27 - 01 - 2020
چلچلی کمهیاهو
عرفا معتقدند هر تغییری باید از درون رخ دهد و روانشناسها میگویند تا زمانی که خودت را دوست نداشته باشی، دیگری هم تو را دوست نخواهد داشت و این حکایت ماست با «تئاتر شهر» که امروز ۴۶ ساله میشود.
احتمالا فکر میکنید خب این سخنان چه ربطی به سالروز راهاندازی مجموعه تئاتر شهر دارد اما واقعیت این است که کم هم بیربط نیست و میتوانیم ارتباطش را در سطور زیرین مرور کنیم.
۷ بهمن سال ۱۳۵۲ که آربی آوانسیان «باغ آلبالو»ی چخوف را به عنوان اولین نمایش تئاتر شهر روی صحنه برد، شاید هرگز تصور نمیشد این مکان روزی به نماد تئاتر ایران تبدیل شود اما زندگی، برای کافه شهرداری که حالا فقط در خاطره پدربزرگها و مادربزرگها جای دارد، راهی دیگر برگزیده بود.
تا سال ۱۳۵۱ کافه شهرداری محلی برای تفریح و سرگرمی بود اما همان سال مدیریت وقت تلویزیون کشور برای ادامه حیات ساختمان چهارراه ولیعصر، تقدیری دیگر انتخاب کرد؛ تئاتر شهر.
در آن دوره تهران چند تماشاخانه داشت؛ از تئاترهای لالهزار تا تالار «بیست و پنج شهریور» یا همان «سنگلج» دوره خودمان. تئاترهای لالهزار اما بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ از شور و شوق افتاده بودند و نمیتوانستند پاسخگوی نیاز جوانانی باشند که تئاتر را به صورت آکادمیک آموخته بودند و نمایش برای آنان ساحتی دیگر بود.
به هر روی کلنگ ساخت تئاتر شهر سال ۵۱ زده شد و یک سال بعد رهگذران چهارراه ولیعصر تهران ساختمان مدور زیبایی را دیدند که با معماری جذابش به یکی از مکانهای دیدنی شهر تبدیل شده بود. همان نگاهی که موجب راهاندازی این بنا شد، برای مدیریتش هم گزینهای درخور انتخاب کرده بود؛ دکتر علی رفیعی که دانشآموخته تئاتر از فرانسه بود و به دلیل وابستگیهای عاطفی و دلتنگی برای میهن پیشنهاد تدریس در دانشگاه میشیگان آمریکا را رد کرده بود و حالا مشغول تدریس در دانشکده هنرهای زیبا بود و با دانش و خلاقیتی که داشت، سرکشترین دانشجویان تئاتر آن دوره، امثال رضا کیانیان را در کلاسهای خود رام کرده بود.
آنان خیلی زود کشف کردند اگر قرار است این تئاتر به عنوان مکانی برای اجرای نمایشهای تفکربرانگیز تعریف شود، باید مدیری از این جنس داشته باشد. حال بماند که این جوان تحصیلکرده بلندپرواز اصفهانی، پیشتر در گفتوگوی تندی با یکی از روزنامههای خارج از کشور، از نبود آزادی بیان در ایران آن زمان سخن گفته و اتفاقا بعد از بازگشت به کشور، طعم بازداشتگاه را هم چشیده بود. آنان به دنبال کسی بودند که ایدههای نو داشته باشد. علی رفیعی هم که پیش از تئاتر، در رشته جامعهشناسی تحصیل کرده بود، با اجرای نمایش «خاطرات و کابوسهای جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخانفراهانی» نشان داد در انتخابش اشتباه نکرده بودند. نمایش او در عین نگاه زیباییشناسی که همچنان مشخصه آثار این هنرمند است، تفکر و نگره اجتماعی هم داشت.
در گذر سالیان و به دلیل کمبود مکان اجرا، ساختمان تئاتر شهر دارای چندین سالن دیگر هم شد؛ سالنهایی که تا همین چند سال پیش سنگینی بار همه تئاتریها را بر دوش داشتند و هنرمندان تئاتر برای اجرا در همین سالنها سر و دست میشکستند.
واقعیتش این است که در این نوشتار که به بهانه تولد تئاتر شهر منتشر میشود، نمیخواهیم و نمیتوانیم تمام مشکلات بانوی زیبای چهارراه ولیعصر را بشکافیم و حل کنیم. نمیخواهیم برای هزارمینبار ـ البته اگر لازم باشد دو هزار بار دیگر هم تکرار خواهیم کرد ـ فریاد بزنیم که فضای بیرونی تئاتر شهر در شأن این مجموعه هنری نیست، نمیخواهیم از ساختمان بلند نازیبایی بگوییم که جای پارکینگ تئاتر شهر را گرفت، نمیخواهیم از آن مجسمههایی یاد کنیم که مثل چندین مجسمه دیگر تهران، ناگهان ناپدید شدند، نمیخواهیم از اسنادی بگوییم که هیچ وضعیت مشخصی ندارند، اصلا نمیخواهیم درباره عملکرد شهرداری و شورای شهر، نمایندگان کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و… چیزی بگوییم. ما هیچ کاری به آدمهای بیرونی نداریم.
اجازه دهید فقط از درون این مجموعه بگوییم. راستش این تئاتر شهر، دیگر آن تئاتر شهر نیست! اما اگر حال درونش خوب شود، اگر از درونش مراقبت شود، اگر درون این مجموعه دوست داشته شود، آن زمان است که حال بیرونش هم رو به بهبود خواهد رفت!
درست است که در سالهای اخیر چندین سالن خصوصی تئاتر راهاندازی شده و حالا دیگر تئاتر شهر کعبه آمال تئاتریها نیست اما این ساختمان همچنان نماد تئاتر کل کشور و برند تئاتر ماست که البته برای برند ماندنش، هرگز تلاش کافی نکردهایم.
در تب و تاب اضافه شدن سالنهای نمایشی- که به دلیل خلاقیت بینظیر ما در امر تمرکززدایی، همه هم در محدوده چهارراه ولیعصر هستند- مراقبت نکردهایم تنها نمایشهایی در تئاتر شهر به صحنه بروند که درخور نام بزرگ این مجموعه باشند.
بگذریم که این قصه سر دراز دارد و دوباره همان آش است و همان کاسه، آن هم در این روزهایی که به یمن بیشمار اتفاقات اجتماعی، بیحوصلگی و بیانگیزگی، شغل بسیاری از ما شده و سر ساختن نداریم و انرژی کار کردن و این کند و کاوها به چه کار میآید؟

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد