21 - 11 - 2017
۱۱ زائر و یک سیاح
مهام میقانی- زیارت حرم امام رضا(ع) برای ایرانیان از هر قوم و طبقه و با هر گرایش سیاسی و مذهبی، مسالهای کاملا آشناست؛ چیزی که حتی میتوانیم آن را با عید نوروز مقایسه کنیم و اغلب جوانب آن برایمان ملموس است. باور دارم در کشور ما نوشتن درباره پدیدهها و اموری که همگی با آن آشنایی داریم، کار سختتری است و مانند پا گذاشتن به سرزمینی است که نیروهای متخاصم بسیاری آن را مُلک خود به شمار میآوردند اما به عنوان نمونه نوشتن در مورد زیارت و به ویژه زیارت امام رضا(ع) کار بسیار دشوارتری است، خاصه اگر این نوشتن، نوشتن برای تئاتر باشد، قطعا مخاطرات بیشتری پیش رو خواهد بود. دلایل این دشواری تنها از مالکیت بیچون و چرایی که جریان غالب نسبت به آستان قدس رضوی ابراز میدارد، نیست بلکه به نمایش درآوردن مقوله «زیارت» که برای بسیاری محدودهای مقدس به شمار میرود، دردسرهایی به همراه دارد چون «زیارت» علاوه بر چهره بیرونی خود که همان جا به جایی فردی یا جمعی از نقطهای به نقطه دیگر برای انجام یک پدیده مذهبی است، امری غایتا درونی و شخصی نیز هست. به این ترتیب بسیاری از مردم کشور ما ارتباط شخصیشان با مساله «زیارت» را برقرار کردهاند که ممکن است با یکدیگر تفاوتهای پرشماری داشته باشد. از طرفی دیگر کلیشههای متون فرمایشی در کمین ادبیات دراماتیکی خواهد نشست که قصد پرداختن به موضوع «زیارت» را دارد. در چنین شرایطی به هر سو که نگاه میکنی، مخاطراتی را میبینی که سر راه نوشتن از زیارت حرم امام رضا(ع) وجود دارد.
پیش از «کوکوی کبوتران حرم» نمایشنامههای دیگری را که هر کدام گوشهای از درونیات، حاجتها و مصائب زوار حرم رضوی را بیان میکردند- از جمله نمایشنامههای «نایبالزیاره»، «نامه» و «زنگ انشا» که اتفاقا هر سه به موضوع زیارت از نگاه زنان و دختران میپرداختند- خوانده بودم. به گمانم یکی از بحثبرانگیزترین نمونههای اینگونه نمایشنامهها اثری از حمیدرضا آذرنگ با عنوان «خیال روی خطوط موازی» بود اما «کوکوی کبوتران حرم» به دلایلی که در ادامه سعی خواهم کرد ارائه دهم، متنی خواندنیتر از آب درآمده است. «کوکوی کبوتران حرم» اساسا از جمله نمایشنامههایی است که خواندنشان سخت اما به تماشا نشستنشان بسیار دلفریب است. مخصوصا آخرین اجرای این متن که در تماشاخانه شهرزاد پایان یافت گرچه بهترین اجرایی که از آن دیدهام نیست اما علاوه بر تیره کردن هرچه بیشتر فضای متن که میتوان آن را نقطه افتراق اصلی این اجرا با دو اجرای مهم دیگر در طول سالها دانست، تلاش زیبا و قابل قبولی از آب درآمده است.
به عنوان مخاطبی که نخست نمایش را دیده و یکی دو سالی بعد متن را خوانده است، سعی میکنم در راه نقد این متن تحت تاثیر اجرای آن نباشم اما چون با ۱۲ پرسوناژ عموما پرگو مواجه هستیم چنانچه اجرای متن را از پیش روی صحنه ندیده باشیم، ممکن است بارها شخصیتها را با هم اشتباه بگیریم و در نخستین مطالعه نتوانیم ویژگیهای برخی از آنان را درست بشناسیم. این البته نقطهضعفی برای این نمایشنامه به بار نخواهد آورد. از طرفی شاید اصلا کنترل نویسنده روی هر ۱۲ پرسوناژش را یکی از دلایل قوت او در درامنویسی بدانیم اما اول باید دوازده زنی را که در این متن حاضرند به سه دسته تقسیم کنیم. دسته نخست گروه ۹ نفری زنانی است که همه با هم فامیل هستند و برای زیارت به مشهد آمدهاند. دسته دوم را هما و خواهرش فرح میسازند که شاید رازآلودترین شخصیتهای نمایشنامه باشند. شاید آنها گه گاه به لباس زوار درمیآیند اما پیشینه مبهم و دشواری که ما از پس صفحات متن به برخی از آنها اشراف پیدا میکنیم، به همراه زندگی فعلیشان که دستخوش ناملایماتی قرار دارد آنها را کاملا از گروه ۹ نفره اول جدا میکند و در آخر با «حاج خانم» مدیر کاروان زیارتی و مسافرخانهای مواجه میشویم که تفاوتش با دیگران در نداشتن هویت «مسافر» است. او تنها کسی است که رفتوآمد به مشهد برایش سفر زیارتی به شمار نمیآید و در حال انجام شغل خود است.
پس از این دستهبندی سنتاً پلات نمایشنامه را باید شناسایی کنیم. چون به قول برخی تحلیلگران پلات، داستان «کوکوی کبوتران حرم»، با خرده داستانهای بسیار و ضعف شاه پیرنگش حرکت عرضی قابل توجهتری نسبت به روند طولی خود دارد. اگر جراحتهای پیش داستان که شامل ذکر دلایل تروماهای کاراکترها نیز میشود را در بخش عرضی داستان قرار دهیم، در «اکنون نمایش» چیزی جز بازگویی و روابط روزمره رخ نمیدهد. از این منظر نمایشنامه مورد بحث ما زیرمجموعهای از نمایشهای «روایتگر» و نه «نمایشدهنده» قرار میگیرد. بارها خواندهایم که اگر نمایشنامه نخستین رسالت خود را در فراهم آوردن متنی برای ایجاد یک نمایش بداند، باید بسیار بیش از روایت کردن داستانهای خود به نمایش دادن آنها بپردازد. مثلا اگر قرار است قتلی در یک متن دراماتیک مهم باشد باید لحظه وقوع آن روی صحنه نمایش داده شود به جای اینکه یک یا چند بازیگر خاطرهای که از وقوع آن قتل در ذهن دارند را برای تماشاگران تعریف کنند. امروز حتی در ادبیات داستانی نیز به ارجحیت «نشان دادن» یا «نمایش دادن» نسبت به «روایت کردن» یا تعریف کردن آنچه قبلا رخ داده پی بردهایم. اساسا «نمایش دادن» است که سبب حرکت طولی داستان نمایشنامه میشود. در «کوکوی کبوتران حرم» آنچه برای نمایش دادن وجود دارد روابط زنها با هم، برنامهریزی برای زیارت، اختلافات کوچک و شاید بعضی مواقع بزرگ خانوادگی و برملا کردن برخی رازها از جمله سیگار کشیدن و… و بعضی پرسوناژها باشد البته در این نمایشنامه زمانی که ناهید- که متعلق به دسته ۹ نفره زوار است- ذکر تعدی ناظم هنرستان را میآورد بسیار به «نمایش دادن» نزدیک میشویم. این صحنه نهتنها به صورت منفرد صحنه جذابی به شمار میرود بلکه دلیلی نیز هست بر قوتی که به زودی میخواهم به آن اشاره کنم. سالها پیش مادر ناهید «عزیز» وقتی میبیند فرزندش اقبال چندانی در درس خواندن ندارد تصمیم میگیرد او را در هنرستان در رشته نقاشی ثبتنام کند اما ظاهرا آن هنرستان اغلب محل تحصیل نوجوانان یتیم بوده است. به همین خاطر «عزیز» به مسوولان مدرسه میگوید که همسرش- پدر ناهید- فوت کرده تا اجازه بدهند ناهید در مدرسه آنها ثبتنام کند. همین یتیمبودگی سبب میشود ناظم هنرستان که از پدر نداشتن ناهید خیالش راحت است گاهی او را به زیرزمین ببرد و موجبات آزار و اذیت او را فراهم کند. تمام این تعرضها در حالی انجام میشده که ناهید با ترس و اضطراب شدید مداوما میگفته: «آقا اجازه! اجازه آقا! اجازه…» حال این ترومای دهشتبار سبب تشنجهای گاه و بیگاهی در ناهید میشود که همچون یک راز بین او و مادرش «عزیز» در جریان است اما در طول سفرشان به مشهد این تشنج زمانی گریبان ناهید را میگیرد که یکی دیگر از اعضای فامیل «مریم» نیز در کنار آنها حاضر است. گرچه بخش عمدهای از اطلاعاتی که در این صحنه به مخاطب مخابره میشود از همان تکنیک نهچندان خوشنام «روایتگری» بهره میگیرد اما تشنجی که روی صحنه به نمایش درآمده فضای جذابی را میسازد که نتیجه تعادلی خوب در رابطهای است که بین «روایت کردن» و «نمایش دادن» ایجاد شده. حضور چنین صحنهای به ما این تلنگر را میزند که اساسا جذابیت داستانهایی که علیرضا نادری در نمایشنامهاش تعریف میکند آنقدر زیاد هستند که خواننده نمایشنامه عدم حرکت طولی داستان نمایشنامه را چندان مهم نپندارد.
باید توجه داشته باشیم که این نمایشنامه در سال ۸۲ به اتمام رسیده. گرچه ما در این چهارده سال تغییراتی کردهایم اما گمان میکنم متنی که ما از آن حرف میزنیم هنوز میتواند آینه خوبی برای جامعه ما باشد؛ گرچه در فاش کردن سویههای پنهان جاری در روابط خانوادگی و اجتماعی در کشورمان کار خاصی انجام نداده. تمام آنچه در «کوکوی کبوتران حرم» در برابر چشمانمان نقش میبندد نه تازگی دارد و نه مسایل بغرنجی است. حتی اگر از خانوادهای کاملا متجدد برآمده باشیم و زنان خویشاوند خودمان را به یکی از این زیارتهای زنانه بدرقه نکرده باشیم کاملا فضای چنین مسافرتهایی برایمان ملموس است. خیلی وقت است میدانیم که وقتی مردان در جمع زنان غایبند احتمالا یکی از اصلیترین مضامین گفتوگوی آنها همان غایبان باشند، درست مثل زمانی که آنها در جمع ما حضور ندارند. این نکته نیز که در یک خانواده هر خواهر و برادری مشکلات خودش را دارد و با وجود همخونی، ممکن است فرسنگها با هم تفاوت نگرش داشته باشند، دیگر موضوع بحث ساده دلترین نویسندههایمان نیست. «کوکوی کبوتران حرم» رازی را فاش نمیکند؛ آنچه هست و همه میدانیم را با هنرمندی بیان میکند. حداکثر دو ساعت از وقتمان را برای تبدیل کردن تمام چیزهایی که بارها دیده و شنیدهایم به هنر طلب میکند و نابجاست که مثلا در پایان نمایشنامه از اینکه زنی را دیدهایم که در هیات زائر به جستوجوی مردانی میگردد تا مدتی بتوانند مخارج زندگی خود را تامین کنند، به وجد بیاییم. مگر آنکه نوجوانی جستوجوگر باشیم یا از تجربه زیسته محدودی رنج ببریم قبلا هم خوانده و دیدهایم که آدمهایی که امروز چادر سر میکنند چند ده سال قبل مثل «زریکوتاه» لباس میپوشیدند و امروز بچههایشان مثل «سهیلا» با دیدن عکسهای قدیمی با تعجب بپرسند: «جدا مامان؟ دکولته! تو خیابون؟» اغلب میدانیم که آنچه در سالهای گذشته بر کشور ما رفته است بسیاری از ما را از مسیری کاملا متفاوت به راهی جدید در زندگی کشانده. به این ترتیب هویت امروز بسیاری از ما از بطن خود سست خواهد بود اما مگر این چیز عجیبی است؟ در همه جای دنیا آدمها با تغییر حکومت کشورشان تغییر میکنند. در شیلی شکنجهگران دستگاه پینوشه، در فاصله یک شب هوراکش آزادی شدند. در چین ِ اواخر دهه هشتاد میلادی مردم عادی که مجبور شده بودند به عضویت حزب کمونیست سراسری درآیند یک شبه به دیدن تصویر رییسجمهورشان با کلاه «کابویی» در حالی که دست در دست رییسجمهور آمریکا دارد عادت کردند. آیا حالا که آقای نادری دیوارهای یکی از صدها مهمانخانه شهر مقدس مشهد را برایمان برداشته تا نگاهی به زندگی زائرانش بیندازیم، باید فکر کنیم که او اساس مقوله زیارت و تقدس این آیین مذهبی را زیر سوال برده؟ قطعا خیر چون کافی است نگاهی به زندگی خود و اطرافیانمان بیندازیم تا نمونه کامل «هرکس از ظن خود شد یار من» را ببینیم. از طرفی دیگر اغلب میدانیم که در تمام خانوادهها اختلافاتی گاه حتی شدید وجود دارد اما باید کجدار و مریز پیش رفت و در کنار هم زندگی کرد؛ پس کینههای کهنه و رقابتهایی که میان این خانواده زائر وجود دارد نیز برایمان پیش پا افتاده خواهد بود. جذابیت «کوکوی کبوتران حرم» در زدن حرف جدید نیست، بلکه شاید در خوب گفتن آنچه هست و بارها گفته شده باشد. به هر حال «خوب گفتن» خود موفقیتی به شمار میرود وقتی با انباشتی از نمایشنامههایی مواجه هستیم که در پایان حتی یک گذاره کوچک هم در تعریف آنچه خوانده یا دیدهایم دستمان را نمیگیرد.

لطفاً براي ارسال دیدگاه، ابتدا وارد حساب كاربري خود بشويد