایشگاه کتاب نوشتم، گفتم بگذار یکبار هم که شده همدلانه به موضوع نگاه کنم و انگار قرار است مشاور نمایشگاه باشم، ایرادهای ریز و درشتش را پیدا کنم. با خیلیها مشورت کردم و نقدهای سالهای پیش را خواندم. حاصلش شد؛ ۱۰۷ مورد انتقاد. در مقدمه هم نوشتم این مطلب را مدتی پیش از نمایشگاه منتشر میکنم چون احتمال میدهم، بشود بسیاری از این مشکلات را امسال حل کرد.
از آن روز تا به حال هر بار که به نمایشگاه میروم با خود میگویم اگر چند نفر فقط چند روز همت میکردند، خیلی از این گرفتاریها امروز نبود. حالا تقریبا چهار سال بعد از آن نوشته، قرار است به نمایشگاه کتاب فکر کنم، حسرت میخورم که چرا اتفاقی که میتواند جشن بزرگ اهالی کتاب باشد، اینقدر به کام مردم تلخ است. چرا این جشن هیچ چیزش مثل جشن نیست. چرا به جای شکوه فقط عظمت دارد. چرا به جای کارآمدی، لقب بازار مکاره را یدک میکشد. چرا مخاطبانش بیش از هر چیز به دنبال تخفیف هستند.
چرا خیلیها فراموشش کردهاند. چرا در میان این همه استقبالکننده، چهرههای آشنای کمتری میبینم. بعد به این فکر میکنم که نمایشگاه امسال، خیلی هم توفیری با نمایشگاههای قبلی ندارد. تازه بزرگتر هم شده، اطلاعرسانی بهتری هم پیدا کرده، خرید کتاب خارجی هم راحتتر شده. پس چه اتفاقی افتاده؟ آن آدمها کجا رفتند؟ مگر همینجا نبود که کلی نویسنده. مترجم، ناشر و روزنامهنگار دور هم جمع میشدند و ۱۰ روز اردیبهشتی را درست مثل یک عیددیدنی باشکوه، دور هم میگذراندند؟
وقتی دوباره با خودم تمام انتقادها را مرور میکنم، اینکه اینجا نمایشگاه نیست، فروشگاه است، اینکه ناشران بینالمللی، ما و زبانمان را جدی نمیگیرند، اینکه نپیوستن ما به قوانین حقوق مولف از دنیا دورمان کرده، اینکه اطلاعرسانی میتوانست دقیقتر باشد، اینکه بخشهای تخصصی میتوانست جدیتر باشد، اینکه، اینکه، اینکه، فکر میکنم حتی اگر همه اینها هم درست شود، انگار یک جای کار میلنگد؛ انگار هنوز نمیشود که بشود.بالا رفتن سرانه مطالعه و آمارهای تولید و فروش کتاب، بیش از هر چیز نیازمند مخاطبی است که «حوصله» و «فراغت» دارد. پوانکاره و هایدگر هم باشی، وقتی عشقی نباشد که به خاطرش بنویسی و بخوانی، دستت به کتاب خواندن نمیرود. ممکن است عادت کتاب خریدن را ترک نکرده باشی، مثل تمام دوستتدارمهای پس از پایان یک رابطه که عادتی تاثر برانگیزند اما دلت به خواندن نمیرود.
آمار مصرف کالاهای فرهنگی، معمولا از طریق کسانی بالا میرود که نیازهای نخستینشان را برآورده کردهاند. وگرنه هشتت که گرو هفتت باشد، کتاب سیری چند؟
این را دیگر نمیدانم باید چه کرد؟ این را دیگر نمیدانم چگونه باید حل کرد. عقلم به جایی قد نمیدهد. تحلیلم به جایی نمیرسد مگر پهلوانی از غیب بیاید و کاری کند و الا تا اطلاع ثانوی هوای حوصله ابری است.
hamidreza_abak@yahoo.com
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد