9 - 05 - 2018
کتاب برای خواندن است نه سوزاندن
مسعود سلیمی- چند وقت پیش در یکی از شبکههای فرانسویزبان، ساخته تحسینبرانگیز و ماندگار فرانسوا تروفو به نام فارنهایت ۴۵۱ را برای چندمین بار دیدم.
فارنهایت ۴۵۱ را تروفو براساس داستانی از ری بردبری در ۱۹۶۶ ساخت، یعنی در زمانی که جهان، به طور خاص اروپا، با وجود اینکه زخمهای برآمده از جنگ جهانی دوم و پیامد تفکرات افراطی نازیسم و فاشیسم را همچنان حمل میکرد، اما نوعی سرخوشی و سرمستی، در تمام وجوه زندگی و به ویژه در حوزه فرهنگ و هنر و رسانه را هم میطلبید و به تعبیری از نظر فکری در حال پوست انداختن بود.
تروفو در فارنهایت ۴۵۱ مکانی را در آینده نه چندان دور به تصویر میکشد که گویی همه چیز در آن باید وارونه، بیروح و در یک کلام مسخ شده باشد.
قهرمان فیلم گای مونتاک، یک آتشنشان است، اما کار او خاموش کردن نیست بلکه وظیفه دارد آتش برپا کند. در واقع سوزاندن کتاب، کاری است که گای مونتاک انجام میدهد. تروفو به عنوان یک هنرمند، آیندهای را به نمایش میگذارد که در این مکان «کتاب» عنصر ناپاک، مضر و مخرب روح و اخلاق جامعه است. او در شرایطی که جهان جعبه جادویی تلویزیون را به عنوان یک پدیده شگفتآور ستایش میکند و در مقابلش زانو میزند و مسخ میشود مکانی را ترسیم میکند که هر کدام از ساکنانش به عنوان نشانهای از خوب بودن، موظف است کتابداران و کتابخوانان را در اطراف خود شناسایی و به مراکز آتشنشانی اطلاع دهد.
گای مونتاک در زمره آدمهایی است که پذیرفته، کتاب داشتن و کتابخوانی جرم است و باید برای پالایش روح و روان جامعه، کتابسوزان برپا کند.
فارنهایت ۴۵۱، چند سال پس از تولید در تهران به نمایش درآمد و بعدها در میانههای دهه ۷۰ میلادی در سینماهای تخت جمشید (عصر جدید) دوباره اکران شد تا من نسخه دوبله شده آن را برای اولین بار ببینم.
تماشای چندباره فارنهایت ۴۵۱، آن هم در شرایطی که جهان لحظه به لحظه آشفته و آشفتهتر میشود، فرصتی است تا دریابیم «هنرمند» به معنای واقعی کلمه هنگامی معنا پیدا میکند که حرف و نگاهش، فراتر از زمان و مکان، به واقعیت بدل شود.
تروفو، کارگردان بزرگ و وابسته به حلقه موج نو سینمای فرانسه، خود از شیفتگان آلفرد هیچکاک بزرگ بود و به همین خاطر هم به تعلیق و پرسشگری در آثارش اعتقاد داشت اما این بار در فارنهایت ۴۵۱ پایانبندی به گونهای است که به وضوح مخاطب این نوید را میدهد که با همه سردی و تلخی و ابهامی که در فضای فیلمش وجود دارد، روزگاری هم میرسد که باید تفکر و اندیشه با هر نوع تجلی در جامعه، بر تاریکی نور بتاباند.در پایان فارنهایت ۴۵۱، قهرمان زن فیلم، کلاریس با ورود به زندگی مونتاک از او میپرسد آیا هیچگاه حتی یکی از کتابهایی را که سوزانده، خوانده است؟ بیتردید تا آن موقع او هرگز چنین جرمی را مرتکب نشده بود، اما سرانجام کلاریس، مونتاک را قانع میکند کتاب برای خواندن است نه سوزاندن! واقعیتی که در این زمانه در ارتباط با هر نوع ابزار اطلاعرسانی قابلیت تسری دارد.
massoudmehr@yahoo.fr
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد