20 - 03 - 2020
پاتوق مشاهیر فرهنگی
کاظم طباطبائی*-سال ۱۳۰۶ خورشیدی یا ۱۹۲۷ میلادی بارون خاچیک که از ارمنستان غربی به ایران آمده بود نمیدانست کلنگی که برای ساخت مهمانسرا یا هتلی در قلب خیابان نادری بر زمین میزند، یکی از ماندگارترین و بنامترین هتلها و کافههای تهران را بر پرده همواره دیدنی تاریخ ثبت میکند.
هتل نادری یا بهتر و بر زبانتر بگوییم کافهنادری دومین هتل برجسته آن روزهای تهران به دنبال گراندهتل در لالهزار بود.
آقای خاچیک مادیکیانی و خانواده با بلبشو شدن اوضاع در ارمنستان و مشکلاتی که با ترکها پیش آمده بود دیدند سالمتر و بهتر این است که مانند چند عضو دیگر خانواده و بستگان و دوستان به سرزمین همسایه جنوبی که امنتر و بیسروصداتر است بروند و عطای اشغالگران بیمروت را به لقایشان ببخشند.
بستگان بارون خاچیک به دنبال اقوام دوری که داشتند و آنها در منطقه دورود و بروجرد ساکن شده بودند به آنجا رفته و به نوعی لُر شده بودند که معروفترین آنان موسیقیدان برجسته ارمنی ایرانی لوریس چکناواریان است که به گفته خودش شناسنامهاش صادره از بروجرد است و خواهناخواه لُر شناخته میشود.
پس باید گفت که بارون و لوریس معروفترین ارمنی لُر ایران هستند و تا به حال نمونه دیگری معرفی و مشاهده نشده است.
هتل و کافه نادری در زمینی۲۵۰۰ متری و با زیربنای ۱۵۰۰ مترمربع طی دو سال ساخته و آماده بهرهبرداری شد اما دو بخش عمومیتر آن یعنی رستوران و کافیشاپ از چند ماه پیشتر به راه افتاده و پذیرای بسیاری از ایرانیان معروف و بنام یا معمولی و گمنام بودند. در آن روزها چهرههای بسیاری را میتوانستی پشت میزهای کافه نادری مشاهده کنی و شاید همین یکی از دلایلی بود که به کل مجموعه عنوان و لقب کافهنادری دادند. کافه برای خود پاتوقی شد و در تهران کمپاتوق آن روزها این خود مکانی جدید یافته بود.
به کافه که پا میگذاشتی پروفسور هشترودی را بر میزی میدیدی که با ابوالقاسم انجوی شیرازی در حال قهوه یا چای خوردن بودند. کمی آن طرفتر لطفعلی صورتگر را میدیدی با همسر انگلیسیاش که به یاد خیابان آکسفورد و مارپل ارچ لندن چای میانصبحی خود را صرف میکردند. هنوز این محل جایگاه نوآمدگان و قلم تازهها را نیافته بود پس چهرههایی چون صادق هدایت، ابوالحسن صبا و نیما یوشیج را کمتر میدیدی و اگر در معیت چهرهای جاافتاده و شهرتی که با ذکر و یاد نام ایشان تازه به عرصه رسیدهها نیز در گزارشها و اخبار با عنوان نامی برده میشد.
به یاد آوریم که از سالهای اولیه حکومت رضاخانی سخن میگوییم. پس بسیاری از آنان که امروزه حتی سلام و علیک با آنان را خاطره و افتخار میدانیم اکثر نوجوان و بچه مدرسهای بودند و سرشان را بعدا از میان سرها به درآوردند.تصویر شماری از این چهرهها با عنوان مشاهیر در حافظه فرهنگی تاریخی ایرانی را میتوانید بر دیوار حائل بین دو سالن کافیشاپ و رستورانهای نادری مشاهده کنید- تصاویری از حدود ۵۰ تن از مشاهیر نامدار عرصه ادب- هنر و فرهنگ این سرزمین که به یاد و خاطرهشان باید مفتخر باشیم که در انباره یادها و یادبودهای ما جایی بسزا و در مقام و شأن خویش را دارا هستند.
صفحات این آلبوم رنگین و پرنقش را که در گشت و گذار خود ورق میزنم چنین به نظر میآید که دانشنامه فرهنگ و ادب سرزمین مادری را در دست دارم و به تصاویری میرسم که هر یک یاد و خاطرهای بر جای میگذاردهاند و در هر گلشن و باغ اندیشه و سگال چه قفسهای کوچک باشد و چه قفسههایی ویتریندار بزرگ چند طبقه هر یک بو و رنگ خود را دارند و آنچه به مشام میرسد نکوست و شمیم بوی خاک و جانافزا. نمیدانم از کدام بگویم و چه بگویم، از صادق هدایت، رحمت الهی، محمود حسابی، ناظرزادهکرمانی، ابراهیم باستانیپاریزی، بزرگ علوی، شهریار، فریدون مشیری، نادر نادرپور و سیمین بهبهانی بگیر و به قول معروف بیا تا محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، جمشید مشایخی، خسرو شکیبایی، فخری خوروش، مهدی خالدی، جلال آلاحمد، احمد شاملو تا صاحب زمستان و سراینده افسانه و آی آدمها.
در این گلزار و گلشن همه را میبینی و اگر مانعت نشوند همه را میخوانی از قصه و داستان تا شعر و ترانه، از فیلم و سریال تا تئاتر و نمایش و خلاصه همه چیز را میخواهی از همه آنانی که میبینی تصور میکنی بر سر سفرهای نشاندهاند تو را که همه غذاها و آشامیدنیها بر سر سفره است و چنان پر و پیمان که به خود میبالی که تو را لایق نشست بر خوان مائدههای ادب و فرهنگ ایرانت دیدهاند که منادیشان به ندا و صلابت آمده و تو را با همه گرسنگی و کمخوراکیات در جمع ادبخواهان و فرهنگطلبان قرار داده است.
عکسها و تصاویرشان را که میبینی تازه میفهمی چقدر گرسنه و زار و ناتوانی و آرزو میکنی باز هم تو را صدا دهند و بخوانند.
باید از کافه نادری و مجموعه آن سپاسگزار باشیم که ثروتهای همواره ماندگاری که داریم را با نمایش عکسهایشان دگربار به یاد ما آوردند و هر یک تصمیم گرفتیم از اینجا که خارج شدیم سری به روبهروی دانشگاه یا کریمخان بزنیم و بعضی کتابهای فراموش شده را گرفته و با هم به خانه رویم.
*روزنامه نگار
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد