25 - 12 - 2019
وای بر مغلوب
غلامحسین ساعدی نویسنده و پزشک معاصر ایران ۲۴ دی ۱۳۱۴ در تبریز و در خانوادهای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. پدرش، علیاصغر، کارمند دولت و مادرش، طیبه، خانهدار بود. اگرچه پدربزرگ مادری او از مشروطهخواهان تبریز بود و خانواده پدریاش در دستگاه ولیعهد وقت، مظفرالدینشاه، شغل و مقامی داشتند ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود.
در مهرماه ۱۳۲۱ دوره ابتدایی را در دبستان بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهینامه ششم ابتدایی خویش را بگیرد. علیاکبر ساعدی، برادر غلامحسین، درباره برادرش و مدرسه طالقانی (منصور سابق) تبریز میگوید: «غلامحسین ساعدی پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان بدر، کوچه غیاث در خردادماه سال ۱۳۲۷ گواهینامه ششم ابتدایی گرفت و در مهرماه همان سال برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان منصور شد. دبیرستان منصور در زمینی بنا شده بود که قبلا قبرستان بود. هنگامی که منصور استاندار آذربایجان شده بود این دبیرستان سروسامان گرفت و برای همین نام منصور را روی دبیرستان ما گذاشته بودند. دبیرستان خیلی خوبی بود، معروف بود، اتوریته داشت و خیلی هم از خانه ما دور نبود.»هنگامی که در دبیرستان مشغول تحصیل بود اولین داستانهایش در هفتهنامه دانشآموز چاپ شد. همچنین داستان بلندی به نام ازپانیفتادهها نوشت که مجله کبوتر صلح آن را به چاپ رساند. در نوجوانی به سازمان جوانان فرقه دموکرات آذربایجان پیوست و در ۱۷ سالگی مسوولیت انتشار روزنامههای فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را بر عهده گرفت. در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که ۱۸ سال داشت به اتهام همکاری با فرقه، مدتی در زندان شهربانی تبریز حبس شد. ساعدی در خردادماه ۱۳۳۳ توانست دیپلم طبیعی خود را بگیرد و یک سال بعد و در ۲۰ سالگی در دانشگاه تبریز تحصیل پزشکی را آغاز کرد.
دانشگاه و تحصیل پزشکی
دوران دانشجویی ساعدی در تبریز با فعالیتهای سیاسی و شرکت در جنبشهای دانشجویی و آشنایی و دوستی با افرادی چون صمد بهرنگی همراه بود. وی در همین دوران نوشتن داستان کوتاه را نیز با جدیت بیشتر پیگیری کرد. داستانهای شکایت و غیوران شب و نمایشنامه سایههای شب حاصل آن دوره کاری اوست. او همچنین در همین زمان مجموعهداستان کوتاه شبنشینی باشکوه را در تبریز منتشر کرد و نمایشنامه کلاته گل را نیز بهصورت مخفی در تهران به چاپ رساند.
تهران، سربازی و روانپزشکی
به دلیل محتوای مقالهها و داستانهایش، با وجود داشتن مدرک پزشکی، بهعنوان سرباز صفر در پادگان سلطنتآباد تهران خدمت کرد و از همین دوران با محافل ادبی و هنری تهران آشنا شد و داستانهای او در مجله سخن به چاپ رسید. وی تحصیلات خود را با درجه پزشکی عمومی و دکترای تخصصی روانپزشکی در تهران به پایان رساند. در بیمارستان روانی روزبه مشغول کار شد و پیش از اینکه حرفه پزشکی را به نفع نویسندگی رها کند، در مطبش که در خیابان دلگشادر تهران قرار داشت، بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه میکرد.
نویسندگی و نمایش
نخستین نوشتههای ساعدی در سال ۱۳۳۲ منتشر شد و چند سال بعد با چوببهدستهای ورزیل و پنج نمایشنامه درباره انقلاب مشروطه نام او در ردیف نمایشنامهنویسان مهم ایران قرار گرفت. ساعدی با چوببهدستهای ورزیل، بهترین بابای دنیا، تکنگاری اهل هوا، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت،پرواربندان، دیکته و زاویه و آی باکلاه! آی بیکلاه، و چندین نمایشنامه دیگری که نوشت، وارد دنیای تئاتر ایران شد و آزمونهای قابل توجهی در نویسندگی گونه نمایشنامه کرد و سرانجام همراه نمایشنامهنویسان جدیتری مانند بهرام بیضایی و اکبر رادی و نویسندگان دیگری چون علی نصیریان، رحیم خیاوی، بهمن فرسی، عباس جوانمرد، بیژن مفید، آربی آوانسیان، عباس نعلبندیان و اسماعیل خلج سهمی در دگرگونی تئاتر ایران را در سالهای ۱۳۵۰–۱۳۴۰ یافت.
کار مطبوعاتی
ساعدی علاوه بر نوشتن چندین قصه و نمایشنامه و تکنگاری، چند مورد تجربه مطبوعاتی هم داشت که یکی از آنها سردبیری مجله انتقاد کتاب بود و دیگری هم مجله الفبا. وی پس از مهاجرت از ایران و اقامت در فرانسه هم تا مدتی به فعالیتهای مزبور پرداخت.
زندان
در خردادماه سال ۱۳۵۳، حین تهیه تکنگاری شهرکهای نوبنیاد، توسط ساواک دستگیر میشود، قبل از این نیز بارها توسط ساواک و شهربانی دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.
حتی یک بار بر اثر شکنجه در بیمارستان جاوید بستری شد اما این بار (خرداد ۱۳۵۳) ابتدا به زندان قزلقلعه و سپس به زندان اوین منتقل میشود که این وضعیت به مدت یک سال ادامه پیدا میکند.
پس از آزادی از زندان، سه داستان گور و گهواره، فیلمنامه عافیتگاه و داستان کلاته نان را نوشت و در سال ۱۳۵۷ به دعوت انجمن قلم آمریکا روانه این کشور شد و سخنرانیهای متعددی در این کشور انجام داد.
احمد شاملو درباره تجربه زندان ساعدی و احوالات او پس از آزادی چنین میگوید: آنچه از او زندان شاه را ترک گفت، جنازه نیمجانی بیش نبود. آن مرد، با آن خلاقیت جوشانش، پس از شکنجههای جسمی و بیشتر روحی زندان اوین، دیگر مطلقا زندگی نکرد. آهستهآهسته در خود تپید و تپید تا مُرد.
وقتی درختی را در حال بالندگی اره میکنید، با این کار در نیروی بالندگی او دست نبردهاید بلکه خیلی ساده او را کشتهاید. ساعدی مسائل را درک میکرد و میکوشید عکسالعمل نشان دهد. اما دیگر نمیتوانست. او را اره کرده بودند.
تخلص
ساعدی سالها با نام مستعار «گوهرِ مراد» آثار خود را منتشر میکرد. عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی، معتقد است ساعدی نام مستعارِ «گوهرِ مراد» را براساس نام اثری عرفانی از حزین لاهیجی اختیار کرده است. اما ساعدی در گفتوگویی منتشرنشده درباره انتخاب این نام گفته است که در پشت خانه مسکونیشان در تبریز، گورستانی متروک بود و او گاه ساعتها در این گورستان قدم میزده و در یکی از دفعات چشمش به گور دختری به نام گوهرمراد میافتد که بسیار جوان از دنیا رفته بوده، و همانجا تصمیم میگیرد تا از نام او بهعنوان نام مستعار خودش استفاده کند.
درباره زبان فارسی
ساعدی که خود آذری بود و به زبان مادری خویش نیز بسیار علاقهمند بود، درباره زبان فارسی و جایگاهش در ایجاد همبستگی و نقش آن در وحدت ملی ایرانیان، در گفتوگویی با رادیو بیبیسی چنین گفت: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من میخواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.»
ساعدی و سینما
سه فیلم براساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شده است: گاو (اقتباسشده از داستان چهارم عزاداران بَیَل) و دایره مینا (اقتباسشده از داستان آشغالدونی) هر دو به کارگردانی داریوش مهرجویی، و آرامش در حضور دیگران براساس داستانی به همین نام به کارگردانی ناصر تقوایی. پرویز جاهد میگوید که غنای تصویری، نگاه اجتماعی و نقادانه و ساختار دراماتیک قویِ فیلمنامههای ساعدی سبب شده آثار ساختهشده برمبنای این فیلمنامهها، فیلمهای موفقی در کارنامههای خالقانشان باشد.
نمایشنامه
ساعدی نخستین نمایشنامه خود را با نام پیگمالیون را در ۲۱سالگی نوشت.
۱۳۳۹- کار بافکها در سنگر ۱۳۴۰- کلاته گل ۱۳۴۲- ده لالبازی (۱۰ نمایشنامه پانتومیم) ۱۳۴۴- چوببهدستهای ورزیل ۱۳۴۴- بهترین بابای دنیا ۱۳۴۵- پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت ۱۳۴۶- آی باکلاه، آی بیکلاه، انتشارات نیل ۱۳۴۶- خانه روشنی (پنج نمایشنامه) ۱۳۴۷- دیکته و زاویه (دو نمایشنامه)
۱۳۴۸- پرواربندان ۱۳۴۹- وای بر مغلوب ۱۳۴۹- ما نمیشنویم (سه نمایشنامه) ۱۳۴۹- جانشین ۱۳۵۰- چشم در برابر چشم ۱۳۵۲- مار در معبد ۱۳۵۲- قوردلار ۱۳۵۴- عاقبت قلمفرسایی (دو نمایشنامه) ۱۳۵۴- هنگامه آرایان ۱۳۵۵- ضحاک ۱۳۵۷- ماه عسل[۲۳] مجموعه داستانها[ویرایش]
نخستین اثر داستانی او به نام خانههای شهر ری در ۱۳۳۶ در تبریز منتشر شد.
۱۳۳۴- خانههای شهر ری ۱۳۳۹- شبنشینی باشکوه ۱۳۴۳- عزاداران بَیَل (هشت داستان پیوسته) ۱۳۴۵- دندیل (چهار داستان) ۱۳۴۵- گور و گهواره (سه داستان کوتاه) ۱۳۴۶- واهمههای بینامونشان (شش داستان کوتاه) ۱۳۴۷- ترس و لرز (شش داستان کوتاه پیوسته) ۱۳۷۷- آشفتهحالان بیداربخت (ده داستان کوتاه)
رمان
۱۳۴۴- مقتل ۱۳۴۸- توپ ۱۳۵۳- تاتار خندان ۱۳۵۵- غریبه در شهر جای پنجه در هوا (ناتمام)
فیلمنامه
۱۳۴۸- فصل گستاخی، تهران: انتشارات نیل ۱۳۴۹- ما نمیشنویم، تهران: انتشارات پیام ۱۳۵۰- گاو ۱۳۵۷- عافیتگاه، تهران: انتشارات اسپرک
۱۳۶۱- مولوس کورپوس چاپنشده- دایره مینا
چاپنشده- رنسانس

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد