12 - 09 - 2017
چشمهایش
مهمان امروز: بزرگ علوی
بزرگ علوی در بهمنماه ۱۲۸۲ در تهران متولد شد. پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نماینده نخستین دوره مجلس بود. مادر وی نوه آیتالله طباطبایی بود. او در ۱۸ سالگی به آلمان رفت و تحصیلات دانشگاهیاش را آنجا به پایان برد.
خانوادهاش بازرگان و مشروطهخواه بودند. در ۱۳۰۲ همراه پدرش به آلمان رفت و در رشته علوم تربیتی و روانشناسی ادامه تحصیل داد تا در ایران آموزگار شود. پدرش سید ابوالحسن علوی از کنشگران سیاسی بود که در ۱۳۰۶ در برلین خودکشی کرد. بزرگ علوی سال بعد به ایران بازگشت و در مدرسه صنعتی شیراز یک سال به تدریس زبان آلمانی پرداخت. او که از نسل نخستین دانشآموختگان ایرانی اروپا در آغاز سده ۱۴ ه.ش (دهه ۱۹۲۰م) بهشمار میرفت، نخستین داستان برجستهاش، «سربازِ سُربی» را در دهه ۱۳۰۰ش نگاشت.
در ۱۳۰۸ در تهران، تدریس و نویسندگی را ادامه داد. ترجمه کتاب حماسه ملی ایران از تئودور نولدکه را آغاز و بخشهایی از آن را در مجله شرق چاپ کرد. در ۱۳۱۰ با صادق هدایت آشنا شد و همراه مسعود فرزاد و مجتبی مینوی، گروه نوگرای ربعه را در برابر ادیبان سنتگرا برپا کرد. سپس بهطور مشترک با صادق هدایت و شین پرتو، مجموعه داستان انیران را در همان سال چاپ کرد.چشمهایش رمان برجسته علوی است و چاپ نخست آن در ۲۸۷ صفحه در سال ۱۳۳۱ بود. در مرداد ۱۳۹۵، انتشارات نگاه برای پانزدهمین بار این رمان را بازچاپ کرد. برپایه آمار ۱۳۹۳ از موسسه خانه کتاب بسخواندهترین اثر بزرگ علوی است. مجتبی بزرگ علوی به علت سکته قلبی در بیمارستان فریدریشهاین برلین بستری شد و سرانجام در روز یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۷۵ برابر با ۱۶ فوریه ۱۹۹۷ ساعت ۲۰:۲۳ دار فانی را وداع گفت.
«شهر تهران خفقان گرفته بود، هیچکس نفسش در نمیآمد؛ همه از هم میترسیدند، خانوادهها از کسانش میترسیدند بچهها از معلمانشان، معلمان از فراشها، و فراشها از سلمانی و دلاک؛ همه از خودشان میترسیدند، از سایهشان باک داشتند.همه جا، در خانه، در اداره، در مسجد، پشت ترازو، در مدرسه و در دانشگاه و در حمام ماموران آگاهی را دنبال خودشان میدانستند.»
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد