2 - 02 - 2022
گل به خودی!
«جهانصنعت»-نمایش فیلم «بیرو» سومین ساخته مرتضی علیعباس میرزایی، کارگردان جوان سینمای ایران در روز نخست چهلمین دوره جشنواره فجر انتقادات فراوانی را به دنبال داشته است. ریتم کند و کشدار این فیلم در کنار عدم جذابیت برای مخاطب، سوژهای که میتوانست یک فرصت طلایی برای این کارگردان جوان رقم بزند را از بین برد.
دو سکانس مستند آغازین و پایانی «بیرو» که بازی واقعی ایران و پرتغال و سکانس پنالتی گرفتن را نشان میدهد، جذابترین بخش فیلم «بیرو» است، دقیقا سکانسهایی که کارگردان در ساخت آنها نقشی نداشته است، در میانه این دو سکانس فیلم داستانی «بیرو» را میبینیم که به شدت کشدار و خستهکننده است.
بیرو ساخته مرتضی علیعباس میرزایی به تهیهکنندگی مجید برزگر داستانی را روایت میکند که قبلا اسپویل شده و لو رفته است. همه میدانند که بیرانوند چگونه با فقر و تنگدستی پلههای موفقیت را طی کرده است. او بارها در مصاحبههای مختلف سکانسهای سوزناک زندگیاش را شرح داده است. پس خود قصه اطلاعات جدیدی به مخاطب نمیدهد.
در اینگونه فیلمها انتظار این است که روایت با شخصیتپردازی درست و گرهافکنی و تعلیق بجا خلأ قصه لو رفته را جبران کند. اما متاسفانه در بیرو با یک داستان کشدار شخصیتهای یک بعدی طرف هستیم.
علیرضا پسری است که دغدغهای جز یافتن جای خواب در شهر تهران ندارد. تمام فکر و ذکر قهرمان این است که شب را چگونه به صبح برساند و همه تلاشش صرف این موضوع میشود. تاکید چندین و چند باره کارگردان روی این موضوع جز اینکه مخاطب را خسته کند، ثمر و فایدهای ندارد. در طول فیلم میبینیم که علیرضا مدام از این باشگاه به آن باشگاه میرود و قراردادهای جدید میبندد. این وسط اسم کلی باشگاه مثل نفت و هما مطرح میشود. مخاطب دوست دارد بداند او در زندگی حرفهای و شخصیاش با چه موانع دراماتیکی مواجه بوده است. اینکه او در چه باشگاههایی حضور داشته با یک جستوجوی ساده اینترنتی مشخص میشود. اتفاقا زمانی که قطار زندگی بیرانوند به باشگاههای مهم مثل پرسپولیس و تیم ملی میرسد، فیلم تمام میشود.
بیرانوند با پرسپولیس شناخته شد و به تیم ملی رسید. ولی این مقطع زمانی مهم را در فیلم نمیبینیم. بسیاری از رسانهها جزو مخالفان و منتقدان بیرانوند بودند و حتی او را مسخره میکردند. بیرانوند هرگز با رسانهها درگیر نشد و با آنها مهربانانه برخورد کرد. در فیلم بیرو هیچ اشارهای به این تقابل نمیشود.
آنچه بیرو را به یک فیلم آزاردهنده و ضعیف بدل میکند لحن فانتزی است که کارگردان برای اثرش انتخاب کرده است. فصلهای مسابقه فوتبال یادآور کارتون اغراقآمیز فوتبالیستها هستند که توپ به مدت چند دقیقه در هوا میماند و چند نفر برای تصاحبش پرواز میکردند. سرمربیهای تیمها چرا شبیه برج زهر مار هستند؟ چرا وقتی عصبانی میشوند، به زمین و زمان رحم نمیکنند؟ آن سرمربی که میخواهد تیشه به ریشه چند بازیکن شهرستانی بزند چرا این قدر بدجنس و بدذات است؟
فیلمنامه بیرو در حوزه اعضای خانواده هم شخصیتپردازی سنجیدهای ندارد. پدر علیرضا جز اینکه به پول فکر کند، بعد دیگری ندارد. هیچکدام از اطرافیان علیرضا تبدیل به شخصیت نمیشوند. حتی خود علیرضا هم در حد تیپ باقی میماند و شکل و شمایل یک شخصیت را پیدا نمیکند. علیرضا از همان سکانس اول یک فرد شکستناپذیر است که همه موانع را پشتسر میگذارد. فقط در سکانسهای مرگ دوستش است که او را حواسپرت و افسرده میبینیم. در بقیه مواقع او انگار دروازهبان زاده شده و نیازی ندارد که برای موفقیت تلاش کند.
تقطیعهای پیدرپی و کلوزآپها و اینسرتهای بیمورد ارزش فیلم را در حد یک کلیپ یا تیزر تبلیغاتی پایین میآورند. کنار هم قرار دادن ساندویچ خوردن بیرو و تلفن زدنش و فوتبال بازی کردنش در چند ثانیه بیرو را به فیلمی آشفته بدل میکند که حوصله قصهگویی ندارد.
کارگردان اثر میخواهد پشت شعارهایی چون تلاش و امیدآفرینی مخفی شود و ضعفهای فیلمش را بپوشاند، اما لحن فانتزی فیلم مانع خلق شخصیتهای پرتلاش و باانگیزه میشود. فیلمی که شخصیتهای باورپذیری ندارد و بخشی از واقعیت را روایت نمیکند، نمیتواند شعار امیدآفرینی بدهد.
فیلم بیرو روایتی از زندگی علیرضا بیرانوند دروازهبان تیم ملی فوتبال ایران از دوران کودکی تا ورود به فوتبال حرفهای و عضویت در تیم ملی فوتبال ایران است.
سرگردان میان ملودرام و فیلم زندگینامهای
در نقدی دیگر از فیلم «بیرو» آمده است که با وجود ایده و فیلمنامه تقریبا مناسبی که دارد، در ساختار نمیتواند و نتوانسته تماشاگر را از سالن سینما با رضایت خاطر به بیرون هدایت کند.
یکی از مشکلات امروز سینمای ایران عدم وجود تنوع ژانر در سبد اکران و تولید سینمای ایران است. بسیاری از ژانرها در فهرست یا منوی سینمای ایران قرار ندارند و شاید همین عدم تنوع سبب میشود تا سینمای کشورمان نتواند آنگونه که باید در جذب مخاطب، موفق عمل کند. یکی از ژانرها هم همین ژانر فیلم بیوگرافی (فیلم زندگینامهای) است که در دنیا طرفداران زیادی دارد و آثار بسیار خوبی هم در این ژانر به سینمادوستان ارائه شده که از آن جمله میتوانم به گاو خشمگین، سخنرانی پادشاه، لارنس عربستان، پیانیست، ذهن زیبا، شبکه اجتماعی، مردی برای تمام فصول و امثال آن اشاره کنم.
بیرو نیز در خانواده همین ژانر قرار میگیرد و با وجود ایده و فیلمنامه تقریبا مناسبی که دارد، متاسفانه در ساختار نمیتواند و نتوانسته تماشاگر را از سالن سینما با رضایت خاطر به بیرون هدایت کند که شاید یکی از دلایلش همین فقر و عدم تنوع اینگونه ژانرها در سینمای کشور و نبود تجارب مناسب قبلی در این حیطه باشد.
به همین دلیل است که در ساختار و حتی مرحله پرداخت ایده با ملغمهای از ملودرام، فیلم ورزشی، فیلم عاشقانه و خانوادگی و غیره مواجهایم. حجم آواری که در لحظهلحظه داستان بر سر شخصیت قهرمان قصه فرو میریزد (و البته میدانیم که همگی واقعی است) نه تنها باعث نمیشود که تندیسی از وی ساخته شود (چه خوب چه بد) بلکه در مقابل، انبوهی از غصه، آه و حسرت را در روح، ذهن و جان تماشاگر جاری میکند. در مقابل این آوار، وقتی تا انتهای قصه پیش میرویم با کمال تعجب درمییابیم که نهتنها تندیس یادشده به صورت کامل ساخته نمیشود بلکه همه موفقیت قهرمان قصه فقط در مهار ضربه پنالتی رونالدو خلاصه میشود و بس.
به همه اینها اضافه کنید ساختار کاریکاتورگونه صحنههای مختلف و متعدد مسابقات فوتبال از روستا و نوجوانان گرفته تا امید و بزرگسالان که بیشباهت به انیمیشن پرطرفدار سالهای دور تلویزیون ایران (فوتبالیستها) نیست و ناخودآگاه ذهن تماشاچی به سمت و سوی کاکهرو، تارو میساکی، واکاشی زوما و دیگران سیر میکند. به همه این فضای کاریکاتوری باید سادهانگاری کارگردان و فیلمنامهنویس را هم در ارائه نکردن تصویر صحیح از حوزه فوتبال ایران اضافه کنیم.
ریتم کند در ساختار و در فیلمنامه از مشکلاتی است که در بخشهای مختلف اثر خودنمایی میکند و در نهایت آنچه که بر جای میماند یک اثر ضعیف، بیحسوحال است که نه قهرمانش، قهرمان است و نه شباهتی به آثار این ژانر دارد. به جد اعتقاد دارم بیرو با همه تلاشی که سازندگانش انجام دادهاند حتی فیلمی در حد و اندازههای ستایش از بیرانوند نیز نیست.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد