26 - 11 - 2022
هیچوقت فیلمساز گرانقیمتی نبودم
شهرزاد همتی – وحید موسائیان، فیلمسازی است که به خودش سخت میگیرد، سراغ سوژههایی میرود که کمتر به آن توجه میشود و حالا هم بعد از حرف و حدیثهای فراوان فیلم «فرزند چهارم» را با بازیگرانی چون مهتاب کرامتی، حامد بهداد و مهدی هاشمی روی پرده دارد. این فیلم که به سفارش بنیاد فارابی در کشور سومالی ساخته شد با انتقادهای فراوانی در جشنواره فجر روبهرو شد هرچند موسائیان از نتیجه کار خود راضی است و برخلاف همکارانش از خاطرات خوب همکاری با بنیاد فارابی میگوید. گفتوگوی گروه فرهنگ روزنامه جهانصنعت را با این فیلمساز متفاوت بخوانید.
آقای موسائیان کارنامه کاری شما نشان میدهد که به مصائب و مشکلاتی که در کشورهای دیگر و بهخصوص کشورهایی که شرایط نابسامانی دارند علاقه دارید. در فیلم قبلی شما «گلچهره» نیز به مصائب هنرمندان کشور افغانستان پرداخته بودید. آیا برای خودتان رسالت خاصی در زمینه پیگیری این مصائب در نظر گرفتهاید؟
خیر. راستش من هیچگونه رسالتی برای خودم در فیلمسازی نمیبینم و فکر نمیکنم چنین رسالتی دارم که کاری برای مشکلات مردم در خارج از کشور انجام بدهم یا خارج از حیطه جغرافیای خودم فیلم بسازم. لب کلام این است که فیلم ساختن در همین جا و خاک خودم هم خیلی سخت است چه برسد به فیلمسازی در کشوری مثل سومالی که در وضعیت جنگ داخلی و قحطی مردم آن شرایط نا به هنجاری را میگذرانند. نکته این است که گاهی موضوعاتی که ذهن فیلمساز را درگیر میکنند بدون قصد خاصی او را به سمت خودشان میکشند. مثلا جرقه ساخت فیلم «گلچهره» از برخورد خبری درباره فیلم خانه ملی افغانستان برای من پیش آمد. یا همین فیلم «فرزند چهارم» قرار بود فیلمی سفارشی از بخش مستند بنیاد فارابی باشد. مسیر فیلمسازی را گاهی جاهای دیگری مشخص میکند هر چند نوع نگرش فرهنگی فیلمساز هم موثر است اما من صرفا چنین رسالتی برای خودم نمیبینم و بهطور کلی هم فیلمساز رسالتمداری نیستم. با اینکه لوکیشن دو فیلم اخیر من خارج از ایران بود اما سعی شد به کشور خودمان نگاه ویژهای شود اما این را هم باید بگویم که فیلم «گلچهره» میتوانست نمونه بارزی باشد که چقدر نگاه بسته به فرهنگ در همه جای جهان اتفاق میافتد و در چنین شرایطی اهالی فرهنگ چگونه باید با این نگاه بسته مبارزه کنند.
پس شما دوربین خودتان را در دو فیلم اخیرتان یعنی «فرزندچهارم» و «گلچهره» در زاویه دید نگاه هنرمند قرار دادید؟
میتواند این هم باشد. گلچهره در واقع تلنگری بود به نگاه متحجری که در هر کشوری میتواند به هنر آسیب برساند کمااینکه قبل از ساخت فیلم حدود دو سال برای تصویب فیلمنامه آن مشکل داشتم و مسوولان امر فکر میکردند این فیلم تعابیری به خودی میکرد و میگفتند تو شیطنت زیادی در فیلمنامهات کردهای. اما بحث ما این بود که به عنوان فیلمساز وظیفه داریم که فیلمساز زمان خود هم باشیم و در حیطه خود فیلم بسازیم و گلچهره تلنگر بهموقعی بود که زده شد وگفته شد. در «فرزند چهارم» هم همینطور بود. درست است فیلمی با بازیگران حرفهای ساختم اما تلاش کردم این آدمها را به خدمت موضوعی بگیرم که صرفا داستانی و دراماتیک نباشد و بلکه تصویری باشد از آلام و دردهای بشری که در قرن ۲۱ با مصیبتهای عجیبی دست به گریبان است. کما اینکه فیلم از نگاه من فیلمساز به مسایل کشور خود هم نقد اجتماعی دارد. شما در نظر بگیرید ما در «فرزند چهارم» مردی را داریم که کارخانه کفش دارد و کفشهایش به خاطر واردات کفش روی دستش مانده و تجارت او نابود شده و زن داستان ما هم که بازیگری را کنار میگذارد و از کودکان کار عکاسی میکند. این همان نقدهایی بود که گنجانده شد و مسایلی بود که من فیلمساز با آن در جامعه دست به گریبان هستم.
انتقادی که به «فرزند چهارم» وارد میشد این بود که چون از ابتدا قرار بوده فیلم مستند باشد، نتوانسته است در قالب درام بگنجد، چقدر این نقد را قبول دارید و اصلا چه شد که از ساخت یک مستند به ناگهان با فیلمی پر از ستاره مواجه شدید؟
شاید فیلم در جشنواره و در برج میلاد درست دیده نشد چون حواشی بسیاری برایش ساختند. اما تلاش من این بود فیلمنامه با قصه همراه باشد کما اینکه وقتی فیلم را خارج از برج میلاد با مردم میدیدیم متوجه میشدیم که مردم با قصه فیلم همراه بودند و چقدر جاهایی که فیلم نشاندهنده تصاویر انسانی بود تحت تاثیر قرار میگرفتند این ماجرا منهای بازتاب برج میلاد بود و همه این هجمهها نهتنها به خاطر سازندگان فیلم بلکه به خاطر سفارشدهنده فیلم یعنی بنیاد فارابی هم بود. من سعی کردم تمام عناصر داستان را حذف کنم و همه شخصیتها با هم معنا داشته باشند و وقتی در یک سفر با دردهای مشترک همراه میشوند شخصیت آنها بروز داده شود. در ادامه این را بگویم که من تمام تلاشم این بود که داستانم را در بستر مستند نشان دهم اگر من به سمت سینمای شسته و شیک رفته بودم و میتوانستم عناصر ملودرام داستان را بیشتر بکنم بهزعم شما میشد فیلمی که دوست داشته باشید. اما من تلاش کردم تمام جنبهها را حفظ کنم و در فیلم تلاش شد تلفیق دوگونه درام و مستند باشد. فیلم در ابتدا قرار بود مستند باشد، من زمانی که برای بازبینی صحنهها به موگادیشو و سومالی رفتم، آنجا مستندسازانی بودند که کار مستند میکردند و فکر کردم شاید این از تازگی ماجرا کم کند و فکر کردم شاید بشود به یک داستان تکیه کرد و با مشورتی که با پژمان لشکریپور که آن زمان معاون فرهنگی فارابی بودند کردم و همینطور با آقای نجاریان قائممقام فارابی جلسات زیادی داشتیم و واقعیت این بود که برای اولین بار فیلمی در سینمای ایران در آفریقا بساط فیلم سینمایی راه بیندازد و جذابیت ایجاد کند و شاید بتوانیم مخاطب بیشتری را جذب کنم.
خودتان به حواشی که برای فیلم پیش آمد اشاره کردید، کمی درباره این حواشی توضیح دهید…
بیشتر شایعات در مورد هزینههای فیلم بود و تلاش کردند که نه سازندگان که بیشتر سفارشدهندگان فیلم را زیر سوال بردند. این در حالی بود که فیلم ما گران نبود و با همان بودجهای ساخته شد که خیلی از فیلمهای آن سال فجر در داخل کشور هزینه کردند. با اینکه همه چیز گران شده بود وقتی دلار چهار هزار تومان شد روی همه چیز اثر گذاشت و ما هم که در شاخ آفریقا گیر کرده بودیم و کلی مضیقه بودجه داشتیم حتی کار ما را این مشکلات تا آستانه تعطیلی کشاند. خوشبختانه چون موضوع فیلم به جمعیت هلالاحمر ربط داشت تمام تلاشش را کرد که فیلم متوقف نشود. حواشی از این زاویه بود و عدهای فراموش کردند این فیلم با توجه به اینکه یک گروه از سینمای ایران وارد کشوری مثل سومالی شده بود میتوانست اعتبار زیادی را برای سینمای ایران بیاورد و نشان دهد با چه تلاش و زحماتی کارهای نشدنی را شدنی میکنیم.
هزینه ساخت فیلم برای شما چقدر تمام شد؟ خاطرم هست که در زمان اکران فیلم در جشنواره بودجه فیلم شما ۴ میلیارد تومان اعلام شد؟
خیر، این رقمها نبود و به اندازه بودجهای بود که در سینمای معمول به کار میرود. میگفتند چهار میلیارد هزینه شده در حالی که کل هزینههای ما رقمی حدود یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان شد. البته باید به این رقم کمکهای لجستیک هلالاحمر را اضافه کرد. البته لفظ فاخر به فیلم ما داده شد، من فکر میکنم لفظ فاخر به لحاظ موضوع و به لحاظ اینکه فیلم ساختن در این شرایط و در ارتباط با رنج بشریت بود به فیلم ما مربوط میشود نه از لحاظ هزینهها.
چه شد که فیلم شما جزو پروژههای فاخر بنیاد فارابی محسوب شد؟
واقعیت این است که نمیدانم بحث فاخر از کجا وارد فیلم «فرزند چهارم»شد. و تعریفی که در جامعه از فاخر است به بیگ پروداکشن پشت فیلم باز میگردد. اما فیلم ما اصلا بیگ پروداکشن نبود و فیلم ما در جایی اتفاق میافتاد که سهلالوصول نبود و فارابی هم به همین دلیل به آن حسن نظر داشت و میگفت افتخار میکنیم برای آن مردم کاری کنیم و فکر میکنم فاخر بودن این اثر از دید فارابی هم همین بود. اگر بنا بود که با آن نگاه بهطور معمول که به فیلمهای فاخر میشود به فیلم فرزند چهارم هم میشد، مسلما بودجهای در حد عنوانی که به فیلم دادند باید به آن تعلق بگیرد. من هیچوقت فیلمساز گرانقیمتی نبودم، من وقتی فیلمم را با حداقل قیمت میساختم که دیگر میلیاردی ساختن باب شده بود. اما ما نسلی بودیم که از سینمای کوتاه و مستند آمده بودیم و هیچوقت درگیر اینکه به سینما به عنوان ابزار تجاری نگاه کنیم نبودیم. هیچوقت ما گرانقیمت نبودیم و حمایت آنچنانی نداشتیم در فارابی هم صحبت در ابتدا این بود که ما بودجه آنچنانی نداریم و اگر دوست داری و میتوانی بسازی بیا واگر فکر میکنی میتوانی از بودجه آنچنانی استفاده کنی اشتباه کردی.
انتخاب بازیگران چطور پیش رفت و آیا آنها هم به خاطر موضوع فیلم از دستمزدشان گذشتند؟
همانطور که من وارد این شرایط شدم و چشمداشت مالی نداشتم، بازیگران هم با همین انگیزه با برخورد به موضوع و اتفاقاتی که ممکن است یکبار برایشان بیفتد وارد شدند و شاید باور نکنید اگر بگویم دستمزدی کمتر از حد معمول در سینمای ایران گرفتند. شما احتمالا اگر کارمندی را به مناطق بد آب و هوا بفرستید به او اضافه حقوقی به خاطر مکان بد آب و هوا پرداخت میکنید اما این بازیگران ما این طلب را نکردند چون فکر میکردند این تجربه دیگر برای آنها پیش نمیآید. سومالی دولت ندارد و شبهنظامیان آن را اداره میکنند و زندگی اهالی به سختی پیش میرود چه برسد فیلمسازان که میتوانند بالقوه مورد هجوم و حمله باشند.
آیا در سومالی هم مشکلاتی برای شما و گروهتان پیش آمد؟
اتفاقات زیادی افتاد. تنها نهادی که از ایران در این کشور حضور داشت هلالاحمر بود و میدانست از چه طریقی میتوانیم صحنههای مورد نظر را بگیریم. هر حمایتی میشد توسط هلالاحمر صورت میگرفت. ضمن اینکه گروه ما بارها به عملیات انتحاری و آدمربایی تهدید شد و خوشبتانه شانس زیادی آوردیم. به اضافه بیماریهای واگیرداری که وجود داشت و ما نگران مهتاب کرامتی بودیم که بچههای بیمار را به آغوش میکشید و مدام در معرض این بیماریها قرار داشت.
انتخاب بازیگران شما چه طور بود و در ابتدا هم به همین بازیگران فکر میکردید؟
مهتاب کرامتی با توجه به اینکه جزو فعالان سازمان یونیسف است انگیزه مضاعفی داشتند و از همان ابتدا به او فکر میکردم و آقای مهدی هاشمی شخصیت مظفری بود که در فیلم داشتم و در طول کار با حامد بهداد آشنا شدم و فکر کردم میتوانم از تواناییهایش استفاده کنم.
از عملکرد فارابی در طول ساخت فیلم راضی بودید؟
بله. خیلی خوب بود. شاید حس روحی که در فیلم قرار بود بیاد به همه ما منتقل شده بود از جمله به سفارشدهندگان. مثلا نگرانی خیلی زیادی برای آقای میرعلایی وجود داشت و خیلی میخواست فیلم به سرانجام برسد و برای من تجربه منحصربهفردی بود. من فکر میکنم که بنیاد فارابی زحمت کشید و هم حرفهای زیادی شنید.
آقای موسائیان در روزی با شما گفتوگو میکنم که روز پایان عمر این دولت محسوب میشود. شما از مسوولان فرهنگی بعدی که روی کار خواهند آمد چه انتظاری دارید؟
من فکر میکنم حواشی که به سینمای ایران وارد شده آن را از اصل سینمای ایران که همانا ترویج و گسترش سینما بود دور کرده است و امیدوار هستیم در دوره و فصل جدید سعی شود که سینما را قدر بدانیم و باعث شویم که مردم از چیزی به اسم سینما دفاع کنند، از مسایلی که ما به آن مبتلا شدیم و بازتاب رسانهای فراوانی داشت، پرهیز کنیم. من فکر میکنم در این حال مشخص میشود سینما چه دستاوردهایی میتواند داشته باشد ما نیاز به آرامش داریم.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد