26 - 05 - 2020
پلان آخر، ایست قلبی
صدیقه کیانفر، بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون صبح دیروز در منزل شخصی خود به علت ایست قلبی درگذشت. کیانفر از کهنهکاران عرصه نمایش به خصوص در رادیو بود و فیلمهای زیادی را در سینما با حضور خود آراست؛ نقشهایی که به طور عمده با محوریت نقش مادر و مادربزرگ بود. وی تا واپسین روزهای عمر خود از نبود پیشنهاد کاری از کارگردانها و مسوولان گلایه میکرد و دلیل بیماری خود را بیکاری میدانست. مراسم تشییع پیکر هنرمند فقید کیانفر، ساعت ۱۰:۳۰ روز چهارشنبه هفتم خردادماه در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) برگزار میشود.
آنچه در ادامه میخوانید روایتی است از زندگینامه این بازیگر فقید که راوی آن خودش است.
«سال ۱۳۳۶ وارد هنر شدم. آن زمان در آبادان بودم و برای گرفتن دیپلم، شبانه درس میخواندم. استادی داشتم که هم در شرکت نفت کار میکرد و هم هنر تدریس میکرد، صدای من را که شنید گفت صدای خوبی داری، دوست داری بیایی رادیو؟ گفتم مگر میشود؟ گفت چرا نمیشود و از آنجا بود که به رادیو رفتم و همراه با استادم یک نمایشنامه زنده، «سه قطره خون» صداق هدایت را کار کردیم. رادیو «نفت ملی» تازه راهاندازی شده بود. بعد از آن گفتند چون صدای خوبی دارم قرار شد برنامه ادبیات را هم دوشنبهها من اجرا کنم و این شد که من شروع به کار هنری کردم. چون استادم استاد تئاتر هم بود، من در کنار ایشان تئاتر را یاد گرفتم و سال ۳۹ بود که به تهران آمدم، آن زمان کارمند شرکت نفت بودم و خودم را به تهران منتقل کردم. استادم اگر هست، یادش به خیر باشد و اگر هم خدای نکرده از دنیا رفته است، روحش شاد باشد.
نحوه ورود به تلویزیون
شنیدم که باشگاه جوانان کار هنری میکند. به همین دلیل به آنجا رفتم و زیر نظر بهروز خاقانی- ملقب به عبدی- تئاتر را شروع کردم. چند سالی آنجا بودم. پس از آن بچههای دانشگاه تهران به دنبالم آمدند و گفتند که میخواهند برایشان تئاتر کار کنم، به این ترتیب چند سال هم در دانشکده هنرهای زیبا تئاترهای خیلی سنگین را بازی کردم که در این دوران ندیدم کسی مانند آنها را روی صحنه ببرد. اگر هم چنین تئاترهایی روی صحنه برده شده باشد، آنطور از آب درنیامده است. در آن زمان شبکهای بود که به آن «ثابت پاسار» میگفتند و الان شبکه دو شده است، در آن شبکه یک نمایشنامه داشتم که خودم اجرا و کارگردانی کرده بودم، از آنجا شروع کردم به کار کردن در تلویزیون و زمانی هم که تلویزیون ملی راهاندازی شد نمیدانم به چه شکلی شد که رفتم تلویزیون ملی و جذب آنجا شدم و بیشتر کارم با «آقای مربوطه» (به کارگردانی و نویسندگی بهزاد اشتیاقی) بود. نمیدانم چقدر میشناسیدش، یک کار طنز بود که هر شب پخش میشد تا زمان انقلاب در آن برنامه بودم. اولین کار تلویزیونی قبل از انقلابم «کلبه شوم» بود، سریال «طلاق» و «تلخ و شیرین» را هم آن سالها کار کردم که «طلاق» آخرین کارم قبل از انقلاب بود و «تلخ و شیرین» را نصفه و نیمه رها کردم چون از برخوردی در آن سریال خوشم نیامد و نرفتم ادامه دهم ولی تئاتر را تا زمان انقلاب کار کردم.
در زمان انقلاب و پس از آن نیز چند سالی بیکار بودیم تا اینکه دوباره کار شروع شد. اولین کار سینماییام را با سازمان تبلیغات اسلامی شروع کردم. ولی قبل از انقلاب سینما کار نکرده بودم چون در ادارهای که کار میکردم رییس کلش اعتقاد نداشت که کارمندش در سینما کار کند. بعد از انقلاب یکدفعه چند کار سینمایی را در سازمان تبلیغات اسلامی انجام دادم. اولین کار تلویزیونیام بعد از انقلاب «ترمینال» بود. خیلی هم دوستش داشتم ولی حیف که دختر جوانی که در آن سریال با من بازی میکرد، روزهای آخر جنگ که بعدش صلح برقرار شد، تصادف کرد و فوت شد. در آن زمان اجازه نمیدادند چهرههای زیبا به تلویزیون بیایند، این دختر زیبا بود و تلویزیون گفته بود او نباید کار کند، به خاطر همین از ناراحتی نزد خانوادهاش در قزوین میرود که در راه تصادف میکند.
فیلمهای گذشته و فیلمهای امروزی
نمیتوانم سطح کارهای آن زمان را با الان قیاس کنم. برای اینکه هر دورهای برای خودش یک حرکتی دارد، در آن زمان بازی آزادیهایی داشت اما مساله این است که الان کارها خیلی زیاد قوی نیستند. الان مردم فیلمهای سابق را مشتاقانه نگاه میکنند، مثلا فیلم «گوزنها»، «سوتهدلان» و… را پیدا میکنند و مشتاقانه نگاه میکنند. اینکه چرا الان سطح کیفی آثار پایین است را باید از مردم پرسید، من چون خودم در جریان کار هستم نمیتوانم نظر بدهم ولی میدانم مردم وقتی مرا در خیابان میبینند میگویند چرا فیلمها اینقدر سطحشان پایین آمده است؟ میگویند با رغبت نگاه نمیکنیم، در حین آشپزی یا رد شدن از مقابل تلویزیون یک نگاهی میاندازیم. چرا؟ این چراها را باید از مسوولان پرسید. من همیشه فکر میکنم بازیها یک نمایش است و همه آمدهاند برای اینکه خودشان را در تلویزیون نشان دهند. احساس میکنم بعضیها خودشان را در تلویزیون نمایش میدهند و میخواهند مردم آنها را ببینند. به استثنای یک عده خاص؛ اینهایی که میگویم یک عده خاص، حتی مردم نیز اسمشان را میبرند و وقتی صحبت میشود، میگویند آقای محمدرضا فروتن، بهرام رادان و جمشید مشایخی طبیعی بازی میکنند.
همکاری با کارگردان
یک کار سینمایی به نام «هامون» با آقای مهرجویی کار کردم، کار با سیروس مقدم هم خیلی خوب بود. ایشان من را فراموش کردند، با آقای فتحی هم کار کردم که واقعا تعجب میکنم چرا من را کنار گذاشتند، همیشه من در کارهایشان بودم، آخرین سریالی که با ایشان کار کردم «میوه ممنوعه» بود. با آقای مزدآبادی هم زیاد کار کردم. اینها کارگردانهایی هستند که واقعا دوستشان دارم و دلم میخواهد که همچنان دوباره از من برای بازی دعوت کنند و من در کارشان باشم. آخرین کار تلویزیونیام کار آقای مظلومی سریال «تهران پلاک یک» بود. ایشان یکی از کارگردانهای خوبی هستند که در کار با ایشان آرامش داشتم، آقای مظلومی هم مدیر خوبی بود و هم کارگردان مهربانی. در کل همه کارگردانانی که با آنها کار کردم را دوست دارم. هر چند که من را فراموش کردند اما در قلب من جا دارند.
یک بار شنیدم گفته بودند که خانم کیانفر زیاد پول میگیرد، تعجب کردم. به من هر قدر پیشنهاد میدهند قبول میکنم. من برای دلم و برای کارم کار میکنم، نمیخواهم که تجارت کنم. اگر میخواستم تجارت کنم، برای پول چانه میزدم. مردم به من که میرسند میگویند خانم کیانفر چرا بازی نمیکنی؟ من با جان و دلم و با همه وجودم بازی میکنم ولی رادیو قدر من را میداند، این برایم خیلی ارزش دارد. کارگردانهای رادیو نسبت به من خیلی محبت دارند و اگر نقشی باشد، محال است من را خبر نکنند.
چند سالی است که تصویر کار نمیکنم و بیشتر رادیو کار میکنم. این اواخر دو فیلم سینمایی با آقای حسن نجفی «آسمان مال من است» و یکی هم با آقای گودرزی کار کردم ولی هنوز اکران نشدهاند. فکر کنم گذاشتهاند برای جشنواره فیلم فجر. نمایش رادیویی «کوچههای بیصدا» را نیز جدیدا به کارگردانی جواد پیشگر به پایان رساندم. در حال حاضر هم یک تئاتر کودک دارم که کار آقای جهانگیر طاهری است و قرار است از اصفهان بیایند و اجرا را ببینند و اگر خوب بود به جشنواره کودک اصفهان برود.

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد