30 - 01 - 2018
پولِ کجور!
پرویز ملک مرزبان
یه روز از طریق جاده چالوس، داشتم میرفتم به سمت کندلوس. شنیده بودم که به همت آقای مهندس جهانگیری موزهای بنا شده و آثار تاریخی منطقه را در آنجا به نمایش گذاردهاند؛ مسیر کندلوس. بسیار زیبا و کوهستانی است با مناظر دلفریب و درههای فراوان و چشمانداز بدیع. همینطور که میراندم و از تماشا لذت میبردم ناگهان چشمم به آمپر بنزین افتاد که به انتهای درجه خالی رسیده بود. با خود گفتم: اینو دیگه کجای دلم بذارم. رسیدم به یک چشمه پر از آب که از دل کوهستان جاری بود و مردم بساط چای و کبابشان به راه. ایستادم و از کسی سوال کردم نام این چشمه چیست. گفت «دیو چشمه.» گفتم پمپ بنزین این طرفها هست. گفت: «برو بالا.» در مسیر به سمت پمپ بنزین به کلمه دیو چشمه فکر میکردم که حتما به خاطر حجم زیاد آب جاری از چشمه است که به آن دیو چشمه میگویند. خوشبختانه قبل از اینکه بنزین تمام کنم به جایگاه رسیدم، که در آن کوهستان، به نظرم بسیار شیک و زیبا بود. هنگام تخلیه بنزین از مسوول پمپ بنزین سوال کردم «ببخشید آقا اسم این شهر چیه» پمپچی دست در جیبش کرد و یک دسته اسکناس قلمبه درآورد مقابلم گرفت!!! نگاهی به اسکانسها کردم، نگاهی به مرد. گفتم «داداش شوخیت گرفته» میگم اسم این شهر چیه. دوباره دست کرد تو جیبش و دسته اسکناسها رو درآورد و گفت «پول … پول ….» اینجا اسمش پوله. پول کجور!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد