شناسه خبر : 10304
26 - 11 - 2019
26 - 11 - 2019
چیزهای زرد طلایی!
پرویز ملک مرزبان- همسرجان، هر روز بعدازظهر، یه دونه موز میاره و میگه پوست کن بخور، برات خوبه. یاد اولین موزی که خوردم افتادم. دوازده سالم بود. کلاس ششم ابتدایی بودم و در خیابان اسکندری سکونت داشتیم. یک روز بعدازظهر، عمو جان چند نفر از دوستانش را به عصرانه دعوت کرده بود، ضمن چیدن انواع میوهها روی میز، چندتا چیز زردرنگ طلایی با کمی خمیدگی که در انتها به هم چسبیده بودند، نظرم را به خودش جلب کرد، اما چون عموجان سفارش کرده بود که تا پایان مهمانی به آن اتاق نروم، منهم اطاعت کردم اما مدام حواسم به آن چند چیز زرد طلایی بود که چیست؟ مهمانها که آمدند، اول از همان زرد طلایی شروع کردند به خوردن، از اتاق دیگر زیرچشمی به طریقه خوردنش نگاه میکردم. ظاهرا در آن زمان میوه گرانقیمتی بود. عطر خوش موز که بعدا فهمیدم نام مبارکشان باناناست که به آن چیزهای زرد طلایی هم گفته میشود درتمام خانه پیچید، و چقدر عطر خوبی داشت. خلاصه آنقدر صبر کردم و انتظار کشیدم تا مهمانها خداحافظی کردند و عموجان برای بدرقه تا دم در تشریف بردند، از فرصت استفاده کرده و تنها موز باقیمانده را به همان سبک و سیاق مهمانها پوست کندم و خوردم. باور کنید هنوز مزهاش زیر زبانم هست!
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد