6 - 09 - 2017
پاشنه آشیل اداره کشور
«جهانصنعت»- یکی از مهمترین اقدامات دولتها پس از انتخابات، برنامهریزی برای پاسخگویی به مطالبات مردم و انجام شایسته امور کشور است. از ضروریترین وسایل دستیابی به این مهم نیز انتخاب مدیران شایسته و کارآمد است. اهمیت انتخاب مدیران براساس شایستهسالاری و رعایت قواعد مدیریتی به حدی است که با نگاه به میزان توانایی مدیران چه برای کابینه و چه مدیران میانی میتوان موفقیت یا عدم موفقیت دولت را پیشبینی کرد. توجه به وجود شاخصهایی نظیر میزان تسلط افراد و سطح توانایی آنان در حوزه تخصصی و میزان آشنایی با چالشها و حوزه و توانایی حل آن از شاخصهایی است که دولت باید برای انتخاب مدیران در نظر گیرد و طبق آن کابینهسازی کند. اما نکته مهم اینجاست که چرا دولتهای جمهوری اسلامی مدیرانی پرورش نمیدهند که در برهههای زمانی حساس همچون تعیین وزرا، معاونان و مدیران ارشد و میانی از آنها استفاده کنند و مجبور نشوند از دایره مدیران بسته، فردی کارآمد انتخاب کنند؟ از همین رو است که «کفگیر به ته دیگه خورده»؛ جملهای که چندی پیش سعید حجاریان هنگام تشکیل کابینه دولت دوازدهم بیان کرد، جملهای که به درستی مبین وضعیت ایران در تربیت و پرورش مدیران برای فضای سیاسی کشور بوده است. حجاریان در شرایطی این جملات را مطرح کرد که روحانی آماج حملات زیادی برای انتخاب کابینه خود بود در حالی که این سوال مهم مطرح بود که چقدر دست روحانی برای انتخاب فرد اصلح در میان وزرا باز بوده است. درست است که روحانی سعی کرده در انتخاب کابینه، قوانین لازم برای انتخاب مدیران شایسته را رعایت کند اما به واسطه برخی تاکیدها و حواشی برخی جریانها در مجلس و همچنین توجه به حساسیتهای بالادستی، کار خود را برای انتخاب شایسته مدیران سخت کرد و این مغایر با رویکرد روحانی در خصوص شایستهسالاری فراگیر بود.
هرچند روحانی در انتخاب برخی وزرا از جمله وزیر نفت یا وزیر امور خارجه بهترین گزینهها را انتخاب کرد اما سوال اینجاست که جز زنگنه یا ظریف، چه کسی وجود داشت که میتوانست قدرت چانهزنی بینالمللی داشته باشد؟ اگر بضاعت روحانی در همین حد بود، چرا در این چهار سال تلاشی برای پرورش مدیران کارآمد نکرد؟ اگر وزارتخانه صنعت، معدن و تجارت جدا شود، چه کسی بهتر از شریعتمداری میتواند بار وزارتخانه معدن را به دوش بکشد؟ روحانی به واسطه رای بالایی که در انتخابات از آن خود کرد، باید رویهای در انتخاب مدیران ارشد و میانی انتخاب میکرد تا خسارتهای موجود در خصوص برخی عملکردها جبران شود. روحانی در ایام تبلیغات انتخاباتیاش از انتخاب شایستهسالاری مدیران و کاهش سن آنان سخن گفت اما آنچه باعث شد او متوجه اهمیت انتخاب مدیران شود، استیضاحهایی بود که توسط مجلس دهم صورت گرفت با وجود اینکه مجلس همراه او بود اما ناکارآمدی برخی وزرا به او ثابت شد. البته این محدود به وزرا نیست بلکه او در دیدار با وزرا و مدیران ارشد دولتی انتقادهایی صریح به برخی از مسوولان وارد و از دفاع نکردن آنان در انتخابات گلایه کرد.
به هر حال از زمان تشکیل کابینه گذشته و اکنون وقت انتخاب مدیران میانی است که باید از سوی وزرا و معاونانشان انتخاب شود. مشکلی که احتمالا گریبان وزرا و معاونان آن را خواهد گرفت، این است که افراد قابل اعتمادی و کاردانی در سطح مدیریت وجود ندارند چراکه مهمترین مشکلی که در طول چهار دهه گذشته در کشورمان وجود دارد، خلأ نیروی انسانی و عدم کادرسازی مدیران متخصص است. مشکلی که حالا در دولت دوازدهم خودش را بیش از گذشته نشان داده است، وظیفه کادرسازی و پرورش مدیران را بیش از پیش بر دوش دولت میگذارد.
البته در جمهوری اسلامی دولتها چندان علاقهای در این زمینه از خود نشان ندادهاند و این را به خوبی میتوان در وضعیت انتخاب وزرای کابینه دید. نه دولت اصلاحات و نه دولت احمدینژاد و نه حتی خود حسن روحانی در طول این سالها به این مساله بیتوجهی کردهاند. بیتوجهی که به نظر میرسد در نهایت به ضرر کشور و خود دولتها تمام میشود. اکبر هاشمیرفسنجانی تنها کسی از میان دولتمردان ایرانی بود که تا اندازهای به تربیت مدیران پرداخت که در نهایت هم دولت محمد خاتمی و حسن روحانی از محصول دست او بهرهمند شدند. اسحاق جهانگیری، محمدباقر نوبخت و … از جمله کسانی هستند که زیر دست هاشمیرفسنجانی پرورش پیدا کردند و توجه و اعتماد او به این افراد موجب شد تا امروز دست روحانی در انتخاب معاون خود کوتاه نماند. طی کردن سلسله مراتب شغلی و رسیدن به یک جایگاه مدیریتی مسالهای است که به کلی در فضای سیاسی کشور نادیده گرفته میشود. مسالهای که اسحاق جهانگیری در زمان مناظرههای انتخاباتی ریاست جمهوری به آن اشاره کرد. او در پاسخ به قالیباف که گفته بود چرا در انتخابات شرکت میکنید، گفت: «من باید شرکت کنم چرا که از فرمانداری کارم را شروع کردهام و حالا پس از معاونت ریاست جمهوری میخواهم به عنوان رییسجمهور انتخاب شود.» و این سخنان جهانگیری تببینکننده این است که مدیران جوان و ارشد کشور ما پیشرفتهای پلکانی ندارند و ناگهان از یک سمت کوچک در یک اداره به یک مدیر ارشد یا حتی معاون انتخاب میشوند.
اما پیش از آنکه دولت مسوولیتی برای پرورش مدیران برعهده داشته باشد این وظیفه را باید احزاب به دوش بکشند. وظیفهای که در کشورهای کمتر توسعهیافته همچون کشور ما معمولا مغفول میماند. اگرچه در ایران احزاب چندان نمیتوانند فرصت بروز و ظهور پیدا کنند و این از فضای سیاسی کشور نشأت میگیرد اما همان احزاب کم و محدود هم چندان تمایلی برای این مساله از خود نشان نمیدهند. نگاهی به جناحهای اصولگرا و اصلاحطلب به خوبی موید این مطلب است که احزاب سرپای ایران هیچ قدمی برای تربیت مدیران برنداشتهاند. احزاب اصولگرا مثل حزب موتلفه اسلامی، جبهه پایداری و امثالهم در هنگام معرفی چهرههای انتخاباتی برای ریاست جمهوری هم با مشکل روبهرو بودند چه برسد به انتخاب مدیران اصلح.
در مقابل احزاب اصلاحطلب با چهرههای جوان سعی کردهاند در جهت کادرسازی حرکت کنند و تلاش آنها معرفی چهرههای جدید در عرصه سیاسی بوده است. معرفی فهرست امید در مجلس و شوراهای انقلاب اسلامی بر همین پایه است. با این حال از آنجایی که جوانگرایی آنها خالی از تجربه مدیریتی است اقداماتشان بیشتر با خطا و اشتباه همراه بوده است تا تقویت بنیانهای مدیریتی کشور…………….
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد