15 - 03 - 2018
کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم!
اسلاونکا دراکولیچ (متولد ۱۹۴۹)، روزنامهنگار اهل کرواسی، در دنیای غرب چنان شهرت و محبوبیتی پیدا کرده است که همه نوشتههایش به انگلیسی و دیگر زبانهای اروپای غربی ترجمه میشود. دراکولیچ سه رمان هم نوشته است: «هولوگرامهای هراس»، «پوست شیشهای» و «طعم مرد». منتقدان غربی نثر این نویسنده را با مارگریت دوراس، ساموئل بکت و آلبر کامو قیاس میکنند. مقالههای او در بسیاری از روزنامهها و مجلههای اروپایی و آمریکایی منتشر میشود.
این اثر به عنوان نخستین شماره از مجموعه «تجربه و هنر زندگی» منتشر شده است. مجموعه این آثار، بخشی کمتر مورد توجه از فلسفه را عرضه میکند؛ بخشی کمتر مدرسی که حالت آکادمیک ندارد و همانطور که از عنوان تجربه و هنر زندگی بر میآید، نوعی در میان نهادن سیر و سلوکی است که عارفِ از آن گذر کرده، مرید مشتاق و جوینده را مطلع و شریک سیاحت و ریاضتهای خود میگرداند. این سبک فلسفه هرچند توسط فیلسوفان آکادمیک، شاعرانه، ذهنی و درونی، انگاشته میشده و البته همین موضوع را بهانهای برای طرد و منزوی کردن آن میکردهاند اما در آثار شوپنهاور و کییر کگور و دیگرانی از این جنس به اوج خود رسیده و امروزه در میان بسیاری از جوانان جویای دانش، جایگاه ویژهای را کسب کرده است. هر چند نگارنده این متن همیشه بر این شعر فردوسی در شاهنامه که از دهان سیمرغ به زال پند میدهد تا « یکی آزمایش کن از روزگار…»، تکیه دارد اما با این وجود، حتی اگر در پی پهلوانی کردن و پهلوان شدن از هفتخوان شخصی خود باشیم، باز ناگزیر آنیم تا آنچه اندوخته پهلوانیها و آزمایشهای گذشتگانمان بوده را خوب به خاطر بسپاریم و دوبارهآزماییاش نکنیم چرا که عمر کوتاه است و فرصت زندگی را باید غنیمت شمرد. از این جهت انتخاب این کتاب توسط خشایار دیهیمی و ترجمهاش توسط رویا رضوانی و پشتکار نشر گمان، فرصتی بس مغتنم بوده برای جامعه کتابخوان و روشنفکر کشور.
خندهها اشک شد، جاری روی گونهها؛ رویاهای شیرین زنان به کابوسی تلخ بدل شد. البته همهجای این ویرانه بیرونآمده از دل اتحادیه ازهمپاشیده بهیک شکل نبود. استبداد و فقر و ناامنی با چهرههایی متفاوت به مردمان آزاد از یوغ کمونیسم دهنکجی میکرد. آن روزها کشورهای اروپای شرقی به ویترین سوپرمارکتهای پر از کالاهای رنگارنگ بیشباهت نبود؛ همان مغازههایی که بیشتر مردم تنها از پشت ویترین میتوانستند خوراکیهای خوشآبورنگ و بهظاهر خوشمزه را تماشا و در حسرت خوردنشان دق کنند. درست است، قحطی و فقر برای شهروندان اروپای شرقی واژهای غریب نبود، اما بعد از فروپاشی، بعد از ازمیانبرداشتهشدن دیوارها، بهناگه مظاهر زندگی مدرن و مصرفگرایی و مسایلی از این دست زندگی بسیاری از آنها را زیرورو کرد. از آن پس بود که مردم شرق اروپا با حسرت به شیشه ویترینهای پرزرقوبرق مغازهها خیره میشدند و تنها میتوانستند آب دهانشان را فرو دهند.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد