2 - 07 - 2024
یک اثر نمادمحور با مایههای نوستالژیک غلیظ
«عطرآلود» را میتوان در درجه اول و پیش از متعلق دانستن به هر رسته و رده مضمونی دیگری به عنوان یک اثر نمادمحور با مایههای نوستالژیک غلیظ ارزیابی کرد. هادی مقدمدوست در ادامه درونمایه مورد علاقهاش مبتنی بر قهرمان تنها که پیش از این در ساخته سینمایی دیگرش «سر به مُهر» و البته سریال تلویزیونی «وضعیت سفید» در مقام نویسنده هم نمود بارزی داشت، باز هم نقطه تمرکز خود را تنهایی شخصیت اصلی داستان گذاشته است، «علی» مرد جوان عطرسازی که در طول داستان از تلاش برای سقط فرزند در سکانس ابتدایی فیلم تا نوازش نوزاد پای به دنیا گذاشتهاش در سکانس پایانی، مسیر اُدیسهواری را طی میکند.
«عطرآلود» را میتوان در درجه اول و پیش از متعلق دانستن به هر رسته و رده مضمونی دیگری، به عنوان یک اثر نمادمحور با مایههای نوستالژیک غلیظ ارزیابی کرد. با پذیرش چنین رویکردی درک این نکته دشوار نیست که مقصود فیلمساز از پررنگ کردن عنصر «عطر» که از نام اثر تا شغل قهرمان و حتی تا بستر زمینهساز بسیاری از رویدادهای زندگیاش را در برگرفته چیزی فراتر از یک عنصر مضمونی ساده بوده و مقدمدوست به مفهومی فراتر از برداشت ساده و اولیه از این عنصر نظر داشته است.
اولین کارکرد عنصر «عطر» در فیلم سنگبنای آغازین آن است برای یک آشنایی و ازدواج منتج از آن که البته فیلم به شیوهای آشناییزدایانه و بدون مکث از این موقعیت عبور میکند، کارکرد دیگر «عطر» نقبی است به معضلات اجتماعی جوانان باذوق و باهوش جامعه که در چنبره تورم و تسلط شرکتهای سودجوی متمول فرصت کمی برای ابراز وجود و اثبات تواناییهایشان پیدا میکنند. جنبه سوم و البته پررنگ «عطر» تاکید بر نوستالژی و به عبارت بهتر عطر و بویی است که از موقعیتهای نوستالژیک و حتی دیگر موقعیتهای غیرنوستالژیک ولی مهم و اثرگذار زندگی بر ذهن و دل و جان انسان بر جای میماند و هرازگاهی در برخورد با موقعیتهای مشابه، رایحه آن در وجود انسان استشمام میشود. باوجود تمام خطوط داستانی متفاوت و حتی موقعیت مهم ابتلای قهرمان داستان به سرطان ریه (تنها نقطه عطف فیلم) که قهرمان داستان به تناوب با آنها در فرازهای مختلف داستان مواجه میشود و هریک به نوبه خود ظرفیت گسترش و بسط دراماتیک و چرخاندن فرمان درام به سوی خود را داشتهاند اما پرداخت شخصیتپردازانه فیلمساز مانع از گسترش این موقعیتهای متفاوت و تعمق بر آنها شده تا نمایش همان مسیر اُدیسهوار و زجرآوری که بحثش رفت را نیت اصلی و نقطه عزیمت نویسنده و کارگردان اثر دانست و از فیلم انتظار پیگیری جدی و مبتنی بر گرهگشایی از فرازهای مختلف داستان را نداشت. فرازهایی همچون ضدیت شخصیت زنِ بانفوذ در حوزه عطرسازی با قهرمان فیلم، ماجرای بر باد رفتن سرمایه مشتری مهدکودک به دست پسردایی علی ( با بازی زندهیاد حسام محمودی) و دیگر رخدادهای ریز و درشت فیلم که هر یک صرفا به عنوان قطعهای از پازل تکمیلکننده شمایل قهرمان در بافت داستان طراحی شده و استمرار آنچنانی در طول روایت نداشتهاند. چنین دیدگاهی مخاطبان فیلم به ویژه علاقهمندان روایتهای کلاسیک مبتنی بر ساختار سه پردهایِ مقدمه، بحران و گرهگشایی را به فهم بهتر و موثرتری از کلیت اثری میرساند که پرداخت آشنای مبتنی بر نقاط عطف و میانی و اوج و گرهگشایی در آن جای چندانی ندارد. با تامل در آثار سالهای اخیر سینمای ایران میتوان آثار کمشمار دیگری را نیز به یاد آورد که نیت و پرداختی مشابه در پشت آنها به چشم میخورد، آثاری نظیر «آهو» ساخته هوشنگ گلمکانی یا در مقیاسی دورتر «در دنیای تو ساعت چند است» که یک فیلمساز/منتقد دیگر به نام صفی یزدانیان کارگردانی آن را برعهده داشته و در آنها نیز همچون «عطرآلود» و البته با شدت و حدتی بیشتر فیلمساز به دنبال خلق موقعیتهای شخصی و پرداختهای شخصیتپردازانه منحصر به خود است که کاملا در نقطه مقابل پرداختهای شناخته شده کلاسیک قرار میگیرند. بالطبع رویکرد شخصیتپردازانه فیلم که نقطه تمرکز خود را بر قهرمان داستان گذاشته، نقشآفرینی مصطفی زمانی در نقش اول فیلم، بسیار بیشتر از دیگر بازیگران فیلم به چشم میآید، هدی زین العابدین که در یکی، دو سال اخیر به بازیگری پُرکار در آثار سینمایی و مجموعههای پلتفرمی بدل شده و در ردیف بازیگران جوان و بااستعداد قرار میگیرد در فیلم فرصت چندانی برای رنگآمیزی نقش نداشته و میتوان گفت در حد همان فرصتی که به او اعطا شده موفق عمل کرده است، اتفاقی که درباره کوروش تهامی و حسام محمودی هم کمابیش شاهد آن هستیم و البته ترکیب بازیگران فیلم یک همایون ارشادی پا به سن گذاشته هم دارد که بیکم و کاست و بدون تلاش برای متفاوت بودن همان الگوی بازیِ کند و بیهیجان خود را باز هم تکرار کرده است. استفاده از اتمسفر شمال کشور که در داستان به عنوان محل زندگی خانواده علی تصویر شده، گویش شمالی علی و اعضای خانوادهاش و حتی شرکت او و همسرش در مراسم عروسی خواهرش نیز مطابق با همان رویکرد شخصیتمحور فیلم قابل توجیه هستند و از تمام این فضای خارج از تهران به عنوان محل وقوع حوادث داستان، به جز بستری برای آشنایی قهرمان فیلم با رایحههای متفاوت در بستر بکر طبیعت که مهارت بیچون وچرای او در ترکیب آنها و به دست آوردن فرمولهای موفق عطرسازی را به دنبال داشته نمیتوان نکته خاص دیگری را استنباط کرد.
سخن آخر این یادداشت اشاره به پایان فیلم است که باز هم در روندی آشنا سرنوشتی متفاوت با پیشفرض تماشاگر که مرگ محتوم و غیرقابل انکار قهرمان را در ذهن خود میپرورانده، اتفاق میافتد که در جای خود قابل تامل است.
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد