26 - 12 - 2022
یک شاخه گل مریم با صدبغل لبخند
شنبه شب گذشته در سالن شماره یک تماشاخانه ایرانشهر، مراسمی به یاد و خاطره هنرمندانی برگزار شد که در سال ۹۱ از دنیا رفتند؛ سالی که خود در حال گذر است و آخرین نفسهایش را میکشد.
برگزاری مراسم یادبود، تحت هر عنوانی که باشد، نهتنها رویداد بدی به حساب نمیآید بلکه در ذات خود، اقدامی انسانی و خاطرهانگیز هم به حساب میآید.
در شنبه شب گذشته در سالن شماره یک تماشاخانه ایرانشهر، هنرمندان از نویسنده، هنرپیشه، موسیقیدان، کارگردان یکی پس از دیگری پشت میکروفن آمدند و از آدمهایی یاد کردند که بسیاری از آنها، هنگام زنده بودن در کنج تنهایی و فراموشی با انبوهی از مشکلات مالی، اقتصادی و اجتماعی فقط صفحات خطخطی شده خاطراتشان را ورق میزدند و گاه حتی اشک ریختن را هم فراموش کرده بودند. در شنبه شب گذشته، بار دیگر این نکته این واقعیت تلخ، بر همگان آشکار شد که بسیاری از فراموششدگان زنده، فقط زمانی که از نفس کشیدن بازمیمانند، تازه زندهها، یادشان میآید که روزی روزگاری، کس دیگری چون آنها هم نفس میکشیده است.
متاسفانه حافظهام یاری نمیدهد تا خود شعر را بازگو کنم اما فکر میکنم، کلیم کاشانی، شعری دارد که وصف حال آدمهایی است که در زنده بودن، کسی سراغشان را نمیگیرد. شاعر میگوید، اگر قرار است پس از مرگم برایم گریه کنید، گل بیاورید، از خاطراتتان درباره من بگویید، در این صورت فقط یکبار، نه بیشتر تا زنده هستم به سراغم بیایید.
برگزاری مراسم یادبود هنرمندان درگذشته، اقدامی بسیار بایسته و شایسته است اما ایکاش امکان داشت یکبار هم شده در زنده بودنشان به سراغشان میرفتیم؛ مرا ببخشید شماها را نمیگویم، خودم را میگویم. ایکاش در زنده بودن یکی از این آدمها، فقط یکی از آنها به سراغشان میرفتم با یک شاخه گل مریم و صدبغل لبخند و مهربانی و احترام. آخر مرگ سراغ همه میآید…
لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد