20 - 12 - 2022
چرا سیمرغ بلورین را به شهردار تهران دادم
فرشته طائرپور، تهیهکننده سینما که برای ساخت «آنونس» و تیزر فیلم «آینههای روبهرو» سیمرغ بلورین جشنواره را از آن خود کرده بود، با انتشار نامهای که در اختیار رسانهها گذاشت، علت اهدای این جایزه به شهردار تهران را بیان کرد.
طائرپور در یادداشتش آورده است:
خیلیها در این چند روز از من پرسیدهاند که چرا سیمرغ طراحی پوستر «آینههای روبهرو» را به شهردار تهران هدیه کردهام. از آنجا که نمیخواهم هیچ تعبیری جز آنچه در دل داشته و دارم بر این حرکت اضافه شود، این یادداشت سرگشاده را مینویسم تا اول از همه جناب قالیباف و سپس اصحاب مطبوعات از آن مطلع شوند.
معمولا شما با کسی صحبت میکنید که وجود دارد… از کسی سوال میکنید که امیدی به پاسخش دارید… در خانه کسی را میزنید که احتمالی از گشودنش میدهید… از کسی گلایه میکنید که بیتوجهیاش را حق خود نمیدانید.
من باور دارم که در حافظه تهرانیها- به خصوص اگر مانند من از متولدان دهه ۳۰ باشند- فقط دو شهردار نامشان باقی خواهد ماند، با تعاریفی از مدیریت که میشد از آنها توقع کارهایی فوق خدمات عادی یک شهر داشت، دو شهردار که اتفاقا گوشهچشمی به فرهنگ و نیازهای تفریحی مردم داشتهاند، دو شهردار که یکی از آنها حتما دکتر قالیباف است.
نمیخواهم از کارهای خوب و بدی نام ببرم که مردم دارند به چشم خود میبینند، به خصوص در آستانه انتخابات که هر سخنی یا سکوتی میتواند توسط جریانی، مصادره به مطلوب میشود بلکه میخواهم از فرصتی که پیش آمده و بحث تبلیغات سینما گشوده شده، استفاده کنم تا شاید برای این سینمای سرگیجه گرفته، فرجی مطالبه کنم.
دریافت دو جایزه در حوزه تبلیغات فیلم، بیش از هرچیز به مقوله ارتباط با مردم شهری که در آن زندگی میکنی ربط پیدا میکند. لااقل یکی از این دو جوایز(جایزه طراحی پوستر) مشخصا آدم را به یاد این نکته میاندازد که اثر جایزه گرفته، کدام موقعیتها را برای جلب توجه مخاطبین سینما داشته است. کجا، چگونه و چه مدت و با چه ابعاد چشمگیری در کنار میدانها یا خیابانهایی که از آن عبور میکنیم نصب شده؟ بر عرشه کدام پل هوایی و بالای عرض کدام اتوبانی که در آن رانندگی میکنیم دیده شده؟ بیرون و درون کدام مترو یا اتوبوسی که ایستگاه به ایستگاه مردم را سوار و پیاده میکند توجهی را جلب کرده؟… نکند که فقط در ابعاد یکی- دو وجبی در نشریاتی که اگر هم منتشر شوند، تیراژی تاسفبار دارند، چندباری به چاپ رسیده؟
در سالهای دهه ۶٠ همان سالهای تولد مجدد سینما در ایران، هنوز به رسم دوران پیش از انقلاب، تبلیغات محیطی در نصب پوسترهای ١٠٠/٧٠ روی دیوار خیابانهای پر رفت و آمد یا شیشه مغازههایی که اجازه میدادند و معمولا در همان ناحیهای که سینمایی وجود داشت، خلاصه میشد. با رشد تولید در سینما و افزایش تعداد پوسترها، شهرداری وقت اعلام کرد که نصب پوستر فقط در مکانهایی که برای این کار مشخص شده، مجاز است. به مرور ابعاد پوسترها به دو و سه برابر افزایش یافت و چیزی نگذشت که بیلبوردهای تبلیغاتی شدند عاملی موثر در تبلیغ یک فیلم و باب ورود اسپانسرهایی که در یک تعامل تبلیغاتی با فیلمهای در حال اکران به خود و آن فیلم خدمت میکردند، گشوده شد.
ماجرا به استفاده کارخانههای مختلف از چهرههای بازیگران محبوب سینمایی (با دستمزدهایی بالاتر از دستمزد بازی در یک فیلم) برای تبلیغ محصولشان کشیده شد. فعال شدن عکاسان و گرافیستها، تاسیس شرکتهای تبلیغاتی حرفهای، رونق روزافزون تولیدات صنعتی و رقابت چهرههای سینمایی برای حضور چشمگیرتر در این عرصه، جریان جدیدی را در حاشیه سینما ایجاد کرد و تهران نیز مانند پایتخت همه کشورهای صاحب صنعت سینما به این رسم مرسوم تن داد.
هرچه این اتفاق بزرگتر شد، محاسبات و سهمخواهی شهرداریها و حساسیت سایر مراکزی که اساسا برای نظارت تاسیس شدهاند هم افزایش یافت. ابتدا حضور زنان بازیگر در این تبلیغات محیطی ممنوع شد و سپس شورایهای مختلف ممیزی در بخشهای مختلف شهرداری و وزارت ارشاد جهت اعمال محدودیتهای موردی، تشکیل شدند.
حضور سینماگران در عرصه انتخابات ریاست جمهوری در خردادماه ٧۶ تازه مسوولان را متوجه تاثیر چهرههای محبوب و مردمی- با توجه به قابلیتهای ذاتیشان برای تبلیغ- ساخت. از همان مقطع بود که جریانهای سیاسی به فکر استفاده از چهرههای سینمایی همراه با خود یا مانع تراشی برای استفاده رقیب خود از چنین پتانسیلی افتادند و از آنجا که متاسفانه روش ممنوعسازی هر پدیدهای ریسک کمتری دارد، استفاده از بازیگران سینمای ایران در این تابلوهای تبلیغاتی ممنوع اعلام شد و به جایشان تصاویر جورج کلونیها و بازیگران نقش جیمزباند بر صفحه بیلبوردهای بزرگ نقش بستند.
از آنجا که هر واقعیت مردمی در مواجهه با موانع بالاخره مفری برای عبور پیدا میکند، چیزی نگذشت که بیلبوردهای سینمایی با زیرنویس تبلیغاتی موسسات صنعتی بر عرشه پلها و جوار اتوبانها ظاهر شدند و کار به گونهای پیش رفت که امروزه با توجه به قیمتهای سرسام آور این موقعیتهای تبلیغاتی، صرفا تبلیغات فیلمهایی را در این مکانها میبینیم که یک بنگاه اقتصادی به عنوان سرمایه گذار یا اسپانسر، پای آن فیلم را امضا کرده و هزینهاش را پرداخته باشد.
طبیعی بود که فیلمهای اجتماعی، غیرکمدی و فاقد ستارههای جنجالی که اتفاقا بیش از هرگونه دیگری از تولیدات سینمایی در مسیر فرهنگسازی و تحقق اهداف سازمانهایی چون شهرداری یا شوراهای شهر گام برمیدارند از چنین موقعیتهایی بیشتر محروم بمانند و جز در مواردی که شهرداری یا ارگانی دیگر، راسا در تولید آنها نقشی داشته باشند، نقش و نشانی از آنها بر چهره شهر دیده نشود.
اهدای سیمرغ بلورین طراحی پوستر جشنواره فجر به دکتر قالیباف، همانطور که اعلام کردم نه به خاطر مدیریت و خدمات چشمگیر شهری ایشان بلکه به خاطر آن بود که توجهشان را به سهم نزدیک به صفر سینمای ایران از فرصتهای تبلیغات محیطی جلب کنم و به مدیری که باور دارم اگر بخواهد میتواند معضلی را حل کند، بگویم که برازنده پایتخت کشوری مثل ایران با سینمایی جهانی نیست که چهرهاش فقط با تبلیغ تنقلات، خودروها و لوازم خانگی خارجی، خطوط مخابراتی و یا بانکهایی که نرخ بالاتر بهره خود را اعلام میکنند، آرایش شده باشد… و بگویم که در همه کشورهای صاحب سینما، این شهرداریها هستند که مقام اول را در حمایت از تولیدات سینمایی خود برمیدارند و شرایط رایگان و موثری را برای بقا و ارتقای این هنر-صنعت فراهم میکنند… و بگویم که ما سینماگران خوب میدانیم ایشان در برگزاری جشنوارهها، ساخت پردیسها و احداث نقاط نمایشی چه گامهای موثری برداشتهاند و برای همین است که متوقع هستیم شرایط تبلیغات سینمای ایران را هم خارج از محاسبات اقتصادی، مدیریت کنند… و بگویم که تهیهکنندگان سینمای ایران که با وجود زیانباری مشهود فعالیتشان، از روی اولین بلیتی که برای فیلمشان فروخته میشود به شهرداری تهران عوارض پرداخت میکنند (و سالهاست که بحق منتظر بخشودگی این عوارض هستند)، چرا سهمی قابل اعتنا به لحاظ تعداد و ابعاد، از فرصتهای تبلیغاتی در سطح شهر برای معرفی آثار خود ندارند… و بگویم که تغذیه روح و ترمیم روحیه این مردم از وظایف مشترک سینما و شهرداری است، وظیفهاى که ابزارش نزد ایشان و اجرایش کار ماست… و بگویم که شهروندان تهرانی و به تبع آنها شهروندان دیگر شهرها، با استقبال از فیلمها و تئاترها و تفریحات میدانی است که ممکن است با برنامههای ماهوارهها و نفوذ فرهنگ بیگانه فاصله بگیرند… و بگویم که در این وانفسایی که بسیاری از چهرههای سیاسی، نمایندگان مجلس، اصحاب تریبون و حتی مسوولین ذیربط سینمایی برای اثبات دغدغهمندی و تعهد خود «قربت الا الله» توهینی حواله سینمای ایران میکنند از کسانی مثل ایشان توقع میرود که حرمت، نیاز و توقع سینمای ایران را به جا آورند و با اتخاذ تدابیری در شان سینما، نه تنها سینماگران بلکه علاقهمندان کثیر سینما در کشور را نیز دلگرم کنند.
کانال تلویزیون را میتوان عوض کرد و تیزرهای چند ثانیهای و حمایتی یک فیلم را ندید، رادیوی ماشین را میتوان خاموش کرد و برنامهای که احیانا دارد درباره اکران یک فیلم صحبت میکند را نشنید، روزنامه یا مجلهای را میشود ورق زد بیآنکه به آگهی یک فیلم در آن توجهی کرد اما به مدد وسعت شهر تهران و پیچیدگی ترافیک آن نمیتوان بیلبوردهای بزرگ و تبلیغات روی عرشه پلهای هوایی را ندید… و لذا در شرایط فعلی تبلیغات محیطی برای هر محصولی حرف اول را میزند، حرفی که در آن کمتر اسمی از سینمای ایران برده میشود.
خوشحالم که این حرفها را در زمانی میزنم که دیگر طمعی به تبلیغ فیلم خودم ندارم. «آینههای روبهرو» همان فیلمی که در ٧٢ فستیوال جهانی درخشیده و ٢٠ جایزه گرفته، همان فیلمی که در ایران ١٩ بار کاندیدای دریافت جوایز مختلف شده و ٩ جایزه (از جمله جایزه جشنواره شهر) را دریافت کرده، همان فیلمی که یک آسیب فرهنگی و اجتماعی را برای اولین بار به زعم کارشناسان با موفقیت و تاثیرگذاری مطرح کرده، همان فیلمی که بعید میدانم اغلب مسوولانی که به تعهد فیلمسازان ایرانی و سلامت نگاه سینمای ایران شک دارند آن را دیده باشند، اکران خود را در آستانه جشنواره فجر پس از صد روز نمایش در سینماهایی محدود پشت سر گذاشت و خوشبختانه شائبهای از سهم خواهی برای تبلیغ آن در این بحث متصور نیست. (جا دارد که اعلام کنم همین پوستر جایزه گرفته فیلم، با نصب ١٠ عدد آویز ٢در٣ متر جمعا به مدت ١٨ روز مورد حمایت سازمان زیباسازی شهرداری قرار گرفت).
این تهیهکننده سینما در ادامه نوشته است:
جناب قالیباف میتوانند از کنایهای که در هدیه کردن سیمرغ بلورینم به ایشان بود، آزرده یا خشمگین شوند و در کنار دیگر مسوولانی که در ارشاد طی این سالها چیزی جز فاصله با امثال من نداشتهاند، قرار بگیرند، من چیز بیشتری برای از دست دادن ندارم که نگرانش باشم… میتوانند مانند بسیاری از مدیران دولتی با بیاعتنایی مطلق به این حرکت، جوهر حرف مرا ندیده بگیرند، این هم چیزی است که متاسفانه به مواجهه با آن عادت کردهایم… یا میتوانند دری را که من به گلایه و مطالبه زدهام، باز کنند و از مشکلات سینمای ایران بیشتر بشنوند به آنها دقیقتر توجه کنند و حامیانهتر در موردشان تصمیم بگیرید، شاید چهره پایتخت از این طریق زیباتر شود و نقش ایشان در خاطر صنعت سینمای ملی ایران، ماندگارتر… شاید این سیمرغی که به سوی ایشان پرواز کرده، افسانه بهتری برای سینمای ایران و شهر تهران بسازد.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد