19 - 03 - 2018
کوچ بنفشهها
دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی در سال ۱۳۱۸ در کدکن از روستاهای قدیمی بین نیشابور و تربت حیدریه به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و دوره متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد شد و به تحصیل پرداخت و لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد.
او در زمانی که در مشهد به تحصیل اشتغال داشت از اعضای موثر و فعال انجمنهای ادبی به شمار میرفت و از همان آغاز نوجوانی آثارش در مطبوعات خراسان با نام مستعارش م سرشک به چاپ میرسید.
در سالهای بعد از ۱۳۳۲ با همکاری تنی چند از جوانان شاعر و اهل ادب انجمن ادبی تشکیل دادند که بیشتر طرفداران شعر نو و ادبیات داستانی و ترجمه ادبیات فرنگی بودند که دکتر علی شریعتی نیز از جمله اعضای آن انجمن بودند.
شفیعی پس از عزیمت به تهران در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دوره فوق لیسانس خود را گذراند و سپس دوره دکترای زبان و ادبیات عرب را نیز پشت سر گذاشت.
او مدتی در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه مجلس سنا به کار اشتغال ورزید و سپس به عنوان استاد دانشکده ادبیات تهران در رشته سبکشناسی و نقد ادبی به کار مشغول شد.
دکتر شفیعی همچنین مدتی را بنا به دعوت دانشگاههای آکسفورد انگلستان و پرینستون آمریکا و ژاپن به عنوان استاد به تدریس و تحقیق اشتغال داشت.
دکتر شفیعی از استادان بارز و متبحر ادبیات معاصر ایران و از محققان بزرگ به شمار میرود که در نقد شعر و ادب فارسی صاحب نظر است و در شعر و شاعری نیز مقام والایی دارد و صاحب سبک و شیوه خاصی است که او را به عنوان شاعری پیشرو میشناسند.
او در جوانی به شعر و شاعری پرداخت و نام مستعار (م. سرشک) را برگزید و طی آشنایی با نیما یوشیج سبک شعر نو را انتخاب کرد.
م. سرشک شاعری را با غزل آغاز کرد و در سال ۱۳۴۴ با انتشار کتاب «زمزمهها» و بعدها در مجموعههای دیگر توانایی خود را در سرودن غزل و قالبهای دیگر به خوبی نشان داد.
زمزمهها در حال و هوای سبک هندی سروده شده و تعلق خاطر شاعر به شاعران خراسانی را میرساند. دفتر شعر «در کوچه باغهای نیشابور» که در سال۱۳۵۰ منتشر شد، وی را به اوج شهرت رساند.
در اشعار دکتر شفیعیکدکنی چند ویژگی به چشم میخورد: شاعر به سنتهای ادبی ایران و اسلام دلبستگی دارد و این رایحه فرهیختگی را در اشعار خود به بهترین نحو منعکسکرده است.
او در عرصه تالیف و تصحیح و ترجمه و نقد و تحقیق، بیهیچ تردیدی، چهرهای ممتاز در ادبیات ایران است.
در روزهای آخر اسفند
کوچ بنفشههای مهاجر
زیباست
در نیم روز روشن اسفند
وقتی بنفشهها را از سایههای سرد
در اطلس
شمیم بهاران
با خاک و ریشه
میهن سیارشان
در جعبههای کوچک چوبی
در گوشهی خیابان میآورند
جوی هزار زمزمه در من
میجوشد
ای کاش
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشهها
در جعبههای خاک
یک روز میتوانست
همراه خویشتن
ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد