4 - 07 - 2023
چالش هژمونی غرب
گروه بینالملل- محمدرضا ستاری-
در طول سه دهه گذشته، تغییر و تحولات در نظام جهانی بهگونهای رقم خورده که با تجدید ساختارهای سیاسی و اقتصادی به گفته اغلب کارشناسان ما امروز با پدیدهای به نام فرسایش هژمونی غرب در نظام بینالمللی مواجه شدهایم. البته اینکه گفته میشود غرب دچار اضمحلال شده و در حال فروپاشی است، یک دیدگاه اغراقگونه است، اما واقعیتهای جاری در میدان جهانی نشان میدهد که اکنون یک رقابت تنگاتنگ میان غرب و شرق وجود داشته و به تعبیری نظام بینالملل در حال گذار است.
در این میان وضعیت کنونی به خصوص برای کشورهای اروپای مرکزی که نقش مهمی در فرآیندهای اقتصادی این قاره ایفا میکنند، نگرانکننده شده است، چراکه آنها معتقدند به عنوان متحد آمریکا، امروزه بیش از حد معمول به سمت مناقشات ایدئولوژیک سوق داده شدهاند و زمینه همکاری میان آنها، که به نوبه خود میتواند قدرت اروپا را افزایش دهد، دچار انحراف شده است.
در این رابطه روز گذشته سه رسانه معتبر غربی مانند نشنال اینترست، اکونومیست و یورونیوز، تیتر اصلی خود را به این موضوع اختصاص داده و راهکار نجات اروپا از چنین وضعیتی را مورد تحلیل قرار دادهاند. به عنوان مثال نشنال اینترست در گزارش خود با اشاره به سه ستون کلیدی غرب برای تسلط بر نظام جهانی آورده است: این سه ستون کلیدی اکنون به وضوح دچار کاهش منشاء اثر خود شده است.
در ادامه این گزارش آمده است: نخستین ستون کلیدی، برتری و تسلط غرب بر اقتصاد جهانی برای مدتی بیش از دو قرن بود. ستون دوم شامل ایجاد نهادهای بینالمللی سیاسی و اقتصادی است که توانایی شکل دادن به قوانین مسلط جهانی را در خود داشت.
ستون سوم نیز اعتقاد به این موضوع بود که ایالاتمتحده بعد از پایان جنگ سرد به عنوان ابرقدرت هژمونیک ظاهر شده و از آنجا که اتحادی دیرینه با اروپا دارد، ترویج لیبرال دموکراسی در دنیای پساشوروی علاوه بر اینکه به صلح جهانی کمک میکند، موقعیت مسلط غرب را تقویت خواهد کرد. دقیقا آن چیزی که فرانسیس فوکویاما از آن به عنوان پایان تاریخ یاد کرده است.
با این حال اکنون به وضوح شاهد تضعیف هر سه ستون کلیدی غرب برای تسلط بر نظام جهانی هستیم. به ویژه آنکه رکن سوم به گفته برخی از ناظران بهطور چشمگیری با شکستهایی مواجه شده است، چراکه به نظر میرسد تحمیل مدل سیاسی و اقتصادی نئولیبرال نهتنها باعث شکاف شده، بلکه به صورت متناقضی رقبای غرب را برای همکاری و ایستادگی در قبال چنین جریانی متحدتر کرده است. این تناقض از آنجا برجسته میشود که ایالاتمتحده آمریکا سعی دارد جنگ روسیه و اوکراین را تقابل میان دموکراسی و دیکتاتوری جلوه دهد؛ غافل از آنکه آمریکا به تنهایی در سال ۲۰۲۲ در حدود ۵۷ درصد از تسلیحات نظامهای خودکامه در جهان را فراهم کرده است.
علاوه بر این ستون دوم نیز به نظر میرسد که به میزان زیادی با پایههای لرزان مواجه شده است، زیرا اکنون شاهد هستیم که رقبا و مخالفان نظم موجود بینالمللی در حال ایجاد سیستمهای جایگزین و ائتلافهای مشترک بوده و سعی دارند با این سیستمهای موازی، چارچوب نهادی ایجادشده در طول چند دهه گذشته توسط غربیها را دور بزنند.
همچنین بررسی وضعیت ستون اول چشماندازهای نگرانکنندهای برای غربیها دربر دارد، بهطوری که در یک چرخش فوقالعاده سریع، رقابت اقتصادی میان غرب و شرق، پس از گذشت دو قرن به حالت تعادل نزدیک شده که این امر نشاندهنده یک تغییر مهم تمدنی است. در واقع به صورت آشکار میتوان این دگرگونیها را در ۵ حوزه مهم قدرت اقتصادی، دسترسی به منابع حیاتی (مواد خام و انرژی)، روندهای جمعیتی، پیشرفتهای فناوری و قابلیتهای نظامی مشاهده کرد.
در این رابطه شرق به صورت قابل توجهی سهم خود را از تولید اقتصاد جهانی افزایش داده که گفته میشود به وضوح به ضرر غربیها بوده است، زیرا آمارها نشان میدهد در حالی در سال ۱۹۹۰ میلادی، ۵۰ درصد از تولید اقتصاد جهانی متعلق به غرب بوده که اکنون این رقم بعد از گذشت
سه دهه به حدود ۳۰ درصد رسیده است. به همین دلیل است که تحلیلگران معتقدند مرکز ثقل اقتصادی جهان به سمت شرق در حال چرخش است. در واقع نکته مهم از منظر آنها این است که بیشتر مواد خام و منابع انرژی در خارج از غرب قرار داشته و همین امر رقابت را برای غربیها دشوارتر از گذشته میکند. بهطور مثال در حالی ایالاتمتحده به واسطه داشتن ذخایر عظیم نفت شل دارای مزیت است که دولتهای اروپایی به واسطه محدودیتهایی که در زمینه انرژی دارند به رهبری آلمان به سرعت در حال متمایل شدن به انرژی سبز هستند، اما از آنجا که تغییر سیاستها از پیشرفت فناوریها سریعتر بوده، انرژی سبز در مقایسه با سایر منابع موجود گرانتر تمام شده و در نتیجه رقابت اقتصادی اروپا را در این زمینه مختل کرده است.
همچنین بررسی آمار و ارقام نشان میدهد که روندهای جمعیتی علیه غرب به خصوص اروپا عمل میکنند. در واقع امروز جمعیت جهان در حالی از ۸ میلیارد نفر عبور کرده که ۷ میلیارد نفر آنها در کشورهای غیرغربی زندگی میکنند. حتی تلاشهای برخی از کشورهای اروپایی نظیر مجارستان برای اجرای سیاستهای افزایش نرخ باروری نیز تاکنون جوابگو نبوده و هنوز نشانههای بحران جمعیتی در غرب بهطور خاص در اروپا قابل مشاهده است.
از سوی دیگر در حوزه فناوری نیز اکنون یک رقابت نزدیک به وجود آمده است، چراکه شاهد هستیم بازیگران نوظهوری در این زمینه پیدا شدهاند که سرمایهگذاری زیادی در حوزه تحقیق و توسعه انجام داده و تقریبا هزینههای آنها با هزینههای غولهای تثبیتشده و معروف حوزه فناوری جهان مطابقت دارد. به عنوان مثال اکنون شاهد پیشرفت قابل توجهی در زمینه خودروهای برقی و باتری در میان کشورهای شرقی به خصوص چین هستیم که در مسابقه مستقیم با غرب در این زمینه پیشی گرفتهاند. علاوه بر این در حوزه نظامی نیز هر چند برآورد اغلب کارشناسان حاکی از آن است که برتری کامل به نفع غربیهاست، اما گفته میشود که بهرهبرداری از این مزیت مطلق پیامدهایی دارد که به هیچ عنوان با سود آن قابل مقایسه نیست.
تلاش برای خروج از بحران
از این رو کارشناسان معتقدند اروپای غربی و مرکزی امروز با یک چشمانداز ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک عمیقا دگرگونشده مواجه است که در آن آینده جهانی به صورت چندقطبی آشکار شده و حفظ موقعیت مسلط به عنوان یکی از چند مرکز قدرت مستلزم این است که اروپاییها بر نزاعهای ایدئولوژیک غیرضروری غلبه کنند.
این موضوع دقیقا با تفکر بنیانگذاران اتحادیه اروپا نظیر کنراد آدناور که هنری کیسینجر از وی به عنوان استراتژیست فروتنی یاد میکرد سازگار است؛ جایی که تاکید داشت: همه ما در زیر یک آسمان زندگی میکنیم، اما همه ما افق یکسانی نداریم. در واقع آدناور دریافته بود موفقیت اروپا مستلزم توافق مطلق در تمامی جنبهها نیست و تشکیل اتحادیه نیز به خودی خود هدف محسوب نمیشود، بلکه وسیلهای برای رسیدن به هدف است. از همین رو بود که بر اهمیت تمرکز بر منافع مشترک به جای تمرکز بر تفاوتها تاکید میکرد.
با این حال شاهد هستیم در عصری که درک متقابل از منافع مشترک ضروری و حیاتی است، اروپا اکنون درگیر مسائلی تفرقهانگیز است. یکی از این مولفهها حول محور هویت و ارزشها میچرخد. در این راستا، کشورهای اروپای غربی و همتایان آنها در اروپای مرکزی، اغلب در رویکردهای خود به مهاجرت، کانون خانواده، نقشهای ملی، جوهر لیبرال دموکراسی و حمایت از کودکان متفاوت هستند. موضوعاتی که در بیشتر مواقع درهم تنیده شده و منافع متعارض ایجاد میکنند. چالش مهم دیگر برای اروپاییها در حوزه ژئوپلیتیک تعریف میشود؛ جایی که اکنون برخی معتقدند باید با یک قدرت بزرگ مانند آمریکا همسو شد و سایر جهان را نادیده گرفت، اما نکته مهم این است که اروپا زمانی اروپا شد که نقش میانجی بین شرق و غرب و اقتصاد آزاد را ایفا کرد.
در همین رابطه است که برخی از تحلیلگران غربی معتقدند، اروپا برای عبور از چنین وضعیتی با سه انتخاب اساسی روبهرو است. نخست اینکه میتواند بازی برد-باخت را در پیش گرفته و اعلام کند کدام طرف پیروز و کدام طرف مغلوب است. راه دوم این است که اروپا خود را درگیر یک جنگ فرسایشی ایدئولوژیک کند، اما در این میان راهحل سومی نیز وجود دارد، یعنی حذف این موضوعات بحثبرانگیز از دستور کار بهطور کلی و تمرکز بر مناطقی که امکان همکاری واقعی وجود دارد.
از سوی دیگر در اتحادیه اروپا، قدرت اقتصادی به عنوان مهمترین سرمایه سیاسی محسوب میشود. کشورهای اروپای مرکزی که ۸ درصد از تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا را تشکیل میدهند، به عنوان پنجمین قدرت اقتصادی بزرگ این بلوک ظاهر شدهاند. قابل ذکر است، این صعود اقتصادی با نرخ رشد فوقالعادهای همراه بوده که از اروپای غربی در دوازده تا سیزده سال گذشته پیشی گرفته است، لذا با توجه به این مساله نمیتوان دیدگاهها و مسائل اروپای مرکزی از سوی قدرتهای اروپای غربی را نادیده گرفت.
از طرف دیگر جنگ اوکراین نیز نشان داده که کشورهای اتحادیه باید به سمت راه حلی بروند که قدرت بوروکراسی بیش از حد متمرکز در بروکسل را کاهش دهند. بهطور مثال هر چند که تصمیمگیری در خصوص سیاست خارجی منوط به اتفاق نظر اعضای اتحادیه اروپاست، اما قدرتهای بزرگ این اتحادیه همچنان به دنبال اعمال نظر خود در فرآیندهای سیاست خارجی هستند؛ امری که به هیچ عنوان برای همگرایی اروپاییها مطلوب تلقی نمیشود، زیرا حاکمیت ملی کشورهای کوچکتر را زیر سوال میبرد.مساله بعدی هم که بر روی آن تاکید میشود، موضوع ایجاد ارتش ثابت در اروپا برای دفاع از تمامیت قاره است؛ امری که مستلزم کاهش وابستگی به ایالاتمتحده بوده و سازوکار همکاری در چارچوب ناتو را نیز دستخوش تغییراتی خواهد کرد. این موضوع در کنار مساله رقابتپذیری به خصوص در زمینه انرژی برای اروپاییها جنبه حیاتی فراوانی دارد، چراکه بدون امنیت و انرژی مقرون به صرفه، صنعت اروپایی افول کرده و وضعیت متزلزلی در اقتصاد ایجاد میشود که اکنون طبقه متوسط این قاره را درگیر کرده است.
طرح جدید ناتو برای دفاع از اروپا
از همین روست که اولا بر نقش کشورهای اروپای مرکزی و تقویت همکاری با آنها تاکید شده و از سوی دیگر نیز گفته میشود بحث همکاری با ناتو به منظور دفاع از اروپا نیز اکنون جزئی از برنامههای اصلی این اتحادیه محسوب میشود. در همین رابطه و در حالی که قرار است به زودی نشست سران کشورهای عضو ناتو در لیتوانی برگزار شود، خبرگزاری یورونیوز در گزارشی با اشاره به طرح ژنرال کریس کاولی که به عنوان معمار اصلاحات دفاعی ناتو شناخته میشود، آورده است: محور اصلی برنامه او سه طرح منطقهای است: یکی برای شمال که اقیانوس اطلس و قطب شمال اروپا را پوشش میدهد؛ طرح دوم برای مرکز که شامل بالتیک و اروپای مرکزی تا کوههای آلپ است؛ طرح سوم هم برای قسمت جنوب، دریای مدیترانه و دریای سیاه در نظر گرفته شده است. البته طرحهای فرعی دیگر برای فضا، عملیات سایبری و نیروهای ویژه هم وجود دارد. جای تعجب نیست که روسیه در کانون توجه طرحهای جدید ناتو در اروپا قرار داشته باشد، اما همه چیز حول روسیه نمیچرخد.
همچنین طبق گزارشی که اکونومیست در تیتر اول روز دوشنبه خود منتشر کرده است، اولین و مهمترین هدف این طرح، بازدارندگی است. به گفته یک مقام اروپایی در نشست سال گذشته ناتو در مادرید، کشورهای عضو ناتو توافق کردند که در مجموع بیش از ۱۰۰ هزار سرباز را برای استقرار کمتر از ۱۰ روز و ۲۰۰ هزار سرباز دیگر را برای آمادگی یکماهه به صف کنند.
در هفتههای اخیر نیز آمریکا، آلمان و بریتانیا همگی تمرین کردهاند که چگونه میتوانند به سرعت استقرار گردانهای خود را در لهستان، لیتوانی و استونی در تیپهای نظامی افزایش دهند. ایتالیا احتمالا به زودی آزمایش مشابهی را در بلغارستان انجام خواهد داد. هدف از این تمرین، اطمینان دادن به کشورهای بالتیک و نشان دادن به روسیه است که این ارتشها میتوانند زودتر از حمله مسکو، از جبهه شرقی ناتو دفاع کنند. در تعهدی بیسابقه هم آلمان اعلام کرد که یک تیپ کامل را در خاک لیتوانی مستقر خواهد کرد.
اکونومیست در گزارش خود تصریح کرده که برنامههای جدید ناتو نهتنها ارتش را همیشه آماده نگه میدارد، بلکه اولویتهایی را برای تدارکات و سرمایهگذاری هم تعیین میکند. دفاع جمعی از این قاره به سلاحهای سنگین مانند جت، تانک و توپخانه نیاز دارد. این در حالی است که پس از حملات ۱۱ سپتامبر، اعضای ناتو در جنگهای چریکی در افغانستان و عراق میجنگیدند که به وسایلی از جمله وسایل نقلیه مقاوم در برابر مین، هلیکوپترهای حمل و نقل و پیادهنظام سبک نیاز داشت. علاوه بر این یک مقام ارشد ناتو به پنج اولویت فوری اشاره کرده است: «نیروهای زمینی با قابلیت رزم، به ویژه تیپهای زرهی سنگین؛ سیستمهای یکپارچه دفاع هوایی و موشکی که قادر به محافظت از واحدهای در حال حرکت هستند؛ قدرت شلیک دوربرد مانند توپخانه و راکتانداز؛ شبکههای دیجیتالی که به دادهها اجازه میدهد به سرعت و ایمن در میدان جنگ حرکت کنند و به مقرهای مرکزی بازگردند؛ لجستیک برای انتقال دادن ارتشهای بزرگ در سراسر اروپا.» این فهرست تا حد زیادی منعکسکننده نیازهایی است که در جنگ اوکراین شناسایی شده است، چراکه مشخص است توپخانههای قدیمی بیشتر تلفات را تحمیل کردهاند. علاوه بر این مشکل این است که بیشتر ارتشهای اروپا در اکثر اقدامات، عملکرد اسفناکی دارند.
مقالهای توسط موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک (iiss) میگوید با وجود تهدید فزاینده روسیه، تعداد گردانهای نظامی در برخی از بزرگترین ارتشهای ناتو بین سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۳ به سختی تغییر کرده است. فرانسه و آلمان هر کدام به اندازه یک گردان نیرو اضافه کردهاند. لهستان دو گردان اضافه کرده و بریتانیا در این مدت ۵ گردان از دست داده است. همین امر درباره نیروهای دریایی هم صادق است.
از سوی دیگر، نگهداری مهمات یک مشکل جدی است. برخی از کارشناسان نظامی میگویند که بریتانیا احتمالا انبار کافی برای یک تیپ زرهی سنگین برای مبارزه با یک جنگ شدید ندارد.
طبق گزارش اکونومیست، حمله روسیه به اوکراین وضعیت را بدتر کرده است. اوکراین هر ده روز خمپارههایی را که آمریکا در یک ماه تولید کرده، استفاده میکند. بنابراین کشورها باید بین حفظ توان مالی اوکراین و حفظ ذخایر خود یکی را انتخاب کنند؛ امری که ممکن است بر سایر شکافها نیز تاثیر گذاشته و آنها را عمیقتر کند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد