15 - 08 - 2017
پیامهای کابینه پیشنهادی روحانی برای جامعه
فائزه شاکری*- فرق سیاستمداران با مردم عادی در این است که سیاستمداران زیر ذرهبین هستند و رفتار و گفتار آنها مورد توجه نورافکنهای اجتماعی یعنی رسانهها قرار میگیرد. مردم به تجربه یاد میگیرند که قول سیاستمداران را خیلی جدی نگیرند (مگر در موارد خاص) و در عوض فعل و رفتار آنها را مهمتر تلقی کنند.
رفتار یا اقدام سیاستمداران به سرعت مورد توجه قرار میگیرد و جامعه بر حسب آن برداشت خود را از مافیالضمیر سیاستمدار شکل میدهد. مردم نمیدانند واقعا در دل یک سیاستمدار چه میگذرد. واقعا محافظهکار است یا اهل تحول؟ سنتی است یا مدرن؟ رفتارهای یک سیاستمدار از مافیالضمیر او حکایت خواهد کرد و جامعه براساس این برداشت رفتارهای خود را شکل خواهد داد زیرا حدس خواهد زد که چنین شخصیتی چه سیاستهایی را اتخاذ خواهد کرد. رفتار سیاستمداران از جهت دیگری نیز اهمیت دارد. مردم از جهت دیگری نیز به سیاستمداران نیاز دارند و آن مقوله هماهنگی است. انسانها بین سختکوشی و تنبلی و پذیرش ریسک تغییر یا رضایت به تداوم وضع موجود تنها وقتی گزینه مطلوب را انتخاب میکنند که دیگران نیز آن گزینه را انتخاب کنند. لذا نیاز است نوعی هماهنگی در کل جامعه صورت گیرد و رهبر ارکستر بزرگ جامعه کسی نیست جز سیاستمدار. سیاستمدار با انتخاب خود سیگنالها و علامتهای لازم را به جامعه ارسال میکند. با این دو مقدمه به تحلیل کابینه پیشنهادی دولت دوازدهم بپردازیم. نیمی از کابینه دولت دوازدهم در واقع تکرار کابینه دولت یازدهم است.
کابینه دولت یازدهم با این توجیه شکل گرفت که کشور در چنان شرایط خطیری به سر میبرد که امکان ریسک کردن روی افراد جوان و جدید وجود نداشت. عدم تغییر کابینه در سال ۱۳۹۴ و تکرار نیمی از آن کابینه در سال ۱۳۹۶ برای جامعه پیام بدی به همراه دارد و آن پیام این است که روحانی اهل تغییر و تحول نیست یا خواهان این تغییرات است اما ساختارها و قیود سیاسی چنان تنگ هستند که وی را به تکرار نیمی از کابینه مجبور کردهاند.
هر کدام از اینها درست باشد فرقی نمیکند چون نتیجه هر دو یکی است و آن چیزی نیست جز پاشیدن بذر ناامیدی در دل جامعه جوان و تحولخواه ایران. از یک سو جامعه جوان ایران دیگر به سرعت پایین بهبود رضایت ندارد و به دلیل ارتباط بیشتر با جهان انتظاراتش به شدت افزایش یافته است. از سوی دیگر شرایط اقتصاد وخیم و نیازمند اصلاحات و تغییرات عاجل است. انجام این تغییرات منوط به همراهی جامعه و کل بدنه دولت است. ارسال علامت محافظهکاری و عدم تغییر از سوی رییسجمهور مانع خواهد شد جامعه روی اصلاحات وسیع اقتصادی هماهنگ شود. نتیجه هر دو عدم بهبود وضعیت کشور در آینده کوتاهمدت و میانمدت است.
بیایید برخی از وزرا را ارزیابی کنیم. از زنگنه شروع کنیم که از دید همگان وزیر پاکدست و کارآمدی است. سابقه طولانی وزارت و بالا بودن سن وی این انتظار را ایجاد میکرد که در وزارت نفت فرد جدیدی حاکم شود. تکرار انتخاب زنگنه پیام بدی به جامعه مخابره کرد و آن، این است که حکومت به فرد دیگری در این عرصه نمیتواند اعتماد کند. این یک پیام ناامیدکننده برای مدیران نفتی است گرچه این حسن را به همراه دارد که تداوم سیاستهای نفتی گذشته را تضمین میکند.
انتخاب محمد شریعتمداری به عنوان وزیر پیشنهادی صنعت، معدن و تجارت نیز یک پیام منفی برای جامعه است و آن اینکه وزیر دهه ۷۰ دوباره در دهه ۹۰ وزیر شده است. یا انتخاب اول غلط بوده که سید محمد خاتمی باید جوابگو باشد یا انتخاب فعلی غلط است که روحانی باید پاسخ دهد. عملکرد شریعتمداری در ایجاد اختلال در مهمترین بانک خصوصی کشور یعنی بانک پارسیان در دوره احمدینژاد و عملکرد ایشان در بخشهای اقتصادی نیازمند پاسخگویی است ولی وی هیچگاه در این زمینه شفافسازی نکرده و توضیحی نداده است. برنامه اولیه شریعتمداری برای وزارت صنعت، معدن و تجارت یک صفحه و نیم بوده است. آیا واقعا کسی که برای اداره چنین سازمان عریض و طویلی یک صفحه و نیم برنامه داشته میتواند وزیر شود؟ آیا شریعتمداری در این سالها روی استراتژی توسعه صنعتی و معدنی تمرکز داشته است؟ شواهد چیست؟ خروجی این تمرکز چه بوده است؟ آیا یک جزوه مانندی از این تاملات ایجاد شده است؟ اگر نباشد معنایش این است که ایشان هم باید زمانی را صرف آشنایی و سوارشدن بر کار صرف کند. این در حالی است که معلوم نیست در انتخابهای استراتژیک جوانانی که هستند ضعیفتر از ایشان باشند.
انتخاب معصومه ابتکار به سمت معاونت زنان و خانواده دو پیام به جامعه داشت. از یک سو دولت تحت فشار بود که چرا زنان در کابینه نیستند و به نظر میرسید دولت از روی انفعال سه نفر را به عنوان معاونان رییسجمهور معرفی کرد. انتخاب خانم ابتکار به این سمت تراژدی چهرههای تکراری دولتمردان و دولت زنان را در اذهان تشدید کرد. چندین زن در عرصه سیاست ایران هستند که هر گاه در انتخابات مجلس یا شورای شهر قرار بر نامزدی زنان میشد اسامی آنها تکرار میشد. فاطمه کروبی (در گذشته)، سهیلا جلودارزاده و معصومه ابتکار. آیا این افراد به راستی معرف جامعه زنان ایران هستند؟ آیا جامعه زنان ایران تا این حد عقیم است که نمیتواند چهره دیگری عرضه کند؟ آیا تداوم حضور خانم ابتکار در سمتهای مختلف از سال ۱۳۷۶ تا امروز نباید مورد موشکافی قرار گیرد؟ ثمرات حضور ایشان در شورای شهر تهران چه بوده است؟ آیا اعضای شورای شهر در سالهای گذشته جلوی تراکمفروشی، املاک نجومی، انتصابهای سیاسی و اموری از این دست را گرفتند یا حداقل نسبت به آگاهسازی جامعه اقدام کردند؟ آیا حضور طولانیمدت ۲۰ ساله در سیاست ایران تقویتکننده این ذهنیت نیست که سیاستمداران ایران حاضر به ترک داوطلبانه پست و مقام نیستند؟ شاید هر کس دیگر هم جای ایشان باشد پست و مسوولیت را داوطلبانه ترک نکند اما این اشکال بر مقامات مافوق است که مجددا آنها را به کار میگیرند.
معرفی رحمانی فضلی به عنوان وزیر کشور نیز از جمله انتخابهایی است که علامت بدی را به جامعه ارسال میکند. نارضایتی از نحوه برگزاری انتخابات و ایجاد بیدلیل صفهای طولانی رای حکایت از ضعف در مدیریت انتخابات داشت. قبل از آن نیز نارضایتی عمومی از عملکرد استانداران گزارش شده بود و وزارت کشور نتوانسته بود عملکرد ممتازی از خود ارائه کند. نتیجه این وضعیت تقاضای تحول در نحوه اداره این وزارتخانه بود. معرفی مجدد ایشان این پیام را به جامعه میرساند که تعادل سیاسی در پس پرده به نحوی بوده که روحانی از روی رغبت یا ناچاری تداوم حضور ایشان را به گزینههای جایگزین ترجیح داده است. اگر این معرفی از روی ناچاری باشد البته ناامیدی از ساختار سیاسی تشدید میشود و اگر از روی رغبت باشد ناامیدی از شخص روحانی. انتظار رایدهندگان از روحانی این بود که با تهور و حرکتهای خلاقانه معادلات سیاسی نامطلوب را بر هم زند و راه را برای تحول باز کند و این تحول جز با برهم زدن تعادلهای سیاسی ممکن نمیشود. بهرهمندی از پشتوانه رای بالا سرمایهای سیاسی است که دقیقا باید اینجا خرج شود.
معرفی حجتی به عنوان وزیر کشاورزی انتخاب تاسفبار دیگری است که صورت گرفت. بخش کشاورزی ایران نمیتواند با این وضع ادامه یابد. ادامه وضعیت موجود کشاورزی موجب تهدیدات زیست محیطی و مخاطره آب در این سرزمین میشود. همچنین نظام کشاورزی ایران به شدت به سوبسید دولتی معتاد و متاسفانه در سالهای گذشته این اعتیاد تشدید شده است. حجتی اقدامات و طرحهایی برای مقابله با این وضعیت نداشته و عمدتا بر طبل حمایتگری از کشاورزی کوبیده است. روشن است که این روند قابل تداوم نیست، خصوصا اگر توجه کنیم که دولت بیش از هر زمان دیگری با تنگنای مالی روبهرو است و بدهیهای دولت سر به فلک گذاشته است. اگرچه حاشیهساز نبودن و پاکدستی حجتی از جمله مزایای ایشان است اما این دو صفت برای سیاستگذاری عرصه کشاورزی کافی نیست.
معرفی قاضی زادههاشمی از جهات دیگری تاملبرانگیز است. طرح تحول سلامت اگرچه دستاوردهایی داشته اما طراحی نامناسب آن موجب شده بودجه این بخش به شکل گلوله برف افزایش یابد و بهداشت به سیاهچاله دولت تبدیل شود که هزینههای آن تمامشدنی نیست. در کنار این امر شرکتهای بیمه و نظام تامین اجتماعی آسیب زیادی از اجرای نادرست طرح تحول سلامت متحمل شدند. تداوم حضور قاضیزادههاشمی اگر برای اصلاح این طرح از طریق ایجاد نظام ارجاع، ایجاد پرونده الکترونیکی و تغییر نظام پرداختی باشد میتواند توجیهپذیر باشد وگرنه این انتصاب در حکم لجاجت در ادامه یک مسیر غلط خواهد بود که هزینههای زیادی برای دولت و کشور بر جای خواهد گذاشت.
معرفی ستاری و بهشتی به عنوان معاون علمی رییسجمهور و رییس بنیاد شهید بیش از هر چیز نشاندهنده سابقه روحانی در نیروی هوایی است. آشنایی روحانی با مرحوم تیمسار ستاری در نیروی هوایی رخ داد کمااینکه آشنایی با بهشتی در عقیدتی سیاسی نیروی هوایی بود. اصرار بر تداوم حضور آنها در دور دوم مایوسکننده است. افراد خلاقیتهایی که دارند معمولا در یک نوبت عرضه میکنند مگر آنکه طرحهای بلندمدتی در کار باشد که اجرای کامل منوط به تداوم فعالیت مدیر باشد. برای جامعه این سوال مطرح است که آیا تداوم فعالیت این آقایان به دلیل این برنامههای بلندمدت است یا به دلیل ارتباطات شخصی قبل از مسوولیت؟ آیا امضای تداوم فعالیت آنها به این معنی نیست که دولت نمیخواهد ریسک چهرههای جدید را پذیرا شود؟
شایعات مربوط به انتصاب نوبخت در سازمان برنامه و عیسی کلانتری در سازمان محیطزیست اگر واقعا محقق شود آب پاکی را بر همه امیدها و انتظارات خواهد ریخت. در شرایطی که بیش از ۷۰ اقتصاددان علنا نسبت به سوءمدیریت نوبخت هشدار دادهاند و خواستار تغییر در این عرصه و بانک مرکزی (حداقل پس از پایان دوره مسوولیت) شدهاند انتصاب دوباره وی بیمحلی به پشتوانه فکری و علمی دولت خواهد بود. دولت شاید به اشتباه تصور کند که از حمایت نخبگان، کارشناسان و دانشگاهیان بی نیاز است اما واقعیت این است که روز مباداها قطعا پیشرو هستند و اتفاقا در آن روز مباداهاست که دولت نیازمند حمایت نخبگان است تا جامعه را به کمک دولت فراخوانند. بیمحلی به تقاضاها و هشدارهای نخبگان پیامد ناگواری برای دولت خواهد داشت. احیای یک سازمان برنامه ضعیف و عدم تقویت آن موجب شده تا این ذهنیت فراگیر شود که نبود آن بهتر از احیای آن بوده است و کیست که نداند هیچ رییسجمهوری در ایران موفق نخواهد شد مگر آنکه از وجود یک سازمان برنامه قوی بهرهمند باشد. اصرار بر حفظ نوبخت این ذهنیت را به شدت تقویت خواهد کرد که برای ی روحانی ارتباطات و شناخت قبلی و همچنین اطاعتپذیری ملاکی مهمتر از کارایی و ایستادگی در صیانت از منابع عمومی است.
عیسی کلانتری اگرچه در سالهای اخیر مجاهدانه بر حفظ و صیانت از منابع آب تاکید و اطلاعرسانی کردهاند اما انتصاب یک وزیر دهه ۶۰ در دهه ۹۰ هیچگونه راه توجیه ندارد. تلاشهای کلانتری مشکور است اما ایشان در این قبیل تلاشها تنها نیست بلکه کثیری از افراد دیگر هم هستند که چنین تلاشهایی کرده و میکنند و چه بسا تلاشهای آنها بیشتر و موثرتر بوده است.
انتصاب ربیعی نیز وضعیتی متفاوت از تحلیلهای فوق ندارد. از ربیعی انتظار میرفت در سازمان تامین اجتماعی و نوع شرکتداری و حاشیههای آن دست ببرد و تغییراتی اعمال کند. محافظهکاری و مصلحتاندیشی در این عرصهها تنها موجب تضییع اموال عمومی است و عقوبت دنیوی و اخروی به همراه دارد. اگر همه وزرا و مسوولان مصلحتاندیشی کنند وضعیت کشور تغییر نخواهد کرد. هنر و وطندوستی در این است که فرد در مواقع لزوم به بسیاری از این مصلحتاندیشیها پشت پا بزند و تسلیم قاعده بازی بر جا مانده از گذشته نشود و خود قاعده بازی جدیدی بنیان نهد.
انتخاب بیطرف نه تنها همان نقدهای دیگر را موجب شده بلکه دلایل مضاعفی برای مخالفت به وجود آورده است. اگر عملکرد بیطرف در وزارت نیرو مثبت بود شاید آدمی علت انتخاب مجدد وی را مییافت اما در شرایطی که بحران آب موجود نتیجه عملکرد نادرست این وزارتخانه در همان مقطع است معرفی مجدد وی برای ناظران بیرونی قابل فهم نیست. بیدلیل نیست که فعالان محیطزیست کمپین عدم رای اعتماد به وی را به راه انداختهاند. واقعا اگر آن کاری که ایشان در گذشته با منابع آب ایران کردند هنر باشد باید گفت که از این دست هنرمندان زیادند و نیاز به آمدن مجدد ایشان نبود.
در مجموع باید گفت که کابینه پیشنهادی اساسا کابینهای نیست که انتظارات جامعه را برآورده سازد و حتی بسیاری از افراد جدید پیشنهادی نیز چهرههایی نیستند که پیام تحول را با خود به جامعه منتقل کنند. روحانی تاکنون به مراتب کمتر از انتظار ظاهر شده و شاید درست باشد که امید داشته باشیم در آینده تغییر و تحولی در این عرصه را شاهد باشیم.
F. shakery@gmail. com
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد